شغل رویایی یا رویای رنج؟

به این دلیل است که بولز بعدها در مصاحبه با نیویورک‌تایمز و پیش از آنکه در سال ۲۰۱۷ از دنیا برود، عنوان کرد که استفاده از چنین اصطلاحاتی همواره تصویر پرش آزاد را در ذهنم تداعی می‌‌‌کرد: «زمانی که می‌‌‌شنیدم افراد برای توصیف وضعیت شغلی خود از اصطلاحات هواپیمایی استفاده می‌کنند، از آنها می‌‌‌پرسیدم که چتر نجاتشان چه رنگی است؟»

این ایده که رضایت شغلی پیش‌‌‌نیاز موفقیت در کار است، هنوز رواج چندانی نیافته بود. در آن زمان، غالب مردم شغل را به عنوان ابزاری برای رسیدن به اهداف خود می‌‌‌شناختند. آنها کار می‌‌‌کردند تا نیازهای خانواده خود را تامین کنند. شاید برخی نیز کار می‌‌‌کردند تا عضوی مفید برای جامعه باشند. اما عشق ورزیدن و حتی دوست داشتن شغل، اولویت نبود. بولز با آن روحیه منفعت‌‌‌محور مخالف بود. از نظر او شغل باید نوعی شور و هیجان در افراد ایجاد کند. در کتاب چتر نجات استدلال کرده است: «کار فرصتی برای تمرین استعدادهایی است که به خاطر آنها به زمین آمده‌‌‌اید... خدا از طریق مکان‌‌‌ها و موقعیت‌‌‌هایی که جذبشان می‌‌‌شوید، فرصت پرورش این استعدادها را به شما می‌دهد.» طبق دیدگاه بولز، نخستین گام در جست‌‌‌وجوی شغل، پیدا کردن علاقه‌‌‌مندی‌‌‌هاست. او به جای شغل، از واژه‌‌‌های رسالت و احساس وظیفه استفاده می‌‌‌کرد و آنها را نیز با حروف بزرگ می‌‌‌نوشت تا بیشتر به چشم بیایند.

نخستین نسخه از کتابِ چترنجات شما چه رنگی است؟ به صورت جزوه‌‌‌ای چاپی منتشر شد. بولز در آپارتمان خودش آنها را چاپ کرده بود و به مبلغ ۵دلار می‌‌‌فروخت. تنها ۱۰۰ نسخه نیز از آن تهیه کرده بود. از آن زمان تاکنون، کتاب بولز بیش از ۱۰میلیون نسخه و به ۲۰ زبان گوناگون فروش رفته است. کتاب او یکی از محبوب‌‌‌ترین کتاب‌‌‌های کسب و کار تمام تاریخ است و پیام او را به گوش جهانیان رسانده است؛ اینکه شغل شما باید از طریق ظهور مهارت‌‌‌ها و علایق منحصربه‌فردتان، حس رضایت ایجاد کند. این تفکر همچنان دیدگاه غالب جهانی است. استفاده از زبان رضایت شغلی در ارتباط با کار، جرقه یک انقلاب فکری را زد. هرچند بولز در نسخه اولیه چتر نجات از اصطلاح «شغل رویایی» استفاده نکرده بود، کتابش شاغلان سراسر جهان را متقاعد به پیگیری علایقشان کرد. شاغلان به جست‌‌‌وجوی شغل‌‌‌های پرورش‌‌‌دهنده استعداد و شخصیت خود برآمدند و صنایع نیز به سرعت خود را با این نیاز جدید همگام کردند. در نتیجه، به جز امنیت و ثبات، عشق و معنا نیز به تدریج به عنوان والاترین ارزش‌‌‌های حرفه‌‌‌ای مطرح شدند.

طی ۵۰ سالی که از انتشار اولیه چتر نجات می‌‌‌گذرد، اشاره به «شغل رویایی» در کتاب‌‌‌ها ۱۰‌هزار‌درصد افزایش یافته است. اگر وضعیت فکری کنونی درباره شغل را مانند یک ایدئولوژی و مذهب ساختگی تصور کنیم، مشاغل رویایی الهه و رب‌‌‌النوع‌‌‌ آن هستند. انتظار رویایی بودن از شغل، منافعی دارد. فردی که شغلش را دوست داشته باشد و از آن به وجد بیاید، انگار نوعی پشتوانه احساسی برای رفتارهای خود دارد. شاید در حالت ایده‌‌‌آل آن، فرد بتواند به جایی برسد که نیاز به تلاش و کوشش نداشته باشد و همان انگیزه و اشتیاقی که شغلش در او ایجاد می‌کند، راهش را هموار سازد. بسیاری از سخنرانان انگیزشی همچنان از جمله معروف و شعاری قدیمی بهره می‌‌‌برند: اگر شغل رویایی خود را پیدا کنید، کار تبدیل به بازی می‌شود و دیگر هیچ‌گاه مجبور به کار کردن نخواهید بود.

اما انتظار رویایی بودن شغل عیب و ایرادهایی نیز دارد.  دِرِک تامپسون، روزنامه‌‌‌نگار آمریکایی در توضیح این ایرادها نوشته است: «مشکل این آموزه که شغلی رویایی وجود دارد، این است که هیچ‌گاه به استراحت و آرامش نخواهید رسید. چنین تفکری شما را به تقلای دائمی وادار می‌کند و نسخه‌‌‌ای برای خستگی و فرسودگی جسم و روح است. در این بازی اهریمنی، پاداشی عطش‌‌‌افزا و چنان بزرگ تعبیه شده است که تقریبا هیچ‌کس آن را نخواهد برد؛ اما همه حس می‌کنند که باید تا ابد به این بازی ادامه دهند.» کدام تفکر درست‌‌‌تر است؟ آیا شغل رویایی شما را از کار کردن نجات می‌دهد یا حق با عصیانگران در مقابل این جریان جهانی است که می‌‌‌گویند: من شغل رویایی ندارم؛ من رویای رنج بردن ندارم.

برگرفته از کتاب: شغل کافی/ نوشته سیمون استالزوف