آشنایی با معیارهای شایستگی مدیران ارشد
تعالی مدیرعامل
از سوی دیگر آنگونه که تئوری گرینر در رشد سازمان نشان میدهد، کسبوکارها با رشد و بلوغ خود با مسائل جدیدی مواجه میشوند که نیازمند تدبیر مدیران ارشد جهت عبور از بحرانهای پیدرپی است. تجربههای پیشین مدیران ارشد در سازمانهای مختلف و آشنایی آنها با رفتار برخی از صنایع یا تجربه مدیریت سازمانها در یکی از مراحل رشد سازمانها گاه منجر به پرورش مدیرانی میشود که قادر هستند مراحلی از عمر سازمان را به خوبی مدیریت کنند. همین عامل موجب شهرت برخی از مدیران به عنوان مدیران دوران راهاندازی کسبوکار شده است. این دسته از مدیران مسائل دوران رشد اولیه را به خوبی میشناسند و میتوانند بر اساس تجربه خود این مرحله را به خوبی مدیریت کنند. همین مدیران ممکن است عملکرد مناسبی در دوران بلوغ نداشته باشند و بالعکس.
فراتر از این مدیران مرحلهای، بخش زیادی از مدیران ارشد سازمانها در کشور شایستگی لازم برای مدیریت سازمانها را در خود پرورش ندادهاند و اثربخشی لازم را در مدیریت سازمانها ندارند. آفت مدیران سیاسی منصوب شده در بخش دولتی و آفت مدیریت سرمایهداران بر کسبوکار خود از مهمترین این آفتها در دو بخش عمومی و خصوصی در کشور محسوب میشود. بسیاری از مدیران دولتی به خاطر قدرت بر گرفته از نصب خود و ساختار پذیرفته شده بسیاری از سازمانهای دولتی به عنوان سازمانی غیرمتمرکز بر بهرهوری، تمایلی به توسعه شایستگیهای خود ندارند.
از سوی دیگر بسیاری از مدیران خصوصی به خاطر قدرت برگرفته از سرمایه خود و آنکه خود را به عنوان همه کاره در سازمانهای خود میدانند نیازی به توسعه شایستگیها در خود نمیبینند و تلاش میکنند تا در کوچکترین امور مانند خرید خرده اقلام و ویرایش شخصی همه گزارشهای سازمان نظرات خود را اعمال کنند. اینگونه از مدیران تلاش میکنند تا به جای برنامهریزی دستان خود را برای اجرای همه امور بهطور فردی دراز کنند. تلاشی که با رشد سازمان و تعدد فعالیتها شکست میخورد و موجب کاهش اثربخشی این مدیران میشود. اما عدم شایستگی لازم رهبری سازمان محدود به کشور ما نبوده و در بسیاری از کشورهای دیگر نیز میتواند مورد توجه قرار بگیرد به گونهای که آمارها نشان میدهند که ۳۰ درصد از مدیران عامل ۵۰۰شرکت برتر فورچون کمتر از ۳ سال در شغل خود دوام میآورند و دو پنجم از مدیران عامل جدید در همان ۱۸ ماه نخست شکستشان مشخص میشود.
سوالی که پیش میآید این است که مدیران ارشد سازمان باید چه شایستگیهایی را در خود ایجاد کنند. چند تن از مشاوران ارشد شرکت مککنزی با بررسی 2400 نفر از مدیران عامل شرکتهای برتر در جهان، 200 مدیرعامل برتر را انتخاب و با مصاحبه عمیق با آنان تلاش کردهاند که معیارهای تعالی در این مدیران عامل را بررسی کنند. جیمی دیمون (جیپی مورگان چیس)، ساتیا نادلا (مایکروسافت)، رید هستینگز (نتفلیکس)، کازوئو هیرایی (سونی)، کن چنالت (امریکن اکسپرس)، مری بارا (جنرال موتورز) و پیتر باربک لتمات (نستله) تنها بخشی از مدیرانی هستند که در این لیست دیده میشوند. پژوهش انجام شده توسط این صاحبنظران شایستگیهای مدیران ارشد بر اساس یافتهها را در6 دسته قرار دادهاند که تلاش میشود مروری مختصر بر آنها انجام شود.
نخستین دسته جهتسازی است. در این دسته، مدیران عامل سازمانها باید چشمانداز مناسب را برای سازمان ایجاد و تلاش کنند تا این چشمانداز را به عنوان آینده مشترک در کل سازمان القا کنند. راهبردهای مناسب را همسو با ماموریت و چشمانداز روشن و شفاف سازد و منابع را بهطور بهینه و بر اساس ارتباط فعالیتها با راهبردهای سازمانی تخصیص دهند. شایستگیهایی که نزدیکی زیادی به تفکر استراتژیک و دیدگاه راهبردی در مدیران دارد.
دسته دوم شایستگیهای یکپارچهسازی سازمان است. مدیران عامل سازمانها به مثابه مغز در سیستم بدن هستند که باید اجزای سازمان را به گونهای یکپارچه سازند که به صورت یک کل یکپارچه و منسجم درآید. پرورش شایستگیها و ابزارهایی جهت فرهنگسازی، طراحی ساختارها و جذب، به کارگماری مناسب و جابهجایی به موقع استعدادها جهت بهرهبرداری حداکثری از آنها در فعالیتهای مورد نیاز میتواند به مدیران عامل در این مسیر کمک کند. از یکسو سازماندهی مناسب و بهرهبرداری از افراد مستعد، فعالیتها را بهطور مناسب در کانال مخصوص خود برای عملکرد قرار میدهد و از سوی دیگر فرهنگ مناسب در سازمان موجب هماهنگی مناسب فعالیتهای مختلف سازمان همسو با اهداف آن میشود.
دسته سوم شایستگیها هدایت سازمان از طریق رهبران سازمان است. در این دسته از شایستگیها مدیران باید تلاش کنند تا رهبران سازمانی مناسب در سازمان خود پرورش و منصوب و فعالیتها و اختیارات مرتبط با آن را بهطور مناسب به آنها تفویض کنند. در این راستا مدیران عامل باید گروههای مناسبی جهت هدایت فعالیتها به وجود آورند و جهت بهبود اجرای فعالیتها تیمهای فرا وظیفه را ایجاد کند. حضور کمیتههایی مانند کمیتههای تعالی و بهبود میتواند مصادیقی از این نوع فعالیتها باشد. همچنین مدیران باید شایستگی لازم برای همسویی فعالیتها همجهت با عملیات اصلی سازمان را در خود پرورش دهند. چنین شایستگی منجر میشود که کلیه اجزای سازمان بر سهم خود در عملیات اصلی سازمان آگاه بوده و در آن جهت با یکدیگر هماهنگ و همسو باشند.
دسته چهارم شایستگیها مدیریت اثربخشی فردی است که در این دسته از شایستگیها مدیران ارشد باید تلاش کنند که بهطور اثربخش منجر به توسعه فردی خود شوند. میزان توسعه فردی مدیران عامل میتواند نقش مهمی در توسعه سازمان تحت رهبری آنها ایفا کند. در این راستا مدیران ارشد باید دیدگاههای خود را توسعه داده، سبک رهبری خود را همسو با نیازهای سازمان و زمان و انرژی محدود خود را به صورت بهینه اولویتبندی کرده و به فعالیتهای پیش رو تخصیص دهند.
دسته پنجم شایستگیها تعامل مناسب با ذینفعان سازمان است. امروزه مدیریت اثربخش سازمانها نیازمند تعامل مناسب با گروههای مختلف سهامداران، مشتریان، تامینکنندگان، کارکنان، جامعه محلی و سازمانها و کلیه گروههایی است که باید نیازها و انتظارات آنها به خوبی شناخته شده و فعالیتهای سازمان در جهت پاسخ به نیازها و انتظارات این گروهها هدایت شود. بر همین اساس مدیران عامل باید شایستگیهایی مانند تعامل مناسب با این گروهها، شناسایی مسوولیتها و اهداف اجتماعی سازمان فراتر از نقشهای اقتصادی را در خود پرورش دهند. همچنین انتظار میرود مدیران ارشد به خوبی دادهها و اطلاعات به دست آمده از محیط بیرونی و ذینفعان را تحلیل کرده و سازمان را با تابآوری و همسویی با تغییرات بیرونی همگام با تحولات محیطی کنند.
دسته آخر شایستگیهای مدیران ارشد نیز به تعامل مناسب با هیاتمدیره سازمان به عنوان نهاد حاکمیتی ناظر بر عملکرد ایشان باز میگردد. مدیران عامل باید شایستگی لازم جهت ایجاد اعتماد در هیاتمدیره را در خود ایجاد کنند و بر اساس ارتباط با این اعضا تلاش کنند از تجارب آنها جهت ایجاد قابلیت در سازمان بهره ببرند. همچنین مدیر ارشد سازمان باید شایستگی لازم جهت هدایت آیندهنگرانه رویدادهای مرتبط با هیاتمدیره را در خود توسعه دهد به گونهای که بتواند رویدادها و جلسات حاکمیتی و تصمیمات کلان حاصل را همسو با روندهای آینده و تاثیرات آن بر سازمان کند.
از آنجا که توسعه فردی و شایستگی مدیران عامل میتواند تاثیر گستردهای بر حیات سازمان و کلیه ذینفعان مرتبط با آنها داشته باشد موضوعی کلیدی در قلمرو کسبوکار محسوب میشود که در گام اول نیازمند خودآگاهی این گروه تاثیرگذار و در گام بعدی بهرهبرداری آنان از مراکزی مانند کانونهای ارزیابی و توسعه و استفاده از منابع مختلف علمی و عملی همچون منتورینگ و کوچینگ جهت ارزیابی شایستگیها و بهبود آنها در این مدیران است تا آنان را به مدیران موثرتری بدل کند.