نقش دولت در تعادل کار-زندگی(بخش سی و چهارم)
به تازگی با آدام هار هاروویتز، پژوهشگر دانشگاه امآیتی، در حوزه خواب و رویا مصاحبه کردم. او از من خواست که موضوعی را امتحان کنم: «تصور کن قصد خوابیدن در اتاق یک هتل را داری.» با خودم فکر کردم که کار سادهای است. «خب، اکنون تصور کن که هنگام تلاش برای خوابیدن در آن هتل، درب اتاق به طور کامل باز است.» یکباره تمام بدنم منقبض شد. محال بود بتوانم در شرایطی بخوابم که هر لحظه امکان ورود یک دلقک دیوانه به اتاق وجود دارد. ما برای به خواب رفتن و سپس رویا دیدن، ابتدا نیاز به احساس امنیت داریم. اگر چنین امنیتی را حس نکنیم، ذهن ما بخشی از مغزمان را هوشیار نگه میدارد تا خطرات پیرامون را رصد کند.
تصور من این است که عامل زیستی مشابهی باعث تقلای بیش از حد ما و میزان ساعات کاری خارج از عرف شده است. شخص خودم با آنکه درآمد خوبی دارم و از طرحهای حمایتی مختلفی نیز بهرهمندم، این هراس را دارم که یکباره ابزار امرار معاش خود را از دست بدهم (یا دستکم پیشرفتهای شغلیام کند شوند). تا زمانی که به طور دائم ذهن خود را درگیر کار نکنم، این منطق مرا آزار خواهد داد و تا زمانی که به طور مستمر ارزش خود را به کارفرما نشان دهم، احساس عقب افتادن از قافله دارم. من ارزشهای سرمایهداری را به عنوان ارزشهای شخصی خود اقتباس و درونی کردهام: رشد پیشرفت است. رکود مرگ است.
به همین دلیل، همواره شرایط کلان اقتصادی و اجتماعی نقشی در میزان ناآرامی و نامتوازن بودن کار و زندگی فعالان اقتصادی آن ایفا میکند. به دلیل مشابه، حمایتهای دولتی و تلاشهای سیاستگذاران برای بهبود این فقدان توازن، فقط در حالتی یک اثر معنادار به جای خواهد گذاشت که منجر به تغییرات گستردهتری شود. به عنوان مثال، فرانسه در سال ۲۰۱۷ قانون حق قطع اتصال را تصویب کرد و تبدیل به یکی از کشورهای پیشگام در بهبود تعادل کار و زندگی شاغلان شد. این قانون شرکتهای با بیش از ۵۰ نیروی کار را ملزم به محدودسازی تماسهای تلفنی و ایمیلهای کاری پس از پایان ساعات کاری روزانه کارکنان میکرد. اما چنین قانونی نیز نتیجه کافی نداشته است. در یک پژوهش، ۹۷درصد شرکتکنندگان در نظرسنجی عنوان کردند که از زمان معرفی این قانون، هیچ تغییر معناداری مشاهده نکردهاند. یک مدیر منابع انسانی فرانسوی میگوید: «بیایید خود را فریب ندهیم. در این شرکت، حتی در تعطیلات نیز مدیران همیشه و همیشه متصل (به اینترنت و تلفن) هستند.»
ژاپن در آن سوی جهان نیز قوانین حمایتی چشمگیری وضع کرده است. به عنوان مثال، سیاستهای مرخصی زایمان آنها در جهان زبانزد است؛ جایی که پدران نیز میتوانند تا یک سال از مرخصی باحقوق استفاده کنند. اما در یک پژوهش سال ۲۰۱۷ مشخص شد که فقط ۵درصد پدران ژاپنی از این حق خود استفاده میکنند.
پژوهش روی واقعیات اقتصادی و نیازهای اساسی شاغلان برای استراحت کافی بهویژه در ایالات متحده دنبال شده است. پژوهشگران مختلفی در این کشور به دنبال راهکار کلان برای القای آرامش و تعادل به زندگی شاغلان گشتهاند. این هشدار را بدهم که قصد صحبت درباره حقوق پایه را دارم؛ موضوعی که در کتابهای مرتبط با مشاغل، تبدیل به یک کلیشه شده است. من به طور شخصی، به یک درآمد تضمینی به عنوان سیاستی کلان تمایل دارم تا آنکه آن را یک موضع اخلاقی بدانم. به عبارت دیگر، به نظرم نیازهای اولیه انسانها باید مانند حقوق اساسی آنها تضمین شود نه مانند مزایایی باشد که خودشان از طریق کار باید به دست آورند.
استدلال من برای این ادعا، دور شدن ما از تعادل و روحیات دوران کودکی است. یکی از آنها شغل رویایی است. به تازگی، یک کنشگر اجتماعی به نام دانا وایت، در توییتر سوال سادهای پرسید: «اگر سرمایهداری وجود نداشت و تمام نیازهای شما تامین بود، با زندگی خود چه میکردید؟» ۱۰هزار نفر جوابهایی داده بودند که شباهت به حرفهای کودکان داشت و جنبههای جالبی از شخصیت و زندگی افراد را نشان میداد.
برخی گفته بودند که ستارهشناس تفریحی میشدند، برخی باغبان و طراح فضای سبز شهری، شاعر و امدادگر اجتماعی. شاید یکی از جوابهای موردعلاقهام این بود: من دقیقا به کار کنونی خود ادامه میدادم، ولی با نگرانی و استرس کمتر درباره پول. لازم به ذکر است که چشماندازها و رویاهای افراد، خالی از کار و زحمت نبود. آنها فقط پیشنیاز بقا را برای شغل حذف کردند. در نتیجه، ذهنشان به روی مشاغلی انسانیتر، خلاقانهتر و کماسترستر باز شد.
برگرفته از کتاب: شغل کافی / نوشته: سیمون استالزوف