بسترهای اقتصادی منجر به طلاق

اعمال قدرت با پول: اگر مردی زمانی تصمیم به تشکیل خانواده بگیرد که از توانایی مالی کافی برخوردار نیست، مشکلات عدیده‌ای در آینده برای او به‌وجود خواهد آمد. اگر فرد بیکار یا در شرایطی مانند دوران دانشجویی باشد، ازدواج می‌تواند چالش‌های زیادی را به همراه داشته باشد. مثلا فردی دانشجو که پول تو جیبی خود را هم از خانواده می‌گیرد، در آغاز زندگی مشترک ناچار به روی آوردن به والدین و جلب حمایت‌های مالی از آنها است. در چنین شرایطی یک راه اعمال قدرت برای والدین باز می‌شود. این حمایت‌ها مهم نیست که از سمت چه طرفی است، اگر حمایت از سوی خانواده زن باشد نیز این راه برای والدین همسر باز می‌شود. اگر والدین افرادی قدرت‌طلب باشند، ماجرا بغرنج‌تر خواهد شد. شاید در سطح اول، مشکل اقتصادی خاصی بروز نکند و در سال‌های اول زندگی مایحتاج اولیه از سمت والدین فراهم شود، اما به همان اندازه نیز اجازه دخالت در زندگی زوجین به آنها داده می‌شود. دخالت‌های بی‌شمار در زندگی و تصمیم‌گیری‌های مهم زوجین، زمینه‌ساز جروبحث‌های زیادی می‌شود، در نتیجه چنین شرایطی نمی‌تواند چندان پایدار باشد.

حبس نیازها: زندگی با شرایط سخت مالی در یک بازه زمانی کوتاه، چندان مشکل نیست اما اگر این شرایط به شکل دائمی باشد و زندگی همواره در یک شرایط بسته مالی انجام شود، طبیعتا بسیاری از نیازها نیز بدون پاسخ خواهند ماند. انباشت این نیازها موجب می‌شود تا طلب یک نیاز اولیه، پس از مدتی یک خواسته نابجامحسوب  شود. یعنی اگر یکی از زوجین آن نیاز را مطرح کند، می‌تواند تبدیل به مشاجره تمام‌عیار شود و خشونت را در پی داشته باشد. خشونت خود نیز می‌تواند به مساله ابعاد تازه‌ای دهد و اینکه موضوع بحث یک دلیل اقتصادی بوده است، فراموش شود.

مدیریت نامناسب درآمد: گاهی مواقع شرایط اقتصادی بد نیست و نسبتا مناسب است اما شیوه خرید کردن و هزینه‌کرد، محل اختلاف طرفین می‌شود. نداشتن رویه معقول اقتصادی در هزینه کردن منابع مالی درون زندگی مشترک، همفکر و همراه نبودن زوجین درباره نحوه مصرف درآمدهای حاصل از کار و نبود مشارکت آنها در مدیریت امور مالی خانواده، نه‌تنها زمینه‌ساز بروز مشاجره و اختلاف در روابط زوجین می‌شود، بلکه مانع پیشرفت اقتصادی زندگی آنها نیز خواهد شد. بروز این مساله بیشتر در زمانی نمود می‌یابد که در شرایط نامناسب مالی، یکی از زوجین به شیوه نادرست و ناهماهنگ با دیگری به خرج منابع مالی خانواده بپردازد. پنهان کاری در زمینه مسائل مالی یک حس بدبینی و سوءظن را در طرف مقابل ایجاد می‌کند که برطرف کردن آن کار سختی است.

در پژوهشی هم که انجام شد برخی مردان از همسرانشان به‌خاطر توجه به تجمل‌گرایی، چشم و هم‌چشمی و مدگرایی شکایت داشتند. آنها اختلاف در نحوه مدیریت اقتصادی امور منزل و زیاده‌خواهی همسرانشان را عامل مهمی در بروز مشکلات زندگی خود می‌دانستند. اما در سمت مقابل اوضاع به گونه دیگری بود، یعنی زن‌هایی که از همسران خود شکایت داشتند بیشتر برگرفته از اعتیاد آنها بوده است. معمولا این مردان پس از خروج از بازار کار و مشکلات اقتصادی پیش آمده به اعتیاد روی آورده‌اند و منابع مالی خانواده را بیش از پیش محدود و خانواده را دچار فقر اقتصادی کرده‌اند. در نتیجه زن خانواده که در بیرون کار می‌کند، تصمیم به جدایی می‌گیرد تا خود و فرزندانش در شرایط اقتصادی بهتری زندگی کنند.

اوضاع بد اقتصادی جامعه: اوضاع اقتصادی یک خانواده را نباید صرفا از منظر خرد دید. مشکلات اقتصاد کلان تاثیر بسزایی در نابسامانی‌های اقتصاد یک خانواده دارد. کاهش قدرت خرید، کاهش سطح رفاه و پایین آمدن معیارهای زندگی از عواقب یک محیط نامساعد اقتصادی هستند. بالا بودن اجاره مسکن، هزینه تحصیلی، هزینه درمان و در نهایت بالارفتن مخارج خانوار بلاشک پیامد مخربی را برای خانواده در پی دارد. اگر یک کارگاه تولیدی تعطیل شود، تمامی کارگران و زندگی آنها تحت‌تاثیر آن قرار خواهد گرفت. حتی اگر زوجین بر سر بحران اقتصادی پیش‌آمده به توافق برسند اما آثار سوء دیگر قابل اجتناب نخواهد بود. فردی که کار چندین ساله خود را از دست داده است، مسلما دچار عوارض روحی خواهد شد. او شاید دیگر مانند قبل به همسر خود توجه نکند و در لاک خود فرو رود.

انزوا و کم‌توجهی به همسر، مساله‌ای نیست که به سادگی قابل هضم باشد. آن فرد شاید بعدها وارد بازار کار شود، اما دلسردی که در خانه او ایجاد شده به همین راحتی جبران نخواهد شد. در نتیجه سیاست‌گذاران کشور باید در مساله طلاق به این موضوعات توجه ویژه داشته باشند و تنها مساله را به شکل خرد نبینند. نادیده انگاشتن تاثیر عوامل سطح کلان از جمله بی‌کاری، تورم و افزایش هزینه‌های زندگی در ازهم گسیختگی خانواده‌ها و تقلیل دادن مساله طلاق به عوامل سطح خرد یکی از مهم‌ترین نقدهایی است که به بسیاری از مطالعات تبیینی طلاق در ایران وارد است.