مشاور عزیز،

من به تازگی وارد بازار کار شده‌‌‌ام. نسبتا تازه‌‌‌کار هستم. اولین پیشنهاد شغلی تمام‌‌‌وقتی که بعد از دانشگاه داشتم را پذیرفتم و هشت ماه است که آنجا کار می‌‌‌کنم. این روزها احساس بی‌‌‌هدفی و سردرگمی می‌‌‌کنم. دلیلش این است که رئیسم که خیلی دوستش داشتم و برایش احترام قائل بودم، اخیرا شرکت را ترک کرده. ابتدا وقتی به من و بقیه اعضای تیم گفت که دارد می‌رود، خیلی نگران نشدم. می‌‌‌دانستم که یک رئیس جدید می‌‌‌آید و با خودم گفتم این فرصت خوبی ا‌‌‌ست که با یک مدیر دیگر در شرکت آشنا شوم، سبک یک رئیس دیگر را بشناسم و در محیط کارم چیزهای جدید و متفاوت را تجربه کنم. این اتفاق افتاد اما همه‌‌‌شان مثبت نبود.

رئیس جدید را به عنوان یک انسان دوست دارم اما، دلم برای رئیس سابقم تنگ شده. او (رئیس سابق) می‌دانست که اولین رئیس من است و این مساله را جدی می‌‌‌گرفت. به رشد حرفه‌‌‌ای من اهمیت می‌‌‌داد و زمان می‌‌‌گذاشت تا نحوه درست انجام دادن کارها را به من یاد بدهد. شاید یک جاهایی بیش از حد حواسش به من بود و راهنمایی‌‌‌ام می‌‌‌کرد اما حالا که به گذشته نگاه می‌‌‌کنم، می‌‌‌بینم که در حضور او خیلی چیزها یاد گرفتم.

حالا دیگر از آن آموزش‌‌‌ها خبری نیست. رئیس جدیدم آنقدری برایم وقت ندارد، درباره روند پیشرفت یا آرزوهای شغلی‌‌‌ام چیزی نمی‌‌‌پرسد و گرچه با هم کنار می‌‌‌آییم، اما ارتباط شخصی چندانی با هم نداریم. می‌دانم که رئیس سابقم برنمی‌‌‌گردد اما حس می‌‌‌کنم شرایط فعلی‌‌‌ام موقتی است. باید خودم را وفق دهم. هرچه زودتر. چه کار باید بکنم؟

پاسخ: دوست عزیز، این مشکلی ‌‌‌است که خیلی از جوانان نسل زد با آن مواجهند. اغلب آنها از جمله خودت، به تازگی وارد بازار کار شده‌‌‌اند. بعضی‌‌‌ها در اوج پاندمی کرونا کار پیدا کردند و اولین تجربه اشتغالشان، در یک فضای آکنده از ابهام و هرج و مرج بوده. به همین علت، بسیاری از آنها احساسات متضادی نسبت به شغل و محیط کار دارند و گاهی دوست دارند همه این احساسات را بلند مطرح کنند تا همه، مخصوصا رئیسشان آنها را بشنود. این‌‌‌ها را گفتم تا بدانی که تو تنها نیستی و تقریبا تمام هم نسل‌‌‌هایت، در مقطعی دچار احساس سردرگمی شده‌‌‌اند، به‌خصوص که مدیرانشان، غالبا از نسل ایکس (دو نسل قبل) هستند و این فاصله نسلی خودش چالش ایجاد می‌کند. اما برگردیم به مشکلت. اولا باید تاکید کنم که خودت را خوش‌شانس به آن چون اولین رئیست، آدم فوق‌‌‌العاده‌‌‌ای بوده. با تو با احترام رفتار می‌‌‌کرده، از تو حمایت می‌‌‌کرده و برای پیشرفتت زمان و انرژی می‌‌‌گذاشته. همه آدم‌‌‌ها اینقدر خوش‌‌‌شانس نیستند. طی دوران اشتغالت و در سال‌های آینده، با رئیس‌‌‌های متفاوتی مواجه خواهی شد. بعضی‌‌‌هایشان، رهبران خارق‌‌‌العاده‌‌‌ای خواهند بود که به سرعت با آنها اخت خواهی شد. بعضی‌‌‌ها نه بد هستند نه خوب، و کمی زمان خواهد برد تا به آنها عادت کنی. بعضی دیگر هم کج خلق یا بی‌‌‌اراده یا بی‌‌‌کفایت خواهند بود. یا شاید کنترل‌‌‌گر یا به اصطلاح، «مدیر ذره‌‌‌بینی» باشند. خودت که منظورم را می‌‌‌دانی.

خلاصه حرفم این است که رابطه رئیس-کارمند، مثل هر رابطه دیگری می‌تواند ناخوشایند باشد.

اما گمان نکن که ناتوان از تغییر شرایط میان خودت و رئیست هستی. «کایل الیوت»، مربی شغلی در کالیفرنیا توصیه می‌کند که «مدیرت را مدیریت کنی». این عبارتی در حوزه کسب و کار است که در اینجا یعنی ایجاد یک رابطه سازنده و دوستانه با مدیر از طریق سازگاری با ترجیحات او و جلب اعتمادش. این کار اگر به درستی انجام شود، زندگی تو و مدیرت را آسان‌‌‌تر خواهد کرد و البته شانس تو را در چند زمینه افزایش خواهد داد، مثلا گرفتن ارتقا، افزایش حقوق و مورد قدردانی قرار گرفتن بابت دستاوردها.

الیوت توصیه می‌کند که در جلسه دونفره بعدی‌‌‌ات با مدیر، یکسری سوال «پایان باز» از او بپرسی. مثلا بپرس «دوست دارید چطور با من ارتباط برقرار کنید؟»، «چطور با هم هماهنگی‌‌‌ها را انجام دهیم؟»، «شما برای محول کردن یک پروژه، چه فرآیندی را طی می‌‌‌کنید؟»، «دوست دارید چطور تعامل کنید؟» اگر او ذره‌ای هوش هیجانی داشته باشد، احتمالا خودش نیز همین سوالات را از تو خواهد پرسید. اما اگر نپرسید، باید خودت داوطلبانه این اطلاعات را به او بدهی.

رک و صریح صحبت کن، اما محترمانه و با لحنی مهربان. بگو: «من دوست دارم هر روز هماهنگی‌‌‌ها را با شما انجام دهم و شما را در جریان کارها قرار دهم. آیا شما با این مشکلی ندارید؟« یا بگو «روش رئیس قبلی که خیلی کمک می‌‌‌کرد این بود که... نظر شما چیست؟ می‌توانیم این رویه را پیش بگیریم؟»

مشکلات کوچک را زود حل کن تا بعدا به مسائل بزرگ‌تر تبدیل نشوند. مثلا دیدم گفتی که رئیس جدیدت ظاهرا برایت وقت ندارد. چه چیزی باعث شده چنین فکری کنی؟ آیا به ایمیل‌‌‌هایت جواب نمی‌‌‌دهد؟ یا تمایلی ندارد که درباره وظیفه‌‌‌ها راهنمایی‌‌‌ات کند؟ یا مانع از پیشرفت کارهایت است؟ عادت یا رفتار مشخصی که باعث شده چنین ذهنیتی در تو ایجاد شود را شناسایی کن.

وقتی نزد او می‌‌‌روی، تقاضاگر نباش. به جایش، مشاهداتت را بگو و برایش گزینه‌‌‌ها، ایده‌‌‌ها و راه‌حل‌‌‌هایی روی میز بگذار. الیوت توصیه می‌کند چیزی در این مایه‌‌‌ها بگویی: «متوجه شدم که یک مانعی وجود دارد. به نظرتان اگر به صورت روزانه، خلاصه کارها را برایتان ایمیل کنم یا گزارش کار دهم، مشکل رفع خواهد شد؟ یا هر روز صبح، یک تماس تلفنی کوتاه کفایت می‌کند؟»

الیوت می‌‌‌گوید: «وقتی از رئیس سوال می‌‌‌پرسی، او تحت‌تاثیر قرار می‌گیرد. و چون تصمیم نهایی با اوست، باعث می‌شود احساس قدرت کند.»

گفتی که رئیس جدیدت به پیشرفت حرفه‌‌‌ای‌ات اهمیت نمی‌‌‌دهد. از تو خواهش می‌‌‌کنم که این رفتارش را به خودت نگیر و قضیه را شخصی نکن. در یک دنیای ایده‌‌‌آل، رئیست توانمندی‌‌‌ها و مهارت‌‌‌های درخشانت را تقویت می‌کند، تو را برای رسیدن به جاه‌‌‌طلبی‌‌‌هایت تشویق می‌کند و فرصت‌‌‌های پیشرفت را در اختیارت قرار می‌دهد. اما در دنیای واقعی، رئیس‌‌‌ها سرشان شلوغ است و ممکن است آرزوهای تو در لیست اولویت‌هایشان از قلم بیفتد. در غیاب یک مدیر ایده‌‌‌آل، سعی کن یک منتور دیگر برای خودت پیدا کنی، مثلا از بین همکارها یا کارکنان هم‌‌‌رده‌‌‌ات که از اهدافت حمایت کنند و به تو ایده و نظر دهند. سعی کن روابطت را با سطوح بالا و پایین سازمان و همین‌طور با افراد هم‌‌‌رده‌‌‌ات در سایر واحدها تقویت کنی تا اگر پروژه یا شغل هیجان‌‌‌انگیزی پیش آمد، در ذهنشان باشی.