تاثیر هویت فرهنگی بر ضرباهنگ رهبری سازمان
حوزه کاری من مطالعه ضرباهنگ سازمانی است؛ اینکه دینامیک انرژی تیمی چگونه است، رهبران سازمان چگونه باعث ثبات یا تزلزل آن میشوند، نحوه اتخاذ تصمیمات به چه صورت است، معنا چگونه شکل میگیرد و هنگامی که در اوج فشار و بحران همهچیز روشن میشود، یا شفافیت از بین میرود، افراد چه واکنشی نشان میدهند. درست است که هیچ فرهنگی یکپارچه و همگون نیست، اما ریتم اولیه زندگی ما اغلب الگوهای ماندگاری بر جای میگذارند که در شیوه مدیریتمان نمایان میشوند. پژوهشها نشان میدهند هویت ما نه تنها بر شیوه رهبری ما در سازمان، بلکه بر تجربه دیگران از رهبری ما در سازمان هم تاثیر میگذارد.
هویت صرفا سبک مدیریت ما را شکل نمیدهد، بلکه بر نحوه تفسیر آن هم اثرگذار است. پژوهشهای متعددی نشان میدهند که پیشینه فرهنگی بر دیدگاه دیگران نسبت به رهبران سازمان تاثیرگذار است و پیشفرضهای آنها درباره اعتبار، قاطعیت و نفوذ مدیر را شکل میدهد. در محیطهای کاری جهانی، ارزیابی رهبران سازمانی تنها به مهارتهای فنی محدود نمیشود، بلکه شامل نشانههای فرهنگیای است که مدیران با خود به محیط کار میآورند و همچنین نحوه برداشت و تفسیر تیم از این نشانهها. به عبارت دیگر، هویت صرفا یک مساله شخصی نیست، بلکه ساختاری است و ریتم رهبری سازمان را تعیین میکند و این ریتمها متفاوت هستند.
به عنوان نمونه، «شادی» را در نظر بگیرید. این ویژگی اغلب به عنوان موضوعی سطحی و بیاهمیت نادیده گرفته میشود، درحالیکه تحقیقات نشان میدهند یک اهرم قدرتمند در رهبری سازمانی است. مطالعات روی ریتم سازمانی و عملکرد تیمی نشان میدهد که شادی مثل تثبیتکننده عمل میکند. اصطکاک را کاهش میدهد، اعتمادساز است و ظرفیت تیم را برای حل مساله در شرایط دشوار بیشتر میکند. ریتم فرهنگیام به من آموخت که «روایتگری» هم به همین صورت عمل میکند و صرفا روشی برای انتقال یکطرفه اطلاعات نیست، بلکه یک دعوت است. شما افراد را با خود همراه میکنید، کمکشان میکنید موقعیت را درک کنند و با هم حرکت میکنید. آن دسته از رهبران سازمانی که میتوانند در لحظه معنا را به خوبی روایت کنند - بهخصوص در موقعیتهای بحرانی - تیمهای باثباتتری میسازند.
دههها تحقیق «کارل وایک»، پژوهشگر سازمانی، این موضوع را تایید میکند. معنایابی، ستون فقرات رهبری سازمانی استوار است. این همان چیزی است که باعث میشود تیمها تحت فشار کنجکاو بمانند و به جای عقبنشینی دست به آزمون و خطا بزنند. اینجاست که هویت بار دیگر وارد میدان میشود. برای مثال تربیت فرهنگیام به من آموخته پیش از آنکه بخواهم جمعی را رهبری کنم، فضا را بسنجم، از شوخطبعی برای کاهش تنش استفاده کنم، به کنجکاوی میدان بدهم تا منشأ دیدگاه افراد را درک کنم، با ثبات رفتار اعتماد بسازم، پیش از اصلاح کردن ارتباط برقرار کنم و به همان اندازه که صحبت میکنم، شنونده باشم. من به جای تحمیل کنترل، یک ریتم مشترک ایجاد میکنم.
نکته حائز اهمیت این است که ریتم خاص ما در لحظاتی نمود پیدا میکند که به ندرت متوجهشان هستیم، اما رهبرانی که ریتم فرهنگی خود را آگاهانه درک میکنند و آن را به کار میگیرند، اغلب سریعتر اعتماد میسازند، اصطکاک را کاهش میدهند و شفافیت تیم را بهبود میبخشند؛ ویژگیهایی که به بهبود عملکرد منجر میشوند. ما در جهانی زندگی میکنیم که «جیمیس کاسکیو» آیندهپژوه، آن را «بانی» (BANI) نامیده است؛ مخفف چهار کلمه شکننده (Brittle)، مضطرب (Anxious)، غیرخطی (Non-linear) و درکناپذیر (Incomprehensible). در چنین فضای ناپایداری، ثبات خودبهخود به وجود نمیآید. این رهبران سازمانها هستند که باید آن را پرورش دهند. تحقیقات نشان میدهند که سازمانهای امروز به این موارد نیاز دارند:
ثبات عاطفی: تا خود را مدیریت کنند و رفتار واکنشی نداشته باشند.
هوش فرهنگی: تا ریتمهای گوناگون را درک کنند و بدون از دست دادن اصالت خود با آنها سازگار شوند.
معنایابی: تا بفهمند چه اتفاقی در حال رخ دادن است و معنای آن چیست.
پیوند انسانی: تا امنیت روانی و حس تعلقی ایجاد کنند که به عملکرد بهتر و فرسودگی کمتر منجر میشود و هویت، اگر به درستی استفاده شود، سوخت تمام این موارد است.
چهار روش برای هدایت تیم با ریتم مختص خود
۱- ریتم رهبری سازمانی خود را مشخص کنید و آگاهانه از آن بهره ببرید. از خود بپرسید: چه چیزهایی نحوه حرکت و تصمیمگیری و آرامش بخشیدنم به دیگران را شکل داده است؟ فرهنگ؟ خانواده؟ زبان؟ جغرافیا؟ اعتقادات؟ مهاجرت؟ موسیقی؟ مدیرانی که منشأ ضرباهنگ خود را میشناسند، با اصالت و انسجام بیشتری رهبری میکنند.
۲- با تیم خود یک ریتم مشترک بسازید. اینجاست که «آیینها» اهمیت پیدا میکنند؛ چیزهایی از قبیل جلسات کوتاه ابتدای روز، بازنگریهای هفتگی، شوخی و روایت داستانهای کوتاه. پژوهشها نشان میدهند تیمهایی که آیینهای ثابتی دارند، سریعتر هماهنگ میشوند و زیر فشار استرس، زودتر به حالت عادی برمیگردند.
۳- بگذارید شادی بخشی از استراتژی باشد. منظور، شادی نمایشی یا مثبتاندیشی سمی نیست، بلکه شادی واقعی و ریشهدار است. لحظات کوتاهی که تنش از بین میرود، اعتماد بین اعضا عمیقتر میشود و در کارهای حساس، جنبه انسانی افراد را حفظ میکند.
۴- از ریتم خود برای مدیریت فضا استفاده کنید. ریتم شما صرفا درونی نیست و میتواند مسری باشد. این رهبران سازمانی هستند که ضرباهنگ عاطفی جمع را تعیین میکنند. در موقعیتهای حساس ۳۰ ثانیه مکث کنید، نفس عمیقی بکشید و ریتم مورد نظرتان را مشخص کنید: آرامش، کنجکاوی، شجاعت یا استواری. مدیرانی که بتوانند عواطف خود را بهخوبی مدیریت کنند، اجازه میدهند تیمها شفافتر فکر کنند، همکاری موثرتری داشته باشند و سریعتر از دام استرس رها شوند.
فرهنگ، شیوه رهبری سازمانی را شکل میدهد و ریتم به شیوه حضور ما معنا میبخشد. این هویت است که تعیین میکند ما چه درکی از جهان داریم و چگونه به دیگران در درک آن کمک میکنیم. پس سخنم را با همان پرسشی تمام میکنم که همیشه در هر جمعی از مدیران میپرسم: ریتم مدیریت شما چیست و چه کسی یا چه چیزی این شیوه حرکت را به شما آموخته است؟ در جهانی چنین ناپایدار، ریتم رهبری سازمانی شما فقط بخشی از داستانتان نیست، بلکه یک ابزار استراتژیک است. از آن استفاده کنید.
منبع: Forbes