چهار مهارت  برای تنظیم قدرت

زمانی که در یک دینامیک قدرت نابرابر گرفتار شده‌‌‌‌اید، یادآوری اینکه نه‌‌‌‌تنها توزیع قدرت موقتی است، بلکه می‌توانید برابرش کنید، مفید است.

در این مقاله به چهار استراتژی پرداخته می‌شود که شما می‌توانید با استفاده از آنها تغییر آنی چشمگیری داشته باشید و ارتباطاتتان را طور دیگری ادامه دهید تا احترامی را به دست آورید که لایقش هستید و به این ترتیب قدرتمندتر به نظر برسید.

چه بخواهید چه نخواهید، در بسیاری از روابط میان همکاران نابرابری قدرتی وجود دارد که اغلب به دو عامل برمی‌‌‌‌گردد: سمت طرفین در سازمان و اینکه کدام ‌‌‌‌یکی کنترل بیشتری روی چیزی دارد که دیگری به آن نیاز دارد. به‌‌‌‌عنوان‌‌‌‌ مثال، رهبر تیم مهندسی که در نهایت تعیین‌‌‌‌کننده زمان عرضه محصولات زیرمجموعه یک برند است، ممکن است نسبت به رهبر بخش فروش که سعی دارد محصولات جدید را سریع‌‌‌‌تر به مشتری‌‌‌‌های بی‌‌‌‌تاب و عجول برساند، قدرت بیشتری داشته باشد؛ و رهبر یک واحد قدیمی و «کسل‌‌‌‌کننده» ممکن است بارها و بارها با این موقعیت مواجه شود که خواسته‌‌‌‌ها و نیازهای تیمش توسط بخش IT از اولویت خارج و نادیده گرفته شده؛ چون تیم IT ترجیح می‌‌‌‌دهد به‌‌‌‌جای رسیدگی به نیازهای آنها از بخش تازه‌‌‌‌ای حمایت کند که با رشدی تصاعدی در حال پیشرفت است.

این وضعیت برای آنهایی که در موقعیت پست‌‌‌‌تر قرار دارند به‌‌‌‌شدت آزاردهنده و طاقت‌‌‌‌فرساست؛ پس مهم است که برای ایجاد و توسعه رابطه‌‌‌‌ای مبتنی بر احترام متقابل بین همکاران، گامی در راستای تنظیم مجدد معادلات قدرت برداریم. مواقعی که احساس بی‌‌‌‌اهمیتی و طرد شدگی می‌‌‌‌کنید، اگر حاضر شوید با شیوه‌‌‌‌های خلاقانه‌‌‌‌تری خودتان را اثبات کنید، قدرت انتخاب و اختیار بیشتری برای خودتان فراهم می‌‌‌‌کنید.

تحقیقات نشان می‌‌‌‌دهد که در بحث قاطعیت در روابط اجتماعی یک‌‌‌‌جور اصل گلدیلاکس  (Goldilocks، این اصل به حفظ انگیزه در انجام کارها می‌‌‌‌پردازد. به‌‌‌‌ این‌‌‌‌ ترتیب که مغز انسان به‌‌‌‌طور کلی چالش را دوست دارد؛ اما چالشی که در سطح بهینه‌‌‌‌ای از دشواری قرار داشته باشد؛ یعنی نه بیش ‌‌‌‌از اندازه سخت و نه زیادی آسان باشد) وجود دارد که شما می‌توانید یک جایی بین بیش ‌‌‌‌از اندازه قاطع بودن و به‌‌‌‌ اندازه کافی قاطع نبودن درست به هدف بزنید و به خواسته‌‌‌‌تان برسید. اعتراض سالم اگر به‌‌‌‌درستی صورت بگیرد، می‌تواند منجر به اعتمادی عمیق‌‌‌‌تر و احترام متقابل شود. این چهار استراتژی، حاصل تجربیات یک مربی اجرایی است که به رهبران ارشد شرکت‌های بین‌المللی آموزش داده و شما می‌توانید آن را در روابط‌تان به کار بگیرید تا توزیع قدرت را به شکل یکنواخت‌‌‌‌تری دربیاورید.

۱-تصمیم بگیرید درخواست‌‌‌‌های مشخصی را رد کنید

شاید احساس کنید رد کردن درخواست همکار قدرتمندتر خیلی چالش‌‌‌‌برانگیز است؛ اما دقت کنید که در هر ارتباطی یک اثر چارچوب‌‌‌‌بندی (نوعی سوگیری است که در آن از اطلاعات یکسان بر مبنای چگونگی عرضه آنها، نتایج مختلفی به دست می‌‌‌‌آید) وجود دارد که در آن طرفین ارتباط، سبک‌‌‌‌سنگین می‌‌‌‌کنند که چه کسی قدرت و نفوذ بیشتری دارد. و از آنجا‌‌‌‌که قدرت متشکل از عوامل بسیار و وابسته به موقعیت و دوره‌‌‌‌ای است، حتی اگر احساس می‌‌‌‌کنید که در ارتباط با همکاری عموما در موضع ضعف قرار دارید هم، موقعیت‌‌‌‌هایی پیش می‌‌‌‌آید که درست به همان اندازه که شما به او احتیاج دارید، او هم چیزی از شما بخواهد. پس اگر در گذشته همیشه به خواسته‌‌‌‌شان تن درداده‌‌‌‌اید، مهم است که هرازگاهی از این فرصت بهره ببرید تا مؤدبانه خواسته‌‌‌‌های فرد قدرتمندتر را رد کنید.

یک پژوهش روی روابط نشان می‌‌‌‌دهد که قدرت نه‌‌‌‌تنها توانایی بیشتری برای تحت‌تاثیر قرار دادن طرف مقابل دارد، بلکه مقاومت بیشتری هم نسبت به تاثیر طرف مقابل دارد. پس دفعه بعد که احساس کردید همکارتان سعی دارد بیش ‌‌‌‌از اندازه قدرتش را روی شما اعمال کند (برای مثال به‌رغم اینکه وقتی به کمکش احتیاج دارید، هرگز در دسترس نیست، بارها از شما درخواست‌‌‌‌های دقیقه نودی می‌‌‌‌کند) شاید فکر خوبی باشد که بلافاصله کاری را که دستتان است ول نکنید تا به کمکش بشتابید.

یک‌‌‌‌بار مربی مدیری بودم که همکار هم‌‌‌‌رتبه‌‌‌‌اش اغلب کار سرش می‌‌‌‌ریخت؛ اما وقتی دیگران به کمکش احتیاج داشتند یک‌‌‌‌جوری از مهلکه فرار می‌‌‌‌کرد. این همکار اغلب از تعاملاتش با رئیس مشترکشان برای توجیه و تایید قدرت خودش استفاده می‌‌‌‌کرد و هر بار درخواستی داشت که فقط و فقط به نفع خودش بود، بارها نام رئیسشان را وسط می‌‌‌‌کشید تا درخواستش را توجیه کند. اگر شما هم در موقعیتی مشابه به موقعیت مشتری من قرارگرفته‌‌‌‌اید، با چنین چیزی پاسخ همکارتان را بدهید: «درخواستت را گرفتم. دوست دارم کمکت کنم؛ اما در حال حاضر تعهدات دیگری دارم که باید به آنها بپردازم. فعلا اگر دوست داشتی اطلاعات بیشتری درباره این موضوع برایم بفرست؛ شاید بتوانم راه‌‌‌‌حل دیگری پیشنهاد بدهم.» شما می‌‌‌‌خواهید این پیام را برسانید که توقع دارید آنها هم مثل شما از زمان محدودشان برای این رابطه مایه بگذارند. اگر شما پای حداقل قول‌‌‌‌هایی که داده‌‌‌‌اید بمانید، می‌توانید با اطمینان خاطر موضع‌تان را به‌‌‌‌عنوان یک همکار هم‌‌‌‌رتبه حفظ کنید. این کار نه‌‌‌‌تنها آنها را تشویق می‌‌‌‌کند که به شما احترام بگذارند، بلکه آنها را وادار می‌‌‌‌کند تا در مواقع لزوم به‌‌‌‌اندازه شما برای این ارتباط فداکاری کنند.

۲- آنها را به افراد قدرتمند دیگری معرفی کنید که برای شما ارزش قائلند

یک روش دیگر برای موازنه قدرت در رابطه این است که غیرمستقیم و با ظرافت ارزش اجتماعی‌‌‌‌تان را به آنها یادآوری کنید؛ آن ‌‌‌‌هم به‌‌‌‌وسیله آشنا کردن همکارتان با فرد قدرتمندی که ارتباط بسیار خوبی با شما دارد و همکارتان ستایشش می‌‌‌‌کند. این حرکت سه اثر مثبت دارد: اول، به ‌‌‌‌واسطه تایید اجتماعی به طرف مقابل نشان می‌‌‌‌دهد که وقتی افرادی که آنها تحسین‌شان می‌‌‌‌کنند برای شما ارزش زیادی قائلند، حتما چیزی برای عرضه دارید. دوم، ممکن است کفه ترازوی دینامیک قدرت این رابطه را به نفع شما تغییر دهد؛ چون شما دریچه ارتباطی هستید که آنها دوست دارند از آن بهره ببرند. و سوم  این مطلب را می‌‌‌‌رساند که شما همین حالا هم روابط سطح بالایی دارید؛ پس هلاک تایید آنها نیستید.

من با مدیری کار می‌‌‌‌کردم که هر کاری می‌‌‌‌کرد نمی‌توانست یک مجری استراتژیک به چشم بیاید و زمانی که بحث و گفت‌‌‌‌وگوهای برنامه‌‌‌‌ریزی‌‌‌‌ جانشینی پیش می‌‌‌‌آمد و سمت بالاتری خالی می‌‌‌‌شد، همیشه توسط واحد منابع انسانی رد می‌‌‌‌شد. در حالی ‌‌‌‌که واقعیت این بود که او بسیار خلاق و نوآور بود، مشتاق بود بیشتر به جنبه‌‌‌‌های آینده‌‌‌‌نگر و پیشرو کسب و کار بپردازد و آن‌‌‌‌قدر کارش در اجرای عملیاتی خوب بود که رئیسش و واحد منابع انسانی نمی‌‌‌‌خواستند با ارتقای او وضع موجود را به هم بزنند. مشتری من برای بر هم زدن این دینامیک قدرت که داشت مانع پیشرفت و ترقی او می‌‌‌‌شد، شروع به گسترش روابطش با سایر مدیران ارشد کرد و ایده‌‌‌‌هایی را با آنها در میان گذاشت که به رفع نیازهای کسب و کار آنها کمک می‌‌‌‌کرد. سپس بعضی از همکارانش در قسمت منابع انسانی و واحد خودش را که می‌توانستند نقشی در پیشرفت شغلی‌‌‌‌اش ایفا کنند با ارتباطات جدیدش آشنا کرد. او به ‌‌‌‌واسطه نشان دادن دسترسی‌‌‌‌اش به رهبران سازمانی قدرتمند و اتصال دیگران با آنها، آرام‌‌‌‌آرام جایگاه و اعتبارش را در حد یک رهبر سطح سازمانی بالا برد.

۳-برای حمایت از آنها کمک کنید نقاط ضعفشان را پوشش دهند

حتی قدرتمندترین مردم هم نمی‌توانند کامل و دقیق خودشان را از چشم دیگران ببینند. به ‌‌‌‌بیان ‌‌‌‌دیگر، آنها هم درست مثل بقیه ما نقطه‌‌‌‌ضعف‌‌‌‌هایی دارند که به آن آگاه نیستند. پس اگر بتوانید با ملایمت به کمکشان بشتابید تا متوجه جنبه‌‌‌‌ای از تفکر یا عملشان شوند که مانع دستیابی به اهدافشان می‌شود، آنها هم می‌توانند شما را به ‌‌‌‌جای فردی که پایین‌‌‌‌تر از آنهاست، به چشم یک همکار به‌‌‌‌شدت قابل ‌‌‌‌اعتماد ببینند.

یکی از مشتری‌‌‌‌های من، معاون ارشد یک شرکت تکنولوژی بود و از پچ‌‌‌‌پچ کل شرکت درباره قاطع نبودن رئیس و اینکه این مساله داشت باعث سردرگمی کارکنان و تیم‌‌‌‌ها می‌‌‌‌شد اطلاع داشت. با این ‌‌‌‌حال، به‌رغم اینکه با نظر عمومی هم‌‌‌‌عقیده بود، از رفتار مدثیر با خودش راضی بود و فکر می‌‌‌‌کرد اصلا چرا باید ریسک کند و به قیمت رابطه‌‌‌‌ خوبش با مدیر بازخورد ناخوشایندی به او بدهد. بعید نبود دودش در چشم خودش برود که فقط پیغام‌‌‌‌رسان بود.

اما درعین‌‌‌‌حال به این موضوع هم واقف بود که برای اینکه شریک مورد اعتمادی شود، باید در سختی و آسانی حقیقتا پشتیبان او باشد و این یعنی مجبور بود به خاطر خودش با او صادق باشد. پس تصمیم گرفت در جلسه دو نفره بعدی‌‌‌‌شان مشاهداتش را با او درمیان بگذارد. معاون ارشد به مدیرعامل گفت: «می‌‌‌‌دانم چقدر برایت مهم است که نسبت به کسب و کار و بچه‌‌‌‌ها کار درست را انجام دهی؛ اما گاهی اوقات بهره‌‌‌‌برداری بیش ‌‌‌‌از حد از نقاط قوتمان آن را تبدیل به نقطه‌‌‌‌ ضعف می‌‌‌‌کند. من فکر می‌‌‌‌کنم از آنجا که برای تو مهم است در هر مساله‌‌‌‌ای حرف‌‌‌‌های تمام طرفین را بشنوی، این کار دارد تصمیم‌گیری‌‌‌‌ها را به تاخیر می‌‌‌‌اندازد. تنها دلیلی هم که این موضوع را با تو درمیان می‌‌‌‌گذارم این است که حدس می‌‌‌‌زنم شاید به خاطر اینکه در بطن این موقعیت قرار داری، نتوانی تاثیر این رفتار را روی بقیه ببینی.»

معاون ارشد با پذیرفتن خطر مواجه کردن مدیرعامل با واقعیت، نه‌‌‌‌تنها احترام و عزتش بسیار بیشتر شد؛ بلکه به‌‌‌‌جای اینکه صرفا گزارشگر مستقیم رئیسش باشد، تبدیل به مشاور مورد اعتماد او شد.

اگر در دیدار با صاحبان قدرت، صرفا همان چیزهایی را بگویید که تا به ‌‌‌‌حال شنیده‌‌‌‌اند یا همان چیزهایی را بگویید که دیگرانی در جایگاه مشابه شما می‌‌‌‌گویند، به دست فراموشی سپرده می‌‌‌‌شوید و به وضع موجود تنزل پیدا می‌‌‌‌کنید. اما اگر از حاشیه امنتان خارج شوید و با احترام اما قاطع و محکم به موضوعی اشاره ‌‌‌‌کنید که آن شخص قدرتمند متوجهش نشده بود، نه‌‌‌‌تنها در خاطرش می‌‌‌‌مانید که به‌‌‌‌مرور صاحب نفوذ می‌‌‌‌شوید و احترامش را به دست می‌‌‌‌آورید.

۴-کاری کنید که برای جلب ‌‌‌‌توجه شما تلاش کنند

کسب احترام همکارانی که از شما قدرتمندتر هستند، پارادوکس جالبی است: اگر در موقعیتی قرارشان دهید که مجبور شوند تلاش کنند تا تایید شما را به دست بیاورند، بیشتر احترامشان را برمی‌‌‌‌انگیزید. پس استراتژی چهارم این است که شرایطی را به وجود بیاورید که آنها مجبور شوند ارزششان را به شما «بقبولانند».

به بیان ساده‌‌‌‌تر، کمتر برای به دست آ‌‌‌‌وردن احترامشان تلاش کنید و این بار را بر دوش آنها بگذارید که توضیح دهند چرا باید شایسته توجه شما باشند. من درگذر سال‌ها مربی رهبرانی بوده‌‌‌‌ام که در شرکت‌هایی کار می‌‌‌‌کردند که زیر بار تجمیع یا سازمان‌‌‌‌دهی مجدد رفته بودند و به همین دلیل بسیاری از کارمندان و رهبران شرکت مجبور شده بودند مجددا برای شغلشان، چه در واحد خودشان چه در واحد دیگری، درخواست بدهند. این تجربه می‌تواند نگران‌‌‌‌کننده باشد؛ آن‌‌‌‌هم نه ‌‌‌‌فقط به این دلیل که سر جای اول برگشته‌‌‌‌اند و دوباره تبدیل به صرفا یک گزینه شده‌‌‌‌اند و باید بر سر یک موقعیت شغلی با دیگران رقابت کنند، بلکه به این دلیل که برخلاف درخواست کار در یک شرکت جدید که شناختی از آنها ندارد، اینجا شهرتشان جلوتر از خودشان می‌‌‌‌دود و ذهنیتی را شکل می‌‌‌‌دهد که قطعا زمان ارزیابی روی نظر مصاحبه‌‌‌‌کننده تاثیرگذار خواهد بود.

اشتباه بدیهی بسیاری از افراد در چنین موقعیتی این است که بیش ‌‌‌‌از اندازه خودشان را برای سوالاتی که فکر می‌‌‌‌کنند مطرح خواهد شد آماده می‌‌‌‌کنند و تمام تلاششان را می‌‌‌‌کنند تا پاسخ‌‌‌‌هایشان مطابق میل همکار استخدام‌‌‌‌کننده باشد. به نظر می‌رسد این کار راحت‌‌‌‌ترین راه باشد؛ در حالی ‌‌‌‌که در حقیقت باعث می‌شود در چشم طرف مقابل فراموش‌‌‌‌شدنی و عادی جلوه کنند.

به ‌‌‌‌جای این کار به دنبال روش‌‌‌‌هایی بگردید که سخاوتمندانه پاسخ دهید و در عین ‌‌‌‌حال سوالاتی بپرسید که غافلگیرشان کند و کمی آنها را عقب براند.

 وقتی همکار شما آن سوال ‌هزار بار تکراری را از شما می‌‌‌‌پرسد که: «چرا باید برای این شغل استخدامت کنیم؟» ممکن است ناخودآگاه بخواهید طوری ارزشتان را ثابت کنید که او را راضی کنید؛ بااینکه هم شما و هم همکارتان می‌‌‌‌دانید که این موقعیتی که در آن قرار گرفته‌‌‌‌اید، همه به خاطر سازمان است، نه به این دلیل که می‌‌‌‌خواستند چیز تازه‌‌‌‌ای را امتحان کنند.

به‌‌‌‌جای این کار لحظه‌‌‌‌ای صبر کنید و بعد چیزی شبیه به این بگویید: «خب واقعیت این است که من هنوز مطمئن نیستم که باید من را استخدام کنید. دوست دارم بررسی کنم ببینم مرز مشترکی بین تجربه من و چشم‌‌‌‌اندازی که شما برای این تیم در نظر دارید وجود دارد یا نه. با توجه به اینکه درحال بررسی قدم‌‌‌‌های بعدی‌‌‌‌ام هستم، هر چیزی که بتوانید درباره سبک مدیریتی‌‌‌‌تان به اشتراک بگذارید، می‌تواند به من کمک کند.»

اینکه انتظار داشته باشید صاحبان قدرت به‌‌‌‌جای اینکه توجه شما را بدیهی و همیشگی بدانند، برای جلب ‌‌‌‌توجه شما تلاش کنند و آن را «به دست بیاورند»، می‌تواند نتایج مثبتی به بار بیاورد. این کار نه ‌‌‌‌تنها شما را از سایر رقبا متمایز می‌‌‌‌کند، بلکه می‌تواند تضمین کند با همکارانی کار کنید که به‌‌‌‌جای اینکه شما را تحت سلطه بگیرند و مطابق میلشان بچرخانند، برای شما احترام قائل‌‌‌‌اند. زمانی که در یک دینامیک قدرت نابرابر گیر می‌‌‌‌افتید، فراموش نکنید که توزیع قدرت موقتی است و شما این قابلیت را دارید که برابرش کنید. کافی‌‌‌‌ است نگرشتان را نسبت به موقعیت پیش ‌‌‌‌رو و همکار قدرتمندتر تغییر دهید تا به جای گام برداشتن در شاهراه قدرتی که ساخته‌‌‌‌اند و پیروی محض و انجام بی‌‌‌‌چون و چرای درخواست‌‌‌‌هایشان، در راستای تغییر معادله قدرت و افزایش قدرتتان گام بردارید. پس بااحترام و قابل اعتماد باشید؛ اما زیر بار هر درخواستی نروید. موضعتان را حفظ کنید و روابط جدید بسازید.

مترجم: منا اختیاری

منبع: HBR