همراه شدن با جاذبه بازار
کاترینا در بوستون نه تنها با یک مدرک ارشد مدیریت اجرایی (MBA) بلکه با یک کسبوکار واقعی فارغالتحصیل شد. او ابتدا نام رَک هبیت (با معنای تحتاللفظی عادت جالباسی) را انتخاب کرده بود اما به زودی آن را به استیچ فیکس (Stitch Fix) تغییر داد. آنطور که در مصاحبهاش با من گفت، دلیل این تغییر نام، استفاده همزمان شرکت بزرگ نوردسترام از واژه رَک (جالباسی) بود که باعث میشد کاترینا در خطر شکایت بهدلیل سوءاستفاده از نام و شهرت این شرکت قرار بگیرد.
ایده او برای استیچ فیکس، بهنسبت صاف و پوستکنده بود. به ازای 20 دلار اشتراک ماهانه، یک بسته پستی با پنج قلم پوشاک به منزل شما ارسال میشد. این اقلام توسط یک طراح مد و براساس نظرسنجی ابتدایی علایق شما در بدو ثبتنام انتخاب شده بود. اگر تمام این اقلام را خریداری میکردید، به شما تخفیف تعلق میگرفت و آن «هزینه طراحی مد» 20 دلاری هم از حسابتان کسر میشد. اگر هم هیچکدام از آنها را نمیخریدید، کافی بود بسته پستی را پس بفرستید و تنها چیزی که از دست میدادید، 20 دلار اشتراک آن ماه بود.
ایده این کسبوکار زمانی به ذهن کاترینا رسید که متوجه شد «دلارهای بیشتر و بیشتری به سمت فروشگاههای تجارت الکترونیک سرازیر میشوند» و در همان زمان «در تولید و فروش محصولات به تفاوتهای شخصیتی افراد توجه نمیشد». مهمترین صنعتی که ترکیب این عوامل بیش از همه در آن به چشم میآمد، صنعت پوشاک بود. به گفته کاترینا، خرید پوشاک «بهشدت شخصی و بهشدت احساسی و عاطفی است». هر فرد تمایل دارد براساس علایق و شخصیت و حتی تجربیات زندگیاش پوشاک خاصی انتخاب کند و چنین امکانی در بازارِ تولید انبوه وجود نداشت. هدف او، شخصیسازی دوباره فروشگاههای آنلاین پوشاک بود تا بتواند «یک تجربه شخصی در پوشاک ارائه دهد و از دادهها و فناوری برای افزایش حجم کار و بهبود آن استفاده کند».
کاترینا از زمان بنیانگذاری استیچ فیکس و شروع به فعالیت آن، میدانست که شهر بوستون بهترین مکان برای فعالیت چنین کسبوکاری نیست. کسبوکار او در حوزه پوشاک بود و به وضوح باید به نیویورک میرفت. نیویورک کانون صنعت مد آمریکا بود. جاذبه بازار، او را به آن سمت میکشاند. با این حال، با نزدیک شدن بهار 2011، نظرش تغییر کرد. فکرش را اینگونه توضیح داده است: «متوجه شدم که دلیلی برای بودن در نیویورک وجود ندارد. بسیاری از نشانهای تجاری پرآوازه پوشاک در لسآنجلس هستند و شرکتهای بسیاری در ناحیه ساحلی آن فعالیت میکنند.» از طرفی او متوجه شد استیچ فیکس چندان هم یک شرکت پوشاک نیست و بیشتر یک شرکت فناوری به حساب میآید.
درست بود که استیچ فیکس، پوشاک میفروخت اما فناوری امکان فعالیت آن را پدید آورده بود. در سال 2011 نیز فقط یک مکان در آمریکا وجود داشت که تمرکز فناوریها و استعدادهای مهندسی مورد نیاز کاترینا برای افزایش مقیاس کار و گسترش سریع دامنه مشتریانش را فراهم میساخت. او نمیتوانست بدون تحلیل بزرگدادهها کسبوکارش را رشد دهد. به عبارتی به ابزارهای فناوری نیاز داشت تا علایق و ترجیحات مشتریان را تحلیل کنند و به کمک مشاوران مد شرکت او بیایند.
بهترین مکانی که این امکانات را فراهم میساخت، دره سیلیکون و مرکز فعالیت بسیاری از شرکتهای بزرگ فناوری مانند اپل، گوگل و مایکروسافت بود. تقریبا جاذبه در عرض یک شب عوض شده بود. کارآفرین داستان ما توضیح داد: «استعدادها اینجا هستند. تعداد بسیار زیادی از دانشمندان داده در اینجا هستند و مهندسان فراوانی در آن زندگی میکنند. اگر قصد داشتیم به رویای خود برای استفاده از فناوری بهمنظور ارائه خدمات خود جامه عمل بپوشانیم، به سختی میشد آن را در جای دیگری انجام داد.»
چند سال بعد، دریو هاستون، مدیرعامل شرکت دراپباکس مانند کاترینا زمانی به ایده شرکت خود رسید که در دانشگاهش در بوستون بود. او که فارغالتحصیل دانشگاه امآیتی بود، کسبوکارش را به سانفرانسیسکو در ایالت کالیفرنیا (و شهری که دره سیلیکون در آن واقع است) انتقال داد. دریو بهطور مستقیم درباره جابهجایی کسبوکار صحبت کرده و بر توصیه رید هافمن به کارآفرینان تاکید کرده است.
او در سخنرانی خود خطاب به فارغالتحصیلان دانشگاه امآیتی گفت: «جایی که زندگی میکنید، مهم است. هر کاری که میکنید، معمولا فقط یک مکان وجود دارد که برجستهترین افراد (مشتریان، کارآفرینان و سرمایهگذاران) به آنجا مراجعه میکنند. شما هم باید همانجا بروید. به هیچ چیزی کمتر از آن قناعت نکنید... اگر نبض حرکت و فعالیت در جای دیگری است، به آنجا نقلمکان کنید.»
جای تعجب ندارد که صدها هزار نفر از سراسر جهان از سال 2000 تاکنون به همین دلیل ساده به دره سیلیکون نقلمکان کردهاند. اپوروا مهتا، بنیانگذار اینستاکارت یکی از کسانی بود که پس از استعفایش از آمازون در سال 2010، چنین کرد. او برایم توضیح داد: «زمانی که مطالعاتم درباره کارآفرینی را افزایش میدادم، به تدریج به این نتیجه رسیدم که تمام این کارآفرینان و سرمایهگذاران موفق، وجه اشتراکی داشتهاند که باعث شده در دره سیلیکون دور هم جمع شوند. پس از مدتی به این نتیجه رسیدم که اگر فوتبال بازی میکنید، احتمالا رفتن به برزیل فکر خوبی باشد. یا اگر بازیگر هستید، احتمالا بهتر است در هالیوود زندگی کنید. با همین منطق، به خودم گفتم چرا به سانفرانسیسکو نقلمکان نکنم؟»