مشاور عزیز

۲۰ سال است در حوزه‌‌ای مشغول به کارم که نیازمند مهارت و خلاقیت زیادی است. مدرک دانشگاهی ندارم و آموزش رسمی‌‌ای ندیده‌‌ام. در ابتدا، سابقه کار زیادی نداشتم و فقط مدتی در حوزه خرده‌‌فروشی کار کرده بودم. آن روزها معتاد به کار و مترصد بودم که یک آینده حرفه‌‌ای برای خودم رقم بزنم. بارها پیش می‌‌آمد که تا نیمه شب در محل کار می‌‌ماندم. ولی من عاشق این بودم که خودم را وقف کارم کنم. همه آن زحمت‌‌ها به بار نشست. آن زمان، بعضی از دوستانم نگران بودند که از بقیه جنبه‌های زندگی‌‌ام غافل شده‌‌ام. شاید حق با آنها بود. اما من حس می‌کردم برای داشتن امنیت شغلی، باید این کار را بکنم.

تا الان، دستاوردهایی هم داشته‌‌ام اما در شغل فعلی‌‌ام، عملا ستاره درخشان تیم و واحدمان هستم. طی یک سال اخیر، درآمدی که کارهای من برای شرکت ایجاد کرده، بیشتر از مجموع درآمدی بوده که ۳۰ نفر دیگر از اعضای تیم برای شرکت آورده‌‌اند. مدیرم بارها از من تشکر کرده و پاداش‌‌های خوبی گرفته‌‌ام. ارتباط خوبی هم با همکارها دارم و عاشق کارم هستم. اما نگرانم که نکند اخلاق حرفه‌‌ای‌ام در یک سال اخیر، تغییر منفی کرده باشد.

در حال حاضر، از خانه کار می‌کنم. بسیاری از کارهایم را به چشم به هم زدنی انجام می‌‌دهم، مثل سرچ و نوشتن و طراحی خلاق. همکارهایم می‌گویند بازدهی فوق‌العاده بالایی دارم. اما من در طول روز، فقط سه چهار ساعت مشغول کار هستم. بقیه روز را صرف کارهای دیگر می‌کنم مثل یوگا یا چرت زدن یا پیاده‌‌روی. این روال قبل از پاندمی هم وجود داشت اما بعد از دورکاری کرونا، شدت یافت. با وجود این همه ساعت بیکاری، من هنوز هم ستاره تیم هستم. حتی چند هفته پیش، جایزه «کارمند نمونه سال»  را دریافت کردم. مدیرم اخیرا گفت که من باعث شده‌‌ام باور کند که کار از خانه می‌تواند موفقیت‌آمیز باشد، بدون آنکه به بازدهی لطمه‌‌ای وارد شود. من به او نگفته‌‌ام که روزم را چطور می‌‌گذرانم و او آنقدر سرش شلوغ است که احتمالا هیچ‌وقت متوجه نخواهد شد.

اخیرا این فکر ذهنم را درگیر کرده که: آیا باید بابت این همه اوقات بیکاری، احساس گناه کنم؟ آیا رفتارم خلاف اخلاق حرفه‌‌ای است و آینده‌‌ام را نابود می‌کند؟ گاهی موقع ورزش، درباره یک مشکل کاری فکر می‌کنم و ناگهان ذهنم جرقه می‌‌زند و راه‌حلی برایش پیدا می‌کنم که وقتی دوباره به میزم برمی‌‌گردم، بتوانم آن کار را استارت بزنم. اما بیشتر زمانم، غیرمفید است و کاری در آن زمان‌ها انجام نمی‌‌دهم. کارم اصلا کسل‌‌کننده نیست و اتفاقا هنوز هم برایم هیجان‌‌انگیز است منتها انجامش اصلا سخت نیست. در حالی که همکارهایم، دیوانه‌‌وار کار می‌کنند و دائم در جلسات ویدئویی هستند، من توانسته‌‌ام با وجود ماهیت سخت کارم، بالانس زندگی‌‌ام را پیدا کنم که عاشقش هستم. اما این سوال‌‌ها در ذهنم تکرار می‌شوند که نکند دارم زمان شرکت را هدر می‌دهم؟ اگر در آینده مجبور به کار در یک محیط جدید شوم که نیازمند سختکوشی بیشتر باشد، نکند نتوانم خودم را با آن تطبیق دهم؟ البته در جایی که نظم و انضباط شخصی حائز اهمیت است یا مواقعی که مهلت انجام یک کار، رو به اتمام است، کاملا توانایی‌‌ دارم که تغییر رویه دهم و کارها را فورا به انجام برسانم.

اگر بخواهم تلاش کنم که۸ ساعت در روز کار کنم، مجبورم کار اضافی برای خودم بتراشم. فکر نکنم این فایده‌‌ای داشته باشد. تعداد پاداش‌‌هایی که گرفته‌‌ام به حداکثر رسیده و اگر ارتقا بگیرم، به جای انجام کاری که در آن مهارت دارم، باید سرپرست شوم. و اصلا تمایلی به این کار ندارم. اگر شما مدیر من بودید و می‌‌دانستید که چطور زمانم را می‌‌گذرانم، آیا ناراحت می‌شدید؟ چه توصیه‌‌ای برای من دارید؟

پاسخ: دوست عزیز، تو رازی را درباره کار کشف کرده‌‌ای که کمتر درباره‌‌اش حرفی زده می‌شود و آن راز این است: بعضی از آدم‌‌ها سریع‌‌تر از بقیه هستند. و ظاهرا تو یکی از آنهایی.

اگر توانایی داری که در عرض سه چهار ساعت، نتایج فوق‌العاده کسب کنی، لازم نیست برای خودت کار بتراشی تا حس کنی «به اندازه کافی» کار کرده‌‌ای. کاری که تو انجام می‌‌دهی، کافی است. ظاهرا حتی از بقیه همکارهای واحد، بیشتر است و کارفرما نیز از عملکردت خیلی راضی است.

احتمالا چیزی که تو اسمش را اوقات بیکاری می‌‌گذاری، همان چیزی است که باعث شده دستاوردهای زیادی داشته باشی. احتمالا مغز تو، وقتی عملکرد خوبی دارد که زمانت، به بازه‌های کوتاه و سریع تقسیم شده باشد و بین آنها، بازه‌های استراحت وجود داشته باشد. شاید خودت متوجه نشده باشی اما احتمالا در زمان بیکاری، کار بیشتری انجام می‌‌دهی. گاهی استراحت دادن به ذهن و متمرکز نکردن آن به صورت هوشیارانه، کمک می‌کند که مغزت، کارهای پشت صحنه را انجام دهد. همین، منجر به یافتن راه‌حل‌‌های خلاقانه می‌شود. مثل همان لحظه‌هایی که مشغول ورزش هستی و ناگهان ذهنت جرقه می‌‌زند. به همین خاطر است که وقتی استرس داری و فکرت هزار جا می‌‌رود، تفکر خلاقانه سخت است.

در واقع، اگر برای خودت کار بتراشی تا صرفا ساعات بیکاری‌‌ات را پر کنی، این می‌تواند تاثیرات منفی داشته باشد. باید مطمئن شوی که علت تشویق و تحسین‌‌ها از تو چیست. البته فکر نکنم این درباره تو صدق کند اما گاهی از یک کارمند بابت دستاوردهای زیادش، قدردانی می‌شود ولی وقتی به آنچه واقعا کسب کرده نگاه می‌‌کنی، می‌‌بینی که آنقدرها هم کاری انجام نداده بلکه فقط خوب بلد است خودش را سختکوش جلوه دهد و دیگران فکر می‌کنند همیشه مشغول کار است. اگر تو از این آدم‌‌ها بودی و نگران اخلاق حرفه‌‌ای‌ات می‌شدی، به تو می‌‌گفتم «بله! نباید فقط ظاهر را حفظ کنی. بلکه باید واقعا برای کسب نتیجه تلاش کنی.» اما درباره تو، اعداد و ارقام درآمدها نشان می‌دهد که واقعا موفقی.

با وجود این‌، می‌‌فهمم که چرا موقع استراحت یا یوگا احساس عجیب و غریبی داری در حالی که همکارهایت سخت درگیر کارشان هستند. این پیامد دورکاری است. اگر در شرکت و در جوار همکارها کار می‌کردی، احتمالا فعالیت‌‌های دیگری را برای زمان فراغتت انتخاب می‌کردی و بیشتر ملاحظه می‌کردی اما احتمالا آن فعالیت‌‌ها لزوما سازنده یا حتی مرتبط به کارت نبودند. باور کن که بسیاری از مردم، ساعت‌‌ها در محیط کار مشغول پرسه‌‌زنی در شبکه‌های اجتماعی یا مرور اخبار هستند. و خیلی از آنها حتی به اندازه تو دستاورد ندارند.

شرط می‌بندم که تو حتی در اوقات فراغتت، کاملا از کار دور نیستی. ظاهرا اگر اعضای تیم لازمت داشته باشند، در دسترس هستی. اگر از آن آدم‌‌هایی بودی که غرق عادت‌‌های بد شده و نمی‌توانستی خودت را با حجم کار بیشتر تطبیق دهی، نگرانت می‌شدم. گاهی آدم‌‌ها آنقدر به روند کند و «تفریحی»  کار کردن عادت می‌کنند که وقتی شرایط تغییر می‌کند (مثلا مدیرشان عوض می‌شود یا شغل‌شان تغییر می‌کند)، نمی‌توانند خودشان را تطبیق دهند. اما تو این مشکل را نداری. خودت گفتی که وقتی لازم باشد، به خوبی می‌توانی کارها را فورا جمع و جور کنی.

و نهایتا اینکه، به تو حقوق می‌دهند که یکسری اهداف و نتایج را محقق کنی و تو دستاورد و عملکرد خارق‌‌العاده‌‌ای داری که کارفرمایت از آن بی‌‌نهایت راضی و خوشحال است. هر رویه‌‌ای داری، بدان که دارد جواب می‌دهد.