پرحرفی در مصاحبه؛ ضعف یا سبک شخصی؟
اما واقعیت این است که نمیتوانم مصاحبههای منسجمی برگزار کنم. منظورم مصاحبههایی است که دارای یک روال باشند و از نظر زمان و چارچوب و لحن و غیره، شبیه به هم باشند. البته سوالات و صحبتهایم را از قبل آماده میکنم اما در اولین سکوت معذبکنندهای که وسط حرفها پیش میآید، از روی هیجان و برای آنکه یخ فضا را بشکنم، از بحث خارج میشوم. حس میکنم باید به کارجو بگویم «دقیقا میفهمم منظورت چیست» و برای اثباتش، خاطرهها و مثالهای خودم را تعریف میکنم.
از یک جایی به بعد، حس میکنم دارم یک شوی تلویزیونی اجرا میکنم نه یک مصاحبه شغلی که این باعث میشود در بعضی مصاحبهها، یک گفتوگوی ۳۰ دقیقهای جذاب با کارجو داشته باشم و در بعضی دیگر، یک گپ کوتاه و خشک ۱۰ دقیقهای، که هم خودم و هم کارجو فکر میکنیم که وقتش دارد هدر میرود. میدانم که یک مصاحبه استاندارد و حرفهای، منصفانهتر است، سوگیریاش کمتر است و باعث میشود من یک مرجع قابل اعتماد به نظر بیایم.
چطور میتوانم بهتر مصاحبه انجام دهم؟ آیا دارم زیادی تند میروم و سعی میکنم در مصاحبه در نقش مربی ظاهر شوم و استعداد جدید را پرورش دهم، آن هم قبل از اینکه به مدیریت تیم، خو کنم؟
پاسخ: دوست عزیز، آیا این پیمانکارها همزمان روی چند پروژه کار میکنند؟ یا یک پروژه را تمام میکنند و دوباره برای پروژه بعدی برمیگردند؟ این را میپرسم چون به نظر میآید تو هر سال، ۸ نیروی جدید استخدام میکنی و در نتیجه، برای پیدا کردن گزینه مناسب، احتمالا مجبور هستی دو تا سه برابر این رقم، مصاحبه انجام دهی و این یعنی یک عالم مصاحبه!
خلاصه، هم توجه من را جلب کردی، هم همدردی من را برانگیختی. و همینطور، تحسینم را. به نظرم تو بسیار خودآگاه هستی. اما از طرف دیگر، زیادی به خودت سخت میگیری. حتما دلیلی وجود داشته که ارتقا گرفتهای. و فکر میکنم اگر رئیسهایت حس میکردند سبک مکالمهای تو، نامناسب یا شبیه شوی تلویزیونی است، این نقش جدید را به تو نمیدادند.
گفتی دلت میخواهد به کارجوها اثبات کنی که آنها را «میفهمی» و میتوانی با حرفهایشان ارتباط برقرار کنی. من کاملا درکت میکنم. خودم هم قبلا در موقعیت تو بودهام. موقع مصاحبه با کارجوها، پر حرف میشدم و همیشه میترسیدم نکند طرف فکر کند بیش از حد صمیمی شدهام. سوال اینجاست که چرا این اتفاق میافتد؟ یکی از جوابها احتمالا این است که نگرانی چطور اقتدارت را نشان دهی. این اصلا غیرمعمول نیست و کاملا هم قابل درک است.
ولی پیشنهاد میکنم کمی عمیقتر شوی. آیا در نقش جدید، کمی حس سندروم ایمپاستر (خودکمبینی) داری؟ آیا حس میکنی در سایر جنبههای زندگیات هم، سختت است که قدرت یا نفوذت را نشان دهی؟ پیشنهاد میکنم یک قدم عقب بروی و سعی کنی وضعیتت را با کمی بیطرفی نگاه کنی. این یک اتفاق شایع در میان مدیرانی است که به تازگی مدیر شدهاند. آنها باید بتوانند همزمان، این دو کار را انجام دهند: پرورش استعدادهای جدید و کنترل و مدیریت تیم. هر مدیر تازهکار باید همزمان چند مهارت را یاد بگیرد که البته، آدم همینطوری رشد میکند. ابراز اقتدار میتواند استرسزا باشد اما این بخشی از شغل توست و باید همزمان با پیشرفت کاریات، آن را تمرین کنی. گوش کن.
احتمالش هست که تو در انجام چیزی که خودت اسمش را «مصاحبههای منسجم» میگذاری مشکل داشته باشی و به خاطر همین، ممکن است ارزیابیات از کاندیداها ناعادلانه باشد. اما امکانش هم هست که با وجود ناتوانی در انجام مصاحبههای منسجم، همچنان توانسته باشی کارجوها را منصفانه ارزیابی کنی. این دو لزوما به هم مرتبط نیستند. برای اینکه مطمئن شوی، این سوالها را از خودت بپرس: «آیا ممکن است افرادی را که واقعا واجد شرایط بودهاند، فقط به این خاطر کنار گذاشته باشی که واکنششان به شوخیها یا حرفهای بداههات، خوب نبوده؟ آیا شواهدی برای این موضوع وجود دارد؟ آیا کیفیت کار کسانی که تا به حال استخدام کردهای، پایین بوده؟ آیا سال گذشته تصمیمهای استخدامی بدی گرفتی؟» اگر جواب اینها منفی است احتمالا سبک مصاحبه تو ایراد خاصی ندارد و داری بیش از حد ذهنت را درگیر آن میکنی.
با این حال، بهبود دادن مهارتهای مصاحبهات ضرری ندارد. سعی کن به محتوا و چارچوبی که از قبل آماده کردهای پایبند بمانی اما یک مقدار هم فضا بگذار که گفتوگو خودش پیش برود و یخ بین شما آب شود. مثلا میتوانی پنج دقیقه اول مصاحبه را به گرم کردن فضا اختصاص دهی. حتی میتوانی یک تایمر بیصدا یا ویبرهدار برای این کار تنظیم کنی و بعد از آن، بروی سراغ اصل مطلب و بخشهای مهم مصاحبه.
در نهایت، تمرین همه چیز است. مصاحبه شغلی با افراد چیزی نیست که همه ذاتا آن را بلد باشند. اکثر ما به تمرین نیاز داریم. سعی کن با یکی از دوستانت یک مصاحبه تمرینی نمایشی انجام دهی. سپس از او بازخورد بگیر. خودت را هم عادت بده که سکوتهای معذبکننده در گفتوگوهای روزمره را تحمل کنی. انجام دادنش به راحتی گفتنش نیست. اما یاد گرفتن، فقط با تمرین اتفاق میافتد.
منبع: New York Times