جدا کردن دادهها از تفسیر شخصی
افراد در این شرایط به کمک شما نیاز دارند تا از این داستانسازیها رها شوند. شما میتوانید با سوال پرسیدن و مطرح کردن موقعیتهای دیگر، به آنها کمک کنید بفهمند داستانشان تنها واقعیت موجود نیست.
در اینجا اصلی وجود دارد که در تمام مراحل چهار اقدام تغییر کاربرد دارد و دارای بیشترین اهمیت است: تعمیم دادنها، شخصیتسازیها و زبان نامفهوم را کندوکاو کنید تا جزئیات اتفاقی که در موقعیت میافتد را بدانید. منظور چیزی که «همیشه» اتفاق میافتد یا «معمولا» اتفاق میافتد نیست. منظور آنچه است که «اتفاق افتاده.» چیزی که افراد به طور خاص میگویند و انجام میدهند.
همانطور که در مرحله «دستاورد» دیدیم، جزئینگری به شما کمک میکند نقاط کوری را که فرد مقابل ندیده، تشخیص دهید که اقدامی حیاتی است که به آنها کمک میکند فرصتی را که هنوز نمیدانند وجود دارد، شناسایی کنند.
اما یک نکته متمایز از مرحله دستاورد این است که حالا فرد آیندهای را که میخواهد ایجاد کند «تصور» نمیکند، بلکه گذشتهای را که اتفاق افتاده «توصیف» میکند.
این موضوع، تکنیک ما را تغییر میدهد. میتوانیم از شریکمان بخواهیم نمونههای واقعی برای ما بیاورد - زمانها و مکانهای خاصی که در آن شاهد چیزی بودهاند. ما مثل یک دانشمند باید به جمعآوری داده بپردازیم.
با پرسش در مورد اتفاقی که در حال حاضر میافتد شروع کنید. در این صورت، به ایدهای کلی از مشکل میرسید - یعنی ماهیت، دامنه و شدت آن. اینها مفیدند اما کافی نیستند. به محض اینکه به شناخت کافی از جزئیات و الگوها رسیدید، سوال پرسیدن در مورد نمونهها و داستانهای خاص را شروع کنید.
طرف مکالمه ما تقریبا همیشه عادت دارد که وقتی در مورد مشکلات و چالشهای بغرنج و مداوم او سوال میپرسید، شروع به تعمیم دادن میکند. پس چرا باید برای به دست آوردن اطلاعات بیشتر، کندوکاو عمیقتر کنیم؟
چون تعمیم دادن، بخشی از همان مشکلی است که در آن گیر کردهاند.
تعمیمسازیها بر جنبههای مشخصی از یک موقعیت تمرکز میکنند و جنبههای دیگر را نادیده یا دست کم میگیرند. تعمیمسازی ماهیتش داشتن نقاط کور است و در یک تفسیر قفل میشود؛ همان تفسیری که طرف مقابل گفتوگوی شما در آن گیر میافتد. وقتی به آنها کمک میکنید داستان متفاوتی درست کنند، ذهنشان به سمت روشهای جدید نزدیک شدن به مساله باز میشود.
شما به دنبال استخراج جزئیاتی هستید که به موضوع مرتبطند، اما طرف مکالمه شما آن را از داستانش حذف کرده است. وقتی شرکای ما همه چیز را تعمیم میدهند، ناخودآگاه در مورد چیزهایی که «همیشه» یا «معمولا» رخ میدهند، داستان میسازند. این داستان آنهاست. این نوع داستانسازیها که به پیشفرض ذهن ما تبدیل میشوند، به خاطر سادهسازی بیش از حد به وجود میآیند: اینکه موقعیت را سیاه و سفید، درست و غلط، خوب و بد، ببینیم.
ما باید به این داستان ساده کمی پیچیدگی اضافه کنیم. وقتی آنها با تعمیم دادن سادهسازی میکنند، جزئیاتی را که ممکن است مهم باشند، نادیده میگیرند و بر کلمات و اقدامات خاص سرپوش میگذارند.
بنابراین، وقتی یک تعمیم را شنیدید، نشانه این است که باید عمیقتر بشکافید.
وقتی داستان شریکتان را در مورد اتفاقی که افتاده میشنوید، باید در چیزهایی که او نمیبیند و دیدگاهی که همراه با سوگیری دارد، کندوکاو کنید. وقتی از کسی میخواهید در مورد یک لحظه، با جزئیات بیشتری توضیح دهد، روی چیزهایی که او نمیبیند، انکار میکند یا تفسیر غلطی از آنها دارد، نورافکن میاندازید.
فراموش نکنید که شریک ما این مساله را دهها یا صدها بار در ذهن خودش مرور کرده است. اگر میتوانست مشکل را بر اساس دانستههای خودش حل کند، تا به حال موفق شده بود.
حتی اگر لزوما نمیدانید دنبال چه چیزی هستید و چه چیزی را کندوکار میکنید، باز هم این کار را انجام دهید. معمولا اهمیت هیچ یک از این واقعیتها را در ادامه این فرآیند متوجه نخواهید شد. یک فیلم یا رمان هیجانانگیز را در نظر بگیرید.
در هر فصل، جزئیاتی را میبینید یا میخوانید که به نظر نمیرسد مهم باشند، اما بعدا به یک صحنه محوری تبدیل میشود. همین جزئیات است که به هر دو شما امکان میدهد مشکل را تغییر داده و به یک فرصت تبدیل کنید.
صحبت کردن از صحنههای هیجانانگیز، استعارهای است که به شما کمک میکند به ارزش جزئیات پی ببرید. در فیلمهای جنایی، این صحنه را دیدهاید که شخصیت اصلی که معمولا کارآگاه است، میخواهد فیلم دوربین مداربسته را که تا به حال هیچ مدرکی از آن به دست نیامده، دوباره ببیند؟
ابتدا کارآگاه فیلم را با سرعت معمولی میبیند. سپس دوباره آن را پلی میکند و این بار با سرعت کندتر تماشا میکند. بعد به تکنسین فیلم میگوید: «ثانیه ۱۰ را بازپخش کن. دوباره. روی این صحنه بایست. حالا زوم کن. آن بالا گوشه سمت چپ. بیشتر. آنجا! میبینی؟» و انعکاس پلاک ماشین قاتل روی آینه بغل کامیونی که کنار خیابان پارک شده، دیده میشود. یا تصویر ساعتی که ثابت میکند زمان ثبت شده ویدئو درست نیست و بنابراین مشخص میشود که شواهد با واقعیت جور درنمیآید.
شما هم باید آنچه میشنوید را آهسته کنید و با گزارههایی خاص روی آن زوم کنید:
فلان چیز، چه شکلی است/ بود؟
من را به آنجا ببر.
بگذار مثل پروانهای روی دیوار شاهد همه چیز باشم.
تو بهطور خاص چه کردی/ گفتی؟
هدف شما این است که به همان نقطهای برسید که فرد مورد نظر از عملکرد یا گفتههای دیگران، توصیف میکند. از آنجا که واقعا در حال تماشای فیلم نیستید، باید همه چیز را حین حرف زدن افراد تصور کنید. اگر نمیتوانید، بیشتر سوال بپرسید.
در قسمت بعد میگوییم چطور از تعمیمها به سمت جزئیات بروید.