چگونه به تقویت هوش هیجانی فرزندتان کمک کنید
واقعیت این است که طبق تحقیقات به عمل آمده، بهره هوشی یا همان IQ تنها بیست درصد در موفقیت افراد سهم دارد و هشتاد درصد آن به موارد دیگر، از جمله هوش هیجانی و هوش اجتماعی آنها وابسته است. این یک واقعیت است که بسیاری از افراد IQ بالایی دارند؛ اما در مدیریت خود و روابطشان بسیار ضعیف عمل میکنند. این سوال به وجود میآید که اگر IQ بالا باعث نشده که آنها این توانایی را داشته باشند، پس چه چیزی این توانایی را در افراد بهوجود میآورد؟ هوش هیجانی افراد را در شناخت و مدیریت هیجاناتشان توانمند میکند. همچنین، به آنها کمک میکند تا بتوانند رفتارهای خود را کنترل کنند و کمتر از روی هیجانزدگی رفتار کنند. این هوش توانایی مدیریت خشم یا استرس را نیز در افراد بالا میبرد. به افراد کمک میکند که بهتر بتوانند دیگران را بشناسند و درک کنند و روابط سالمتری را با دیگران برقرار کنند.
سطحIQ افراد هیچ ارتباطی با سطح EQ (هوش هیجانی) آنها ندارد. افراد ممکن است بهره هوشی بالایی داشته باشند، اما این لزوما به آن معنا نیست که هوش هیجانی بالایی نیز دارند و بر عکس. از طرفی دیگر، سطح IQ از ابتدای تولد تا پایان عمر ثابت است اما سطح EQ آنها میتواند بنا بر دلایل مختلف تغییر کند. بنابراین جای هیچ نگرانی نیست، هوش هیجانی تقویتشدنی است و اما موضوع اصلی این مقاله این است که والدین چگونه میتوانند در تقویت هوش هیجانی فرزندان خود یاری دهنده باشند.
۱- هوش هیجانی خود را تقویت کنید. وقتی هوش هیجانی پدر و مادرها پایین باشد یا وقتی آنها خودشان قادر به شناخت تمامی هیجانات و مدیریت آنها نباشند، چطور میخواهند به فرزند خود در این مسیر کمک کنند؟ بنابراین، اولین قدم، تقویت هوش هیجانی خودتان است. باید خودآگاهی شما بالا برود تا بتوانید پیرو آن مهارت همدلی را در خود تقویت کنید. وقتی مهارت همدلی در شما تقویت شود، آن وقت میتوانید به درستی فرزند خود را درک کنید. برای این مساله میتوانید از یک متخصص کمک بگیرید.
۲- اجازه تجربه احساسات مختلف را به فرزندتان بدهید. بسیاری از والدین از روش تربیتی امر و نهی استفاده میکنند. این روش تربیتی بر پایه کنترلگری و افراطگرایی است. آنها بسیاری از اوقات تا حدی پیش میروند که حتی کنترل احساسات و نوع آنها را در فرزند خود به دست میگیرند. از همین حالا بدانید که اگر والدینی کنترلگر هستید، آسیبی جدی به هوش هیجانی فرزند خود وارد میکنید. شما باید به فرزند خود اجازه دهید که احساسات خود را تجربه کند. تجربه کردن احساسات به معنای عمل بر مبنای آنها نیست، بلکه فقط تجربه و درک یک احساس است. محدود کردن و کنترل کردن احساسات، اولین آسیب به سطح هوش هیجانی فرزندان است. برخی از والدین حتی میترسند که فرزندشان احساسات خاصی را تجربه کند و از اینرو، سعی میکنند او را تشویق به نادیده گرفتن احساسات و سرکوب آنها کنند. وقتی فرزند شما احساسی را درون خود دارد، اجازه دهید که آن را خوب تجربه کند، سعی نکنید جلوی آن را بگیرید، سعی نکنید او را وادار به نادیده گرفتن احساساتش کنید و سعی نکنید که به او بایدها و نبایدهایی را آموزش دهید که به سرکوب هیجاناتش منجر میشود. در عوض، به او کمک کنید که درون احساسات خود برود، در میان آنها قدم بزند، از احساساتش برای شما تعریف کند و عمیقا آنها را احساس کند. مهم نیست این احساسات از نظر شما چقدر بد یا منفی باشند، مهم این است که فرزند شما برخورد صحیحی با احساسات خود و روانی سالم داشته باشد.
۳- با فرزندان خود طوری رفتار کنید که شرمسار نشوند. شرم یکی از دردناکترین احساساتی است که شما میتوانید در فرزند خود بهوجود آورید. والدینی که شرم را درون فرزند خود فعال میکنند، در واقع، فرزندانی پنهانکار، ضعیف (درونی) و شرمسار تربیت میکنند. شرم باعث میشود که فرزند شما از خود حقیقیاش فاصله بگیرد و نقابهای مختلفی را بهصورت خود بزند. شرم باعث میشود که فرزند شما خودش را دوست نداشته باشد و قسمتهای مهمی از خود را برای تایید و پذیرفته شدن از جانب دیگران، پنهان کند. یکی از خطاهایی که وی را شرمسار میکند «انتقاد»های مداوم است. والدینی که دائما از فرزند خود انتقاد میکنند باعث میشوند که فرزندشان احساس ارزشمندی و لایق بودن درونی را از دست بدهد و گمان کند که بد، ناکافی، زشت، کمتر، کوچکتر و با عیب و نقص است.
به تدریج، این انتقادگر بیرونی به انتقادگر درونی تبدیل میشود و خود او هر لحظه دست به انتقاد و تخریب خود میزند. هر چه بیشتر میگذرد بیشتر باور میکند که عیب و نقص دارد و از خود بیزار میشود. این وضعیت یعنی یک خطای ذهنی- روانی که طبق آن، فرد دچار افکار، باورها و احساسات غلط درباره خود میشود. شرمساری به سیستم درک هیجانات افراد آسیب وارد میکند و هر چه شدت آن بیشتر باشد، فرد تمایل بیشتری به برخورد اشتباه با احساسات خود دارد. شرم گاهی میتواند دلیلی بر سرکوب برخی از احساسات بهخاطر دریافت تایید و پذیرش از جانب دیگران باشد. بهعنوان مثال، فرد ممکن است درون خود احساس غم عمیق داشته باشد؛ اما چون قبلا یاد گرفته است که نباید غمگین باشد، یا غم بد است، یا اگر غمگین باشد دیگران او را طرد میکنند، دست به سرکوب و نادیده گرفتن این احساس میزند. این واپسرانی احساسات باعث تلنبار احساسی و تضعیف هوش هیجانی فرد میشود.
۴- به کودک خود در شناخت احساساتش کمک کنید. اولین قدم در تقویت هوش هیجانی شناخت هیجانات است. اغلب مردم فقط سرشاخههای هیجانات اعم از خشم، ترس، استرس، غم و عشق را میشناسند، در حالیکه ما دهها نوع هیجان داریم که لازم است برای تقویت هوش هیجانی و توانایی مدیریت هیجانات خود، آنها را بشناسیم. بنابراین، بزرگترین کمکی که در این زمینه میتوانید به فرزند خود بکنید این است که ابتدا خودتان با این هیجانات آشنا شوید، سپس به او کمک کنید که هیجانات خود را بشناسد. یکی از راههای کمک کردن به شناخت هیجانات این است که اجازه دهید و از او بخواهید که بیشتر درباره احساسات خود صحبت کند. هر چه بیشتر درباره احساساتش صحبت کند، بیشتر آماده شناخت گستره هیجانات خود و درک آنها میشود. بنابراین صحبت او را قطع نکنید، سعی نکنید او را اصلاح کنید و در عوض به او فرصت دهید که با صدای بلند فکر کند و احساسات واقعی خود را ابراز کند.
به او اجازه دهید که با صدای بلند بخندد، گریه کند، حتی حسادت کند. نگران این نباشید که احساسات منفیاش به او آسیب برسانند یا نگران حفظ یا تخریب شخصیت او نباشید. در عوض، به او مجال دهید که خود واقعیاش را ببیند و کمک کنید که با احساسات منفی و مثبت خود آشنا شود. پس از این کار میتوانید جهت مناسب را به او نشان دهید. مثلا، وقتی کودکی دروغ میگوید، واکنش بسیاری از والدین این است که او را سرزنش کنند یا به او یاد بدهند که نباید دروغ بگوید. در حالیکه راه بهتر این است که پدر و مادر روش صحیح مکالمه با فرزند و گوش دادن فعال را یاد بگیرند و با استفاده از این مهارتها و با کمک خود کودک ریشه و دلیل دروغ گفتن او را پیدا و آن را رفع کنند. تعیین «باید» و «نباید»ها راحتترین راه ممکن برای تربیت است؛ اما بهترین نیست.
ارسال نظر