مشارکت حداکثری کارکنان، با توسعه ارتباطات درونسازمانی بهدست میآید
رواج فرهنگ داستانگویی در سازمانها
در واقع، داستانگویی ابزاری است کاربردی و موثر برای انتقال پیام و دانش در درون شرکت. با این همه، اینکه داستانها چگونه قادرند در سازمانها و شرکتها نقشآفرین باشند و از اثرگذاری مطلوبی برخوردار شوند، موضوعی است که مطالعات و بررسیهای فراوانی در مورد آن انجام شده است. به هرحال اهمیت داستانها در درون سازمان به این دلیل افزایش مییابد و بر کارآییشان افزوده میشود که سازمانها با تغییر و تحولات سریعی در زمینههایی چون انتظارات کارکنان و سازمانها از همدیگر، اهداف مشترک سازمانی، ارتقای فردی و... روبهرو هستند و در این میان نیاز مبرمی به جلب اعتماد و تعهد کارکنانشان دارند. و چه ابزاری بهتر از داستانگویی برای برآوردهساختن این هدف؟
اگرچه داستانگویی باعث پیوند خوردن هر چه بیشتر کارکنان با اهداف سازمان میشود و برای سازمان کسب اعتبار میکند و غرورآفرین است، اما تحقیق اخیر «انجمن بینالمللی رابطان کسب و کار»(IABC) در مورد فعالان حوزه ارتباطات نشان داده که این اتفاق هنوز در سطح گستردهای روی نداده است، بهطوری که فقط ۴۳درصد از کسانی که در نظرسنجی شرکت کردهاند، معتقد بودند که داستانگویی میتواند نقش مهمی در پیشبرد اهداف استراتژیک سازمان داشته باشد. و فقط ۱۸درصد از آنها به طور عملی از داستانگویی در شرکتهای خود استفاده کردهاند. دلایل این امر بسیار است. یکی از مهمترین آنها به این واقعیت برمیگردد که بسیاری از فعالان حوزه ارتباطات درک درست و کاملی از پتانسیلهای فراوان داستانگویی ندارند و از سوی دیگر خودشان هم از مهارتهای لازم برای روایتکردن داستانهای جذاب و تاثیرگذار برخوردار نیستند. بنابراین نمیتوانند با استفاده از ابزار داستانگویی به تحریک و تقویت کارکنان و مدیران کمک کنند. با این همه، به عقیده بسیاری از صاحبنظران و فعالان حوزه مدیریت رهبری، داستانگویی دیجیتالی جزو پنج روند اصلی در شکلگیری آینده مدیریت ارتباطات در سالهای آینده قرار دارد و از نظر اهمیت نیز در رده روندهایی مانند گوشکردن اجتماعی، هدف اجتماعی و دادههای بزرگ قرار دارد. با این همه، باید دانست دانشجویانی که در رشته مدیریت تحصیل میکنند، با وجود آگاهی از اهمیت والای داستانگویی در مدیریت سازمان، به طور کامل برای نقشآفرینی در این زمینه آماده نیستند و خود را برای این کار آماده نکردهاند. از سوی دیگر، مدیران و رهبران شرکتها نیز دیدگاههای مبهمی راجع به داستانگویی دارند و گاه به آن به دیده تردید مینگرند چرا که بهدرستی نمیدانند داستانگویی چه ارتباطی با پیوند زدن کارکنان با اهداف سازمان دارد و تا چه حد میتواند به بهبود عملکرد آنها کمک کند. در واقع در بسیاری از سازمانها و شرکتها، تمرکز اصلی بر روی برقراری ارتباط با عوامل بیرون از سازمان و معرفی برنامهها و اهداف سازمانی به آنها قرار دارد و توجه چندانی به تبیین اهداف سازمانی برای کارکنان و برقراری پیوند سازنده و پیوسته با آنها صورت نمیگیرد، حال آنکه همه ما میدانیم درگیر شدن فعال کارکنان با اهداف و برنامههای سازمان میتواند کمک شایانی به بهبود عملکرد و افزایش کارآیی آنها کند. ارتباطات درونی مبتنیبر داستانگویی در این میان میتواند نقشی کلیدی ایفا کند.
تغییر ذهنیتها
اغلب فعالان حوزه مدیریت و ارتباطات دارای پیشینه فکری خاصی هستند که باعث میشود تمایل چندانی برای استفاده از داستانگویی و روایتگری نداشته باشند. بنابراین برای تغییر این وضعیت و سوق دادن آنها به سمت استفاده حداکثری از داستانگویی در فعالیتهایشان، به یک نوع تغییر در نگرشها و ذهنیتها نیاز است. در این میان ایجاد و تقویت یک فرهنگ سازمانی مبتنی بر داستانگویی از همان کارکردهایی است که فقط از خود فعالان حوزه مدیریت و ارتباطات برمیآید، چرا که آنها میتوانند با متقاعدسازی رهبران سازمان در مورد نقش سازنده و موثر داستانگویی در بهبود عملکرد کارکنان، زمینه مساعدی را برای پذیرش داستانگویی بهعنوان بخشی جدید و موثر از فرهنگ سازمانی فراهم آورند. در واقع تنها با ایجاد ذهنیت جدید نسبت به داستان و داستانگویی در میان کارکنان و رهبران سازمان است که میتوان از پتانسیلهای غنی داستانگویی در جهت اهداف سازمانی بهره برد.
به عنوان مثال، شرکت «میلر براوینگ» توانست پس از انجام تحقیقی مفصل و طولانیمدت روی کارکنان خود، کمپینی راه بیندازد که هدفش عبارت بود از شناسایی راههای ارزشمندسازی محصولات در میان مردم با کمک داستانگویی و کسب اعتبار و غرور برای شرکت. این نمونه و نمونههای مشابه حکایت از آن دارند که ارتباطات درونسازمانی که از چاشنی داستانگویی نیز استفاده میکنند بیشتر و بهتر به دل مردم مینشینند و ارزشمندتر خواهند بود.
شناسایی داستانهای باورکردنی
برقرارکنندگان ارتباطات داخلی در هر سازمانی، نگهبانان شخصیت و منزلت سازمانی آنجا محسوب میشوند و به سازمانها کمک میکنند تا استراتژیهای خود را عملی سازند. داستانهای خوب و معتبر میتواند این روند را تسهیل و تسریع کند. بهطور کلی، داستانها در تمام سطوح سازمان یافت میشوند - چه در کل سازمان، چه در میان تیمهای کاری و حتی در میان تکتک افراد. شما بهعنوان فعالان حوزه ارتباطات و مدیریت لازم است که داستانگویی را از خودتان شروع کنید و با بیان داستانهای باورکردنی و جذاب برای کارکنان و مدیران، به آنها نشان دهید که داستانگویی و به اشتراک گذاردن داستانهای شخصی با سایر کارکنان در یک سازمان چقدر میتواند موثر و مفید باشد.
علاوه بر این میتوانید سایر مدیران سازمانتان را تشویق کنید تا چند دقیقه نخست جلسات کاری را به ذکر یک داستان کوتاه و شنیدنی در ارتباط با کارشان اختصاص دهند. شبیه این کار را کتابخانه اوکلند انجام داده است و با برگزاری دورهمیهایی با عنوان «همه حرفها بهحساب میآیند» توانسته مشارکت حداکثری اعضا را به دست آورد. در هر سازمانی چنانچه کارکنان این فرصت را پیدا کنند تا داستانهایشان را به طور مستقیم با دیگران به اشتراک گذارند، آن گاه سطح مشارکت در تمام بخشهای سازمان به نحو چشمگیری افزایش مییابد. بااینهمه باید دانست که کمک به کارکنان برای طراحی و بیان داستانهای خوب و باورکردنی فرآیندی زمانبر بوده و به صرف انرژی زیادی نیاز دارد، اما کاری است ضروری و واجب که نباید از آن غفلت کرد؛ بنابراین توصیه میشود یک بانک داستانهای سازمانی برای سازمانتان ایجاد کنید که برای همه قابل دسترس باشد و هر کسی بتواند هم داستان خود را در آنجا با دیگران به اشتراک گذارد و هم از داستانهای روایتشده توسط دیگران استفاده کند.
سرمایهگذاری بر داستانگویان برتر
داستانهایی که توسط افراد معتبر و موفق روایت میشوند، بهتر و بیشتر مورد پذیرش قرار میگیرند. در هر سازمان و شرکتی، کارکنان جزو بهترین داستانگویان هستند و وظیفه فعالان حوزه مدیریت و ارتباطات در اینجا این است که داستانگویان برتر سازمان را شناسایی کرده و با دادن مشاورههای لازم به آنها از این افراد داستانگویان بهتری بسازند. بهطورکلی، اگرچه تمام افراد میتوانند داستانهایی را برای دیگران روایت کنند، اما شما باید به دنبال راویان برتری بگردید که هم به منابع مختلفی دسترسی دارند، هم انعطافپذیرند و هم ذهنی باز و خلاق دارند و با دقت به دیگران گوش میکنند و با افراد دیگر همدردی و همراهی بیشتری دارند.
پس از شناسایی این افراد باید آموزش به آنها و مربیگری برای آنها را شروع کنید و به یاد داشته باشید که این وظیفه شماست که هر گونه بیمیلی یا مقاومت در برابر بیان داستانها را در این افراد از بین ببرید. برای این کار به آنها نشان دهید که داستانگویی چقدر خوب است و داستانها تا چه حد میتوانند به دیگران انگیزه دهند و برای کارکنان الهامبخش و روحیهدهنده باشند. علاوه بر این باید دانست که امروزه در بسیاری از کشورها از جمله هند، فستیوالهای ملی متعددی در زمینه آموزش داستانگویی برگزار میشود که در آنها مدیران ارشد شرکتها و سازمانها حضور پیدا میکنند و فنون، مهارتها و ریزهکاریهای مرتبط با داستانگویی از جمله زمانبندی، انتخاب موقعیت و مخاطبان و نحوه آغاز و پایان داستان را میآموزند.
همکاری تمام ارکان سازمان
داستانگویی درونسازمانی به آن معناست که مدیران باید با کارکنان به مثابه مشتریان سازمان برخورد کنند و هدفشان از داستانگویی برای کارکنان هم باید این باشد که از پتانسیلهای نهفته کارکنان نهایت بهره را ببرند. امروزه با پیشرفتهای خیرهکننده در تکنولوژیهای دیجیتالی، امکان ساخت و پرداخت داستانهای متعدد و به اشتراک گذاشتن سریع و وسیع آنها وجود دارد. در واقع داستانگویی در آینده وابستگی و نیاز زیادی به تکنولوژیهایی مانند دادههای بزرگ و هوش مصنوعی دارد، چرا که این تکنولوژیها قادرند مشارکت کارکنان در فرآیند داستانگویی را افزایش دهند و باری را از دوش فعالان بخش روابط عمومی و خود مدیران بردارند. به عبارت بهتر، داستانگویی آینده یک فرآیند تعاملی خواهد بود که پیشبرد آن نیازمند تعامل و همکاری تمام اجزای سازمان است و در این میان وظیفه اصلی مدیران این نیست که اقدام به جمعآوری و توزیع داستانهای ساختهشده در سازمان کنند، بلکه کارکرد اصلی در اینجا عبارت است از به مشارکت طلبیدن و تشویق تمام کارکنان و مدیران در مسیر جمعآوری، نگهداری و توسعه داستانها و البته انعکاس بازخوردهای داده شده به داستانها.
داستانگویی و بازاریابی
بازاریابی فرآیندی فراتر از تبلیغات و افزایش فروش است. در واقع، مشتریان مدرن توقع دارند تا از محتوایی لذت ببرند که در زمان خرید کردن آنلاین هم چیزهایی را به او بیاموزد و هم او را سرگرم کند. این به آن معناست که تاکتیکهای قدیمی بازاریابی دیگر به کار نمیآیند و موثر نیستند. امروزه داستانگویی به یک روش موثر برای جلب توجه بازدیدکنندگان وبسایتها و دنبالکنندگان رسانههای اجتماعی تبدیل شده است، چرا که داستانها باعث میشوند تا یک نوع احساس خودمانی بودن بین مشتریان و شرکتها و احساس سعادتمندی شکل بگیرد که ارتباط مستقیمی با فروش ندارد. علاوه بر این، داستانهای شما یک نوع احساس دلپذیر و مطلوب در بین مخاطبان ایجاد میکنند که باعث میشود آنها انگیزه و دلیلی برای بازدید مجدد از وبسایت یا پروفایل رسانههای اجتماعی شما داشته باشند. در ضمن شما با گفتن داستان این فرصت را پیدا میکنید تا ارزشها، فرهنگ و ویژگیهای متمایزکننده برندتان را به شکلی واقعی و اصیل به نمایش درآورید.
در مجموع باید گفت که داستانگویی برای موفقیت هر سازمانی امری ضروری و حیاتی محسوب میشود و در این میان، ارتباطات داخلی و درونسازمانی میتواند نقشی محوری و کلیدی ایفا کند. کمک به مدیران و رهبران سازمان و کارکنان برای به اشتراک گذاشتن تجربیات و دانش خود در قالب داستانگویی یک اقدام مثبت و ارزشمند برای کل سازمان محسوب میشود که هم باعث تغییر و تحول مثبت میشود و هم سطح مشارکت را در تمام بخشهای سازمان بالا میبرد. در این میان آنچه ضرورت دارد عبارت است از تغییر دادن ذهنیتها، پاسداشت و امانتداری از داستانها، آموزش دادن به داستانگویان و به مشارکت طلبیدن همه دستاندرکاران سازمان برای حضور فعال در عرصه داستانگویی. همه اینها در نهایت به شکلگیری یک فرهنگ تحولی در سازمان منتهی خواهد شد.
در مجموع شما باید تلاش کنید تا از داستانگویی بهعنوان ابزاری موثر و استراتژیک برای جلب نظر و متقاعدسازی مشتریان استفاده کنید تا آنها به شما اعتماد کنند و به خرید محصولات و خدماتتان روی آورند. در واقع شما برای جلب نظر و متقاعدسازی مردم نیازی به روشهای تهاجمی و تبلیغاتی ندارید، بلکه میتوانید با استفاده از قدرت برنامهریزی و تجسمتان هم توجه مخاطبانتان را به خود جلب کنید، هم آنها را سرگرم کنید و هم زمینه برقراری ارتباط مستمر و صمیمانه آنها را با برندتان فراهم میسازید و باعث میشوید آنها پیوندی قوی و دائمی با شما برقرار سازند.