دوستی حساس اقتصاد و جنگل

کشورهای توسعه‌یافته هم صنایع پیشرفته‌ای دارند و هم محیط زیست خود را حفظ کرده‌اند. این کشورها یک راه میانه و مبتنی بر خرد جمعی و منافع کلی جامعه انتخاب کرده‌اند و پیشرفت و حفظ محیط زیست را به عنوان دو گزاره هم‌راستا و نه متضاد به صورت گام‌به‌گام به پیش برده‌اند. کشورهایی که محیط زیست تخریب‌شده دارند، اتفاقاً نتوانسته‌اند که به لحاظ صنعتی نیز پیشرفت کنند. نداشتن محیط زیست سالم و عدم توسعه صنعتی هر دو به دلیل مشکلات مشترک حادث می‌شود. در کشورهای موفق، توسعه صنعتی را بر اساس آمایش سرزمینی، فرموله کرده‌اند. یعنی این‌گونه نبوده که به صورت آزاد اجازه دهند که هر صنعت و کسب‌وکاری در هر منطقه‌ای شکل بگیرد. ما متاسفانه در کشور دقیقاً همین کار را انجام داده‌ایم. یعنی صنایع را در منطقه‌ای تاسیس کرده‌ایم که آن منطقه اصولاً، ظرفیت و پتانسیل ایجاد چنین صنعتی را ندارد.

برای مثال ما در کشورمان کارخانه‌های بزرگ بهره‌برداری چوب ایجاد کرده‌ایم، اما بررسی لازم انجام نگرفته که چوب مورد نیاز این حجم از صنعت را دقیقاً از کجا باید تهیه کنیم. در واقع بیش از آنکه زمین‌های مناسب بهره‌برداری چوب مورد نیاز کارخانه تعیین و مشخص شود، کارخانه بهره‌برداری تاسیس می‌کنیم. این شکل از توسعه به عنوان «توسعه بی‌قاعده» شناخته می‌شود. توسعه بی‌قاعده می‌تواند هر نوع پیشرفت بالذات مثبت را به یک امر منفی بدل سازد، برای مثال گردشگری محیط زیست یا اکوتوریسم همواره به عنوان یک روش درمانی و ترمیمی در مبحث حفظ محیط زیست مطرح می‌شود، اما اگر همین موضوع اکوتوریسم بدون آمایش لازم و بدون برنامه‌ریزی مشخص اجرایی شود، می‌تواند منبع آسیب جدی به محیط زیست شود.

زمانی که مردم کشور ما از منطقه‌ای بکر و دست‌نخورده استقبال می‌کنند، ما همان منطقه را معمولاً بدون هیچ نوع کار علمی و بررسی لازم به عنوان منطقه‌ گردشگری طبیعی، مطرح می‌کنیم. یا در مثالی دیگر این پرسش برای دلسوزان محیط زیست مطرح است که در صورت اتمام بزرگراه تهران - شمال و سرازیر شدن جمعیت قابل توجه به شمال کشور، آیا زیرساخت‌های لازم برای حفظ و حراست از محیط زیست خطه شمال فراهم است یا خیر. شاید اشکال عمده برخی مسوولان در کشور ما آن است که در رابطه با محیط زیست و جنگل‌ها بیشتر به دریافت شخصی و ادراکات فکری خود متکی هستند تا تحقیق علمی و پیشنهادهای کارشناسی‌شده. آنها چون خود به این نتیجه رسیده‌اند که مثلاً آن کار در رابطه با طبیعت کار مناسبی است، همان کار را انجام می‌دهند و کمتر به این مساله توجه دارند که هر اقدام علمی در رابطه با محیط زیست نیاز به یک مشارکت علمی و احتمالاً تحقیق پخته کارشناسی دارد.

یکی از تفاوت‌های کشورهای توسعه‌یافته و کشورهای کمتر توسعه‌یافته مربوط به بازه زمانی اقدامات آنهاست. کشورهای پیشرفته صنعتی بر اساس زمان‌بندی‌های بلندمدت برنامه‌ریزی می‌کنند و نگاه مدیریتی آنها یک نگاه بلندمدت است، در کشور ما در حوزه محیط زیست نیز مانند دیگر حوزه‌ها، مدیران بیشتر به دوره مدیریتی خود نگاه می‌کنند و اقداماتشان در این بازه‌ زمانی کوتاه‌مدت معنی پیدا می‌کند. این خودخواهی خواهد بود که ما نیازهای امروزمان را مرتفع سازیم و نسبت به نیازهای آتی آیندگان بی‌تفاوت باشیم، این شاید همان اتفاقی است که طی سال‌ها در دریاچه ارومیه رخ داد. ایجاد بی‌قاعده سد، کشاورزی غیرکارشناسی در اطراف دریاچه و مسائل دیگری از این دست، به مرور اکوسیستم مربوط به این دریاچه را تضعیف کرد.

برای مثال اگر کارخانه‌ای در سمنان ایجاد کنیم، بدون آنکه پتانسیل لازم وجود داشته باشد، شاید در سال‌های اول بتوان به نحوی مساله را مدیریت کرد، اما به مرور که جمعیتی در اطراف آن سوژه صنعتی و شغلی ساکن، به آن کار وابسته و زیرساخت فنی ایجاد شد، طبعاً فشارها به محیط زیست و منابع آبی تشدید می‌شود و دیگر مدیریت کردن چنین ساختار ناموزون و بی‌قاعده‌ای سخت می‌شود و یک جمعیت بیکار و سرگردان بر جای خواهد ماند. در دنیا، امروزه گفته می‌شود که مصالح اکولوژیک بر مصالح ما ارجحیت دارد، برای نمونه اگر در منطقه‌ای ناهمواری توپولوژیک وجود داشته باشد، با بولدوزر به جان آن نمی‌افتند تا آن ناهمواری هم‌سطح نیازهای انسان شود، بلکه بالعکس کاربری آن سازه را به شکلی مهندسی می‌کنند که با آن عوارض توپولوژیک سازگار شود. بیش از هر اقدامی در کشور باید نگاهی به داشته‌ها و پس‌انداز زیست‌محیطی خود بیندازیم. در حال حاضر کلاً در هفت درصد کشور جنگل وجود دارد و قریب ۹۳ درصد مساحت ایران، خشک و نیمه‌خشک است. در شمال کشور حدود دو میلیون هکتار جنگل وجود دارد، از کلمه «حدود» استفاده می‌کنم، چون هنوز در کشور یک آمار رسمی واحد در این زمینه وجود ندارد. دو نهاد که هر دو زیرمجموعه یک وزارتخانه هستند آمارشان را با ۴۵۰ هزار هکتار اختلاف ارائه می‌دهند.

موسسه تحقیقات و جنگل‌ها و مراتع که بازوی تحقیقاتی وزارت جهاد کشاورزی محسوب می‌شود می‌گوید ما یک میلیون و ۶۵۰ هزار هکتار جنگل در شمال کشور داریم و سازمان جنگل‌ها که سازمانی، زیرمجموعه همان وزارتخانه است، عنوان می‌کند که در شمال کشور دو میلیون و ۱۰۰ هزار هکتار زمین وجود دارد. همچنین ۱۵۰ هزار هکتار جنگل در ارسباران وجود دارد، ۲۱ هزار هکتار جنگل حرا و قریب پنج تا شش میلیون هکتار نیز جنگل در زاگرس وجود دارد.  البته در یک نمای کلی، می‌توان گفت وضعیت کلی جنگل‌ها در کشور، چندان وضعیت خوبی نیست، برای نمونه به دلیل وضعیت اقتصادی و معیشتی ضعیف زاگرس‌نشینان مردم آن خطه به جنگل و محیط زیست وابسته هستند و از آن به عنوان منبعی برای چرای دام و کشاورزی استفاده می‌کنند و همین موضوع فشار به عرصه‌های طبیعی در آن ناحیه را افزون کرده است. در واقع بسته به نوع محل و ناحیه در کشور، تهدیدهای محیط زیستی متفاوت است.

در برخی از مناطق تهدیدها به صورت قطع درختان برای تهیه چوب و سوخت است. در شمال کشور پیش از این ما شاهد فشار دولت‌ها به جنگل بودیم، که در حال حاضر متوقف شده است، اما به جای آن تهدید ویلاسازی و توسعه شهرها و هجوم خوش‌نشین‌ها به جنگل را در آن ناحیه از کشور شاهد هستیم. در برخی از نقاط شمال کشور دخالت در اکوسیستم به حدی رسیده است که زنجیره ظریف و حساس زیست‌محیطی آن منطقه در معرض فروپاشی قرار گرفته است. جاده‌سازی زباله‌های ماندگار در طبیعت و بسیاری عوامل دیگر از جمله کانون‌های فشار به جنگل‌ها محسوب می‌شوند. در حال حاضر شاهد گسترش بیماری‌ها و آفات در جنگل‌های شمال کشور هستیم، تا حدی که برخی گیاهان و گونه‌های درختی بومی منطقه در معرض انقراض و نابودی کامل قرار دارند. برای نمونه قریب ۴۰ میلیون اصله درخت در عرض پنج تا شش سال خشک شده‌اند. در پنج تا شش سال اخیر قریب یک میلیون و ۵۰۰ هزار هکتار از جنگل‌های زاگرس بیمار شده‌اند و در حال از بین رفتن هستند.

جنگل‌های حرا نیز با مشکلات مشابهی دست‌به‌گریبان هستند. این مرگ‌ومیرهای دسته‌جمعی نشان می‌دهد که مشکلات فزاینده به جای مانده از گذشته، آینده‌ای خاکستری را برای جنگل‌ها، رقم خواهد زد و نیازمند انجام اقدامات جدی در این زمینه هستیم. با توجه به اینکه دولت در حال حاضر از ابتدا مدعی داشتن نگاه زیست‌محیطی بوده است، لازم است که اعتبارات و بودجه کافی برای این مساله مهم و حیاتی اختصاص دهد. علاوه بر این بدنه کارشناسی و فنی کشور در زمینه محیط زیست نیازمند تقویت و جذب نیروی خبره و کارآمد و باانگیزه جوان است تا سازمان‌های مربوطه را مجبور کنند اقدامات بیشتری در این زمینه انجام دهند. گاهی دیده می‌شود بخش‌های مختلفی همچون بخش دولتی، صنعت، معدن، توریسم و... تقصیر تخریب محیط زیست را به گردن دیگری می‌اندازد. نمی‌توان گفت کدام بخش بیشترین سهم را دارد و به فراخور هر منطقه می‌توان یکی از عوامل را به عنوان محور اصلی تخریب نام برد، در برخی مناطق مرکزی کشور دیده می‌شود که معادن خاص، نقشی منفی در محیط زیست پیرامون ایفا می‌کنند، در شمال کشور این ویلاسازی و فعالیت‌های ساختمانی است که نقشی کلیدی بر عهده دارد و در زاگرس این عقب‌افتادگی اقتصادی و نوع معیشت خاص مردم است که به مثابه اهرم فشار بر محیط زیست عمل می‌کند.

در زوال اکوسیستم‌ها مجموعه‌ای  از عوامل نقش ایفا می‌کند که شما نمی‌توانید نقش هر یک را نادیده بگیرید، به همین خاطر است که گفته می‌شود برنامه‌ریزی‌ها بهتر است به صورت محلی و بسته به مختصات و مشکلات هر ناحیه صورت گیرد و مبتنی بر شناخت دقیق از مشکلات آن گستره‌ خاص جغرافیایی باشد. در این میان برجسته‌ترین نقش را نگاه سیستم و سیاست‌های سیاستگذار بر عهده دارد. بیشترین نقش و سهم بر دوش مدیریت دولتی قرار دارد.  البته نمی‌توان از برخی گلایه‌ها از نقش کمرنگ مدیوم‌ها و رسانه‌هایی همچون صدا و سیما عبور کرد، فرهنگ‌سازی که این رسانه‌ها می‌توانستند انجام دهند، می‌توانست در کم‌هزینه‌ترین شکل ممکن، از بسیاری از مشکلات زیست‌محیطی امروزه جلوگیری کند. همان‌قدر که در مورد برخی مسائل حاشیه‌ای در صدا و سیما صحبت می‌شود، اگر یک‌دهم آن به بحث حفظ زیست‌بوم و خاک و آب و منابع جنگلی پرداخته می‌شد، می‌توانستیم شاهد نتایج دلگرم‌کننده‌ای باشیم. برنامه‌سازی‌های شعاری و کلیشه‌ای بی‌شک نمی‌تواند کارساز باشد و باید با نگاه به تجارب رسانه‌ای کشورهای توسعه‌یافته، این سازمان چرخشی اساسی در روش و نگاه برنامه‌سازی خود در زمینه محیط زیست و جنگل‌ها ایجاد کند. یکی از ضعف‌های اساسی ما در کشور مساله آگاهی‌بخشی و فرهنگ‌سازی است.

زمانی که مثلاً ما به روستاهای اطراف سکونتگاه‌های یوزپلنگ مراجعه می‌کنیم، شاهد کمترین اطلاع و دانش روستاییان در آن ناحیه هستیم. این در حالی است که اکثر قریب به اتفاق آنها در خانه تلویزیون دارند و اگر برنامه‌سازی درست رسانه‌ای در این زمینه انجام می‌شد، چه‌بسا ما شاهد کاهش ذخایر طبیعی و زیست‌محیطی خود در مقیاس فعلی نبودیم. گذشته از اینها سمن‌ها و NGOها نیز باید بیش از هر چیز سوءتفاهم‌های فعلی را از بین ببرند. محیط زیست محفوظ نخواهد بود اگر این حجم از کج‌فهمی و تضاد نگاه میان بخش صنعت و دوستداران محیط زیست وجود داشته باشد، لازم است این دو با نزدیک کردن نگاه خود به یکدیگر به نوعی درک مشترک و هم آوایی برسند. وظیفه‌ اصلی سمن‌ها توزیع آگاهی است. سیستم‌های دولتی نیز وظیفه دارند اطلاعات درست در اختیار سمن‌ها و NGOها قرار دهند، چون این دو بخش به همدیگر اعتماد ندارند، بخش دولتی اطلاعات کافی در اختیار آنها قرار نمی‌دهد. البته میان سه‌گانه بخش خصوصی، دولتی و انجمن‌های دوستدار محیط زیست یک ضلع غایبی وجود دارد و آن انجمن‌های تخصصی و علمی هستند.

این انجمن‌های تخصصی می‌توانند با مطالعات خود مانند چشم و گوش این سازمان‌ها عمل و آمار و اطلاعات درست در جامعه توزیع کنند. گاهی دیده می‌شود که انجمن‌های دوستدار محیط زیست به دلیل در اختیار نداشتن آمارهای نادرست، حساسیت‌زدایی می‌کنند، اگر انجمن‌های علمی کافی وجود داشت، چنین آسیب‌هایی کاهش می‌یافت.  لزوم همکاری و فهم مشترک این چهار بخش به همراه رسانه‌ها می‌تواند محافظی قوی برای محیط زیست باشد. در توسعه تنها دو راه و روش وجود دارد، اول روش عقلانی است که مبتنی بر تعاون و همکاری است و دوم روش غیرعقلانی که بر اساس تضاد بنا نهاده شده است. نباید از نظر دور داشت که بسیار ضروری است که خود فعالان و دوستداران محیط زیست در این زمینه از آموزش کافی برخوردار باشند تا بتوانند دیگران را آگاه کنند. از جمله این آگاهی‌بخشی‌ها، روشن کردن بخش اقتصادی و اصلاح این دیدگاه است که حفظ محیط زیست به معنای تحمیل هزینه به صنعت و بنگاه‌های اقتصادی است. صنایع زمانی پایدار خواهند بود که محیط زیست و منابع آب پایدار باشد و فرسایش خاک نداشته باشیم.

به ویژه در صنایع مرتبط با محیط زیست، زمانی پایداری وجود دارد که مواد اولیه آنها تامین شود. وقتی نهال مورد نیاز صنایع چوب در زمین‌های کافی تبدیل به درخت نشود، نمی‌توان به آینده‌دار بودن این صنایع امید داشت. همه این ابعاد با یکدیگر درهم‌آمیخته‌اند. توسعه امری چندوجهی است و نمی‌توان بی‌اعتنا یه یک بعد (محیط زیست) در دیگر ابعاد به رشد و توسعه ثمربخش دست یافت. توسعه محصولی چندبعدی است و به این دلیل به آن دست نیافته‌ایم که در بسیاری جهات تنها در یک بعد و جهت جلو رفته‌ایم و تمام جهات را به صورت همزمان در نظر نگرفته‌ایم. اگر بخواهیم پیشنهاداتی مصداقی برای تبیین مسیری غیر از آنچه تاکنون پیموده‌ایم ارائه کنیم، باید بر جایگاه سازمان‌های دانش‌نهاد و انجمن‌های تخصصی علمی در زمینه محیط زیست تاکید کنیم. اعضای این انجمن‌ها بدون درگیر شدن با احساسات و تنها با تکیه بر دانش و آمار برای جامعه به مثابه چراغ راه عمل می‌کنند تا در هر پیچ و ناهمواری، هدف غایی از دسترس  خارج نشود. سه بستر مهم وجود دارد:

۱- بستر فرهنگی

۲- بستر قانونی

۳- بستر علمی

هر سه این عرصه‌ها باید همزمان با یکدیگر کار کنند تا بتوانند تغییری واقعی و قابل لمس در زمینه محیط زیست به وجود آورند. یعنی هم نیاز به پشتیبانی قانونی و قانونگذاری وجود دارد، هم باید فرهنگ‌سازی کرد و رسانه‌ها را به شکل جدی وارد کار کرد و هم در بحث فنی با دخالت دادن حداکثری دانشگاه‌ها و محیط‌های آکادمیک زمینه به وجود آوردن تصویر درست و علمی را فراهم کرد. باید اذعان کرد که ما در هر سه مورد مشکل داریم و شکاف عمیقی میان این سه بستر وجود دارد. حفظ و حراست از جنگل‌ها و منابع زیست‌محیطی هرگز به معنی پشت پا زدن به توسعه اقتصادی و ایجاد و گسترش صنایع نبوده است، بلکه نیاز به ایجاد یک هم‌آوایی موزون و مبتنی بر احترام متقابل در این زمینه وجود دارد تا فعالان اقتصادی محیط زیست سالم را نه یک مانع که یک نیاز اساسی برای خود و جامعه در نظر گیرند. چنین سطحی از درک مشترک است که می‌تواند کلید چرخش و ورود به راهی جدید و نپیموده باشد که می‌تواند این ثروت و منبع را برای فرزندان و آیندگان ما حفظ کند.