ترک بیسر و صدای شغل: گرایشی میان همه نسلها
چرا دیگر کسی در محیط کار جانفشانی نمیکند؟
عبارت «استعفای نامحسوس» یا «ترک بیسر و صدا» از آنجا بر سر زبانها افتاد. روز دوازدهم آگوست، وال استریت ژورنال مقالهای تحت این عنوان منتشر کرد: «اگر کارکنانتان در حال ترک بیسر و صدای شغلشان هستند، معنیاش این است.» گاردین نیز در مقالهای به این موضوع پرداخت: «استعفای بیسر و صدا: چرا انجام حداقل وظایف در محل کار به یک ترند جهانی تبدیل شده.» این عبارت بارها تعریف و بازتعریف شد. برای بعضیها، ترک بیسر و صدا به معنای عدم دلبستگی روانی به کار بود. برای بعضی دیگر، به معنای عدم پذیرش کار اضافی بدون اضافه حقوق بود.
مردم گیج شدهاند و از خود میپرسند اصلا چرا باید برای توصیف یک امر عادی، مثل سر کار رفتن و انجام وظایف، به یک واژه نیاز باشد؟ بعضی از مردم از اینکه در محل کار، هیچ سوالی نپرسند، احساس اعتبار میکنند چون بیش از اندازه کار کردن را دوست دارند. بعضی دیگر، آرزو دارند که کاش شغلشان را بیسر و صدا ترک میکردند اما معتقدند که یک روز، بالاخره دستشان رو میشود. بهعلاوه، در بعضی از مشاغل، ترک بیسر و صدا سختتر است. مثلا فرض کن پزشک هستی. چطور
میتوانی کارت را جدی نگیری؟
«گابریل جاج» ۲۵ ساله که برای یک شرکت تکنولوژی کار میکند، این روزها شاهد این بوده که مردم در شبکههای اجتماعی درباره ترک بیسر و صدا حرف میزنند بدون آنکه به تاثیر آن روی دیگران اهمیتی دهند. او میگوید: «تو نباید فقط به فکر خودت باشی. باید تیم و واحدی را که در آن کار میکنی هم در نظر بگیری.» او البته معتقد است که مادامی که کارها انجام شود و به یکدیگر نیازی نداشته باشیم، آزادیم که هر رویهای را پیش بگیریم.
«الکس باور» که در انبار کتاب کار میکند میگوید نخستین باری که عبارت ترک بیسر و صدا را شنیده با خودش گفته: «یا خدا! دقیقا مثل من. من خیلی وقت است که دارم تمرینش میکنم اما تا حالا اسمی برایش نداشتم.»
الکس چهار ماه پیش کارش را شروع کرده. او این شغل را انتخاب کرد چون لازم نبود برایش انرژی احساسی صرف کند. لیستی از کارها را به او میسپارند و او باید تک تکشان را تیک بزند و همین برایش رضایتبخش است.
او از اینکه شغلش پرتکاپو است خوشش میآید اما استرس ندارد. او میگوید: «کارم را دوست دارم اما وقتی به خانه میروم، دیگر به آن فکر نمیکنم.» او حتی یک کسب و کار جانبی دارد: ویرایش داستانهای کوتاه.
الکس سابقا در رستورانهای مختلف کار میکرد. هم آشپزی میکرد و هم مدیریت کارکنان آشپزخانه را بر عهده داشت. فشار کار زیاد بود. او میگوید: «نمیتوانی یک چنین شغلی را سرسری انجام دهی. مجبوری با سرعتی خاص پیش بروی وگرنه عقب میافتی. برای همین تحلیل رفتم. مریض شدم. اول فکر میکردم کرونا گرفتم. وقتی از این سر رستوران به آن سر میرفتم، چشمهایم همه جا را تار میدید.» او خوشحال است که بقیه مردم دنیا هم به حرف او رسیدهاند و دیگر کسی او را به خاطر انتخاب یک شغل سادهتر قضاوت نمیکند. او میگوید: «خیلی حس خوبی است که نگاهت به شغل، مثل رویکرد من باشد و خوشحالم که جنبشی رو به رشد در این راستا شکل گرفته.»
«نیکی مایلز» ۳۴ ساله که کارشناس منابع انسانی است میگوید: «وقتی درباره ترک بیسر و صدا خواندم به نظرم مسخره آمد.» او با سختکوشی در محل کار کاملا آشناست و خودش آدم کمالگرایی است اما هیچوقت کسانی را که صرفا برای خوب جلوه دادن خودشان یا جلبتوجه، کار اضافی و خارج از محدوده وظایفشان انجام میدهند درک نکرده.
او میگوید: «من کارم را انجام میدهم، خوب هم انجام میدهم و به کارهایی میپردازم که خوشایندم است اما همین حالا هم حقوقم کم است، پس هرگز کار اضافه نمیکنم.» او میگوید این ترند یک تعریف ساده دارد و آن یعنی با قاطعیت بگویی من کارم را انجام میدهم.» به اعتقاد او، از کارمند انتظار میرود که بیش از پولی که به او پرداخت میشود کار کند. اما نیکی میگوید این با عقل جور درنمیآید.
او میگوید: «تو کاری را انجام میدهی که بابتش پول میگیری. اگر میخواهی خودت را به آب و آتش بزنی، به خودت ربط دارد اما این نباید اجباری باشد.»
«مت اسپیلمن»، نویسنده و مربی حوزه شغلی درک میکند که چرا گاهی آدمها برای کارشان سنگ تمام نمیگذارند. علتش، فرسودگی است.
به اعتقاد او، اگر خیلی خسته باشی یا مشکلات شخصی داشته باشی، طبیعی است که عملکردت را از ۱۰ به ۷ یا حتی ۶ یا ۵ کاهش دهی به باور او این میل در میان افراد دورکار بیشتر است چون وقتی دورکاریم، احساس میکنیم کمتر در امور دخیل هستیم. اما او نگران افرادی است که از ترک بیسر و صدا به عنوان ابزاری برای انتقام از شرکتشان استفاده میکنند. او میگوید: «ترک بیسر و صدا بسیار منفعلانه و پرخاشگرانه است. اگر کسی دچار فرسودگی ناشی از کار زیاد شده، باید دربارهاش صراحتا صحبت شود. گفتوگوی دوطرفه. اینکه خودش تصمیم بگیرد حداقل وظایف را انجام دهد، چون صرفا مشکلاتی دارد، این به نفع هیچکس نیست.» او میگوید ترک بیسر و صدا مانع از این میشود که افراد، دنبال کار مورد علاقهشان بروند چون شغلی که عاشقش هستی در تو احساس معنا و تعلق ایجاد میکند. او میگوید: «شما چهار، پنج، شش و حتی گاهی هفت روز کار میکنی. هیچ چیز غمانگیزتر از این نیست که این حجم از زندگیات را صرف شغلی کنی که نه برایت هیجانانگیز است و نه لذتبخش.»
راهی برای مدیریت زمان و انرژی
حامیان ترک بیسر و صدا میگویند این رویکرد زمانتان را خالی میکند تا بیشتر با خانواده و دوستان وقت بگذرانید یا به خودتان برسید. ساعت زدن راس ساعت ۵، انجام کارهای روزانه بدون هیچ اضافه کاری و محدود کردن گپ و گفتوگو با همکارها. اینها ویژگیهای اصلی ترک بیسر و صدای شغل است. گرچه این عبارت ممکن است تداعیکننده آدمهای از زیر کار در رو باشد اما بعضی از مردم معتقدند این روش، راهی برای آزادسازی زمان و مدیریت فرسودگی است. یا بهطور خلاصه، در اولویت قرار دادن زندگی نسبت به کار. ولی پشت این ترند، یک حقیقت نهفته: کارکنان دوست دارند بابت کار اضافه و زمان بیشتری که میگذارند، حقوق منصفانه دریافت کنند، بهویژه که در دوران کرونا، فرسودگی شغلی و مشکلات روانی کارمندها افزایش یافته. کارشناسان میگویند توپ در زمین کارفرماها و مدیران است.
واژه جدید، مفهوم قدیمی
گرچه عبارت ترک بیسر و صدا یک ابداع جدید است اما طرز فکر پشت آن، جدید نیست. در طول سالیان، عبارات مختلفی شکل گرفته که همگی توصیفکننده این طرز فکر هستند. مثلا عبارت «بازنشسته در محل کار» که یعنی کارمند فقط در حدی کار میکند که اخراج نشود و منتظر است تا واجد دریافت مزایای بازنشستگی شود.
«سارارز ورنر» که مامور مالیات بازنشسته است، ۳۰ سال پیش دست به ترک بیسر و صدای شغلش زد. دلیلش این بود که هفتهای ۶۰ ساعت کار کردن، او را از نظر روحی کاملا تحلیل برده بود. او میگوید: «تجربه به من نشان داد که خود را به آب و آتش زدن شاید باعث شود چند دلار بیشتر گیر بیاوری اما لزوما وفاداری کارفرما را به دست نخواهی آورد.»
استعفای بزرگ
سال ۲۰۲۰: بحران کرونا که زندگی مردم را زیر و رو کرده بود، باعث شد همه درباره رابطه خود با حرفهشان تجدید نظر کنند و دسته دسته از کارهایشان استعفا دهند. این پدیده، «استعفای بزرگ» نامیده شد. نتایج یک نظرسنجی در ماه مه نشان میدهد که یکسوم افرادی که اخیرا در کانادا بازنشسته شدهند، زودتر از موعد برنامهریزیشان، اقدام به این کار کردند. تعداد جایگاههای شغلی خالی در سهماه سوم ۲۰۲۱ در کانادا در مقایسه با پیش از کرونا ۶۰ درصد افزایش داشته. هر دو پدیده، نشاندهنده تغییر فرهنگی هستند که از اوایل دهه ۲۰۱۰ شکل گرفت؛ «فرهنگ جانفشانی» در محیط کار که طبق آن، کار بالاتر از هر چیزی است، باید از نردبان ترقی بالا و بالاتر رفت و پول بیشتری درآورد و کارمندی که اینطور فکر کند، بیشتر موردپسند کارفرماست.
تجدید نظر جمعی
بسیاری از مردم پس از کرونا، به دلیل کار بیش از حد یا جلسات مجازی، دچار خستگی مفرط شدهاند. همین موجب شده که درباره حرفه خود تجدید نظر کرده و سلامت روان خود را در اولویت قرار دهند. همزمان با ورود پاندمی به سال سوم، کارشناسان میگویند که مدلهای دورکاری و کار ترکیبی کماکان ادامه خواهند داشت. کارکنان حالا درباره مدت زمان رفت و آمد به محل کار و اضافهکاری تجدید نظر میکنند و از خود میپرسند «آیا منطقی است که خودم را وقف شغلی کنم که نه حقوقش بالاست و نه رضایتبخش است؟» «تیم مگوود»، مدیرعامل یک شرکت مشاوره منابع انسانی میگوید: «مردم، بهویژه جوانترها انگار دنبال این هستند که یک کاری بکنند و یک پولی بگیرند. کسی نمیخواهد چیزی یاد بگیرد. کسی دنبال حس هدفمندی نیست.» «کارن کی.هو» گزارشگر مستقل نیز میگوید: «کارکنان دریافتهاند که سیستم طوری است که جانفشانی در محل کار، فایدهای ندارد و کسی از تو قدردانی نمیکند.» تجربه نشان داده که فرهنگ جانفشانی، فقط به نفع شرکتها و مدیرانشان است چون برایشان پول بیشتری به همراه دارد.
نقدها
عبارت ترک بیسر و صدا مورد انتقاداتی هم بوده، حتی از سوی افرادی که ایده آن را قبول دارند، چون این عبارت به شما القا میکند که کارمند، کمکاری میکند، نه کارفرما.
کارن میگوید عبارت «ترک بیسر و صدا» واقعا بیمسماست چون اشارهای به این حقیقت نمیکند، که هزینههای کارمندها هر روز افزایش مییابد، بدون آنکه حقوقشان زیاد شود. او میگوید: «وقتی پول بیشتری عایدت نمیشود یا ارتقا نمیگیری، معلوم است که راکد میشوی. به همین خاطر است که خیلی از مردم شغلشان را ترک میکنند.»
ورنر میگوید: «افراد سالخورده که از نسل انفجار جمعیت بودند، در حال بازنشستگیاند و افراد جوان کمتری وجود دارد که جایشان را بگیرند. این، باعث میشود برگ برنده در دست آنها باشد و انتخابهای بیشتری داشته باشند.»
نسل Z
مقاله اخیر واشنگتن پست با این جمله آغاز میشود: «جدی نگرفتن شغل یک اسم جدید دارد: ترک بیسر و صدا.» سپس منشأ آن را توضیح داده و به واکنشها نسبت به ویدئوی تیکتاک میپردازد، از جوکهای طعنهآمیز گرفته تا تفکر خالصانه درباره توازن میان کار و زندگی. بعضی از مردم مخالف اضافهکاری هستند و معتقدند که آدم باید برای خانواده هم وقت بگذارد. بعضیها همین که از ساعت ۹ تا ۵ به محل کار بروند و فقط کارها را پیش ببرند برایشان کافی است. بعضی دیگر نیز میخواهند شغلشان را کاملا از هویتشان جدا کنند.
البته هر نسلی، وقتی وارد بازار کار میشود در مدت زمان کوتاهی به این نتیجه میرسد که شاغل بودن، آنقدرها هم سرگرمکننده نیست و چالشهای فراوانی دارد، مثل سر و کله زدن با یک رئیس مزخرف. اما الان با همیشه فرق دارد چون نسل جدید برای ابراز احساساتشان از تیکتاک و هشتگ استفاده میکنند. این جوانان که معروف به نسل Z هستند، طی دوران کرونا وارد بازار کار شدند؛ آن هم درست زمانی که هیچ چیز جای خودش نبود و مرز میان کار و زندگی کاملا محو شده بود. امروز کارکنان حس میکنند که در این بازار کار، آنقدر قدرت دارند که سازخودشان را بزنند. «کلیتون فریس» ۴۱ ساله، وقتی شنید که عبارت ترک بیسر و صدا در شبکههای اجتماعی رد و بدل میشود، متوجه شد که خودش مدتهاست این رویکرد را پیش گرفته و اجازه نمیدهد نگرانیهای شغلی، مثل سابق بر او مسلط شوند. او میگوید: «چیزی تغییر نکرده. من هنوز هم همانقدر کار میکنم. همانقدر دستاورد دارم. فقط استرس ندارم و خودم را به آب و آتش نمیزنم.» طبق نظرسنجی گالوپ، سطح مشارکت کارکنان در آمریکا رو به کاهش است اما نسل Z و میلنیالهای جوانتر که پس از سال ۱۹۸۹ به دنیا آمدهاند، کمترین میزان مشارکت را دارند. «جیم هارتر» از دانشمندان ارشد گالوپ میگوید ترک بیسر و صدا با رفتار بخش اعظمی از افراد شرکتکننده در نظرسنجی، کاملا همخوانی دارد. او آنها را در گروه «عدم مشارکت» دستهبندی میکند، یعنی افرادی که فقط در محل کار حاضر میشوند تا حداقل کارهایی که لازم است را انجام دهند.۵۴ درصد شرکتکنندهها در این گروه هستند. یکی از فاکتورهایی که گالوپ برای سنجش مشارکت به کار میبرد، احساس هدفمندی شغل است. طبق دادهها، جوانترها چنین حسی ندارند. این افراد کارشان را منفعلانه انجام میدهند و بیشتر به خودشان اهمیت میدهند تا کارفرما.
بعضیها به خاطر استرس و آسیبهای جسمی ناشی از آن، از یک جایی به بعد تصمیم میگیرند بیش از حد خود را وقف کار نکنند. مثلا بیشتر از ۴۰ ساعت در هفته کار نمیکنند یا در برنامههای آموزشی شرکت نمیکنند. بعضیها حتی کمتر با همکارها تعامل میکنند. برخی میگویند وقتی کمتر خود را به آب و آتش میزنند، در جلسات بیشتر مشارکت دارند و در کل بازخورد مثبتتری دریافت میکنند. اما «الیس فریدمن» که در یک شرکت مشاوره کار میکند میگوید: «اگر اوضاع اقتصادی خراب شود، کارکنانی که سطح مشارکت پایینی دارند بیشتر در معرض تعدیل نیرو خواهند بود. به نظرم حق ماست که از کارمندمان بخواهیم سنگ تمام بگذارد.» ممکن است تصور شود که عبارت ترک بیسر و صدا، افراد را به تنبلی تشویق میکند در حالی که بعضیها، مثل «جاش بیتینگر» میگویند این پدیده به شما یادآوری میکند که تا مرز فرسودگی کار نکنید، همیشه بله نگویید، غروبها برای خودتان وقت بگذارید و در تعطیلات، ایمیلهای کاری را چک نکنید. جاش که ۳۲سال دارد و در یک شرکت مشاوره مدیریت کار میکند میگوید: «من همه کارها و پروژههایم را انجام میدهم. عملکرد خوبی دارم و بازخوردهای خوبی دریافت میکنم. اما حالا میتوانم وقت خالی کنم تا از کار فاصله بگیرم.»