همیشه از ابتکارات بقیه تعریف و تمجید می‌کند اما از من نه. یک بار، رک و پوست‌کنده به او گفتم: «من روی این پروژه خیلی کار کردم. دوست دارم به من بگویید که کارم خوب بوده». در جوابم گفت: «چی؟ الان؟» بعد لیستی از تغییراتی که باید ایجاد می‌شد را به من داد و رفت. کار به جایی رسیده که دوست ندارم ایمیل‌ها یا پیام‌هایش را باز کنم. هر وقت وارد دفتر می‌شود، از جایم می‌پرم، چون می‌دانم هرگونه تعاملی با او، یا منفی است یا خنثی، اما مثبت، نه!

ارزیابی سالانه‌مان هم همین است. معمولا به یکسری چیزهای کوچک اشاره می‌کند که باید اصلاح کنم که هیچ‌وقت درباره‌اش بحث نمی‌کنم و سپس مسوولیت‌هایم را لیست می‌کند.  حدود دو سال پیش، از یکی از ارزیابی‌ها استفاده کردم که اضافه حقوق بگیرم. به مهارت‌ها، مسوولیت‌ها و ابتکاراتی که از زمان استخدام انجام داده بودم اشاره کردم. چند هفته طول کشید تا جوابم را بدهد و سپس توضیح داد که حقوقم خیلی هم خوب است. هفته بعدش، یک جلسه بزرگ تشکیل دادند. به همه اعلام کردند: «در این شرکت، اضافه حقوق بر مبنای صلاحیت، معنایی ندارد و هر کسی براساس عنوان شغلی‌اش حقوق می‌گیرد. اگر به‌دنبال حقوق بالاتر هستید، باید یک شغل دیگر داشته باشید.» من پیامشان را گرفتم و مساله را رها کردم. انگیزه‌ام برای یاد گرفتن مهارت‌های جدید و پذیرش مسوولیت‌های جدید را هم از دست دادم.  حس می‌کنم او فکر می‌کند من کارمند قابل قبولی هستم، اما نه یک کارمند خوب،  می‌دانم چطور با یک کارمند خوب رفتار می‌کند چون یک موردش را دیده‌ام که از یکی همکارها، همیشه تشکر می‌کند و ایده‌هایش را تشویق می‌کند. هر بار می‌شنوم که می‌گوید: «کارت عالی بود»، برمی‌گردم و فکر می‌کنم با من است، اما می‌بینم همکارم را خطاب قرار داده. با کارکنان بقیه واحدها هم همین رفتار را دارد. وقتی وارد اتاق می‌شوند، گل از گلش می‌شکفد، به آنها می‌گوید که از کارشان راضی است و قدردانشان است. این درحالی است که من، که کارمند زیر دست او هستم، همان‌جا نشسته‌ام و شاهد این صحنه‌ها هستم. ولی من هم کارهای خوبی انجام داده‌ام. فرآیندها را تسهیل و سازماندهی کرده‌ام. برای شرکت، ده‌ها هزار دلار درآمد آورده‌ام. بقیه کارهایم به کنار. ارزشی که من برای سازمان دارم، خیلی فراتر از پاداشی است که دریافت می‌کنم. مطمئنم. این را می‌دانم ولی شک دارم که جین این را بداند. چطور این موضوع را با او به‌طور شفاف مطرح کنم که مشکلی پیش نیاید؟ چطور به او بگویم که فقدان بازخورد مثبت، من را دچار استرس، ابهام، بی‌انگیزگی و عصبانیت کرده؟

پاسخ: دوست عزیز،

این خیلی ناامیدکننده است. براساس چیزهایی که گفتی، به‌نظر می‌رسد که جین نگاه متفاوتی نسبت به کارهای تو دارد. اگر بارها شاهد این نبودی که از دیگران تعریف می‌کند، با خودم می‌گفتم که شاید از آن دسته مدیرانی است که نمی‌داند قدردانی و بازخورد مثبت به کارمندها در ایجاد انگیزه و رضایت آنها چقدر نقش دارد. مدیرانی از این دست، کم نیستند و با اینکه کار کردن برای آنها جذاب نیست، حداقل تکلیفت را می‌دانی که مساله شخصی نیست، چون با بقیه هم همین‌طور است. اما گفتی او از بقیه تعریف می‌کند اما از تو نه.

حتی اگر دلیلش این باشد که تو را یک کارمند قابل قبول می‌داند، اما نه یک کارمند خوب، باز هم عجیب است که حتی یک نکته مثبت در تو پیدا نکرده که بابتش از تو تشکر کند. حتی اگر نگرانی‌های جدی درباره عملکرد تو داشته باشد، و حتی اگر آن نگرانی‌ها منطقی باشند، بالاخره در طول پنج سال، قطعا «یک کار مثبت» انجام داده‌ای که ارزش تعریف و تمجید داشته باشد. حتی گفتی که مستقیما به این مساله اشاره کرده‌ای اما آب از آب تکان نخورده. این نگران‌کننده است.

می‌دانم به‌دنبال راهی برای صحبت با او هستی اما بگذار روراست باشم. به‌نظر من، بهتر است خیلی جدی به استعفا فکر کنی. رئیس تو، به هر دلیلی که معلوم نیست، کارهای تو را نمی‌بیند و پنج سال وقت داشته که نظرش را تغییر دهد. این موقعیت سختی برای توست. و حتی اگر بتوانی مجابش کنی که گاهی از تو تعریف کند، همچنان کارمند کسی خواهی بود که از کار تو خوشش نمی‌آید. این برای کیفیت زندگی تو خطرناک است و از نظر حرفه‌ای هم به ضررت است چون فرصت‌ها و پیشرفتی که باید و شاید را به دست نخواهی آورد. به‌علاوه، اگر شرکت شما به‌دنبال تعدیل نیرو باشد، احتمالا تو بهترین گزینه خواهی بود. از طرفی، تو پنج سال است در آن شرکت هستی. طبیعی است که دنبال یک کار دیگر باشی.

اما اگر می‌خواهی این موضوع را با او حل و فصل کنی، به‌نظر من مضمون حرفت نباید این باشد که «من به قدردانی بیشتر نیاز دارم.» باید این پیام را به او بدهی که «من نگرانم چون کارهایم را نمی‌بینید». چون مشکل اصلی این است. حرفت را بدون هماهنگی قبلی نزن. با او قرار جلسه بگذار و بگو می‌خواهی درباره اوضاع و کارها صحبت کنی تا بداند که قضیه جدی است. در جلسه به او چیزی در این مایه‌ها بگو: «می‌خواستم ببینم شما فکر می‌کنید کارهای من چطور پیش می‌رود. من خودم فکر می‌کنم کارها را خوب انجام می‌دهم. در سالی که گذشت، این کارها را انجام دادم و در مورد فلان کار نیز، از آنچه انتظار می‌رفت فراتر عمل کردم. اما می‌خواستم از شما هم نظر بخواهم چون حس می‌کنم شما کارهای من را جور دیگری می‌بینید. نمی‌دانم متوجه شده‌اید یا نه اما طی این سال‌ها، من بازخورد مثبت چندانی از شما نگرفته‌ام. چند بار از شما درخواست کردم و شاهد این بوده‌ام که در ارائه بازخورد مثبت به بقیه همکارها تا چه حد سخاوتمند هستید. و چون هیچ نظر مثبتی درباره کار من نمی‌دهید، حس کردم شاید ارزیابی شما از کار من، با نظر خودم متفاوت است».

اگر جواب سر بالا داد یا لیست مسوولیت‌هایت را به تو داد، بگو: «آیا دلیل عدم ارائه بازخورد مثبت به من این است که نسبت به عملکرد من، نگرانی جدی دارید؟. دوست دارم اگر اصلاحی لازم است انجام دهم اما این را هم دوست دارم که اگر کاری را خوب انجام دادم، به من بگویید». هدف این است که او را متوجه کنی که تمام بازخوردهایش منفی است. شاید هم بفهمی که علت عدم ارائه بازخورد مثبت، این است که نظر مثبتی نسبت به کارهایت ندارد و ارزیابی‌اش از کارهایت، همین است که می‌بینی. اگر دومی درست باشد، هرچند دردناک، بهتر است زودتر بدانی تا بتوانی برای خودت تصمیم بگیری که ماندن در این کار برای بلندمدت، منطقی هست یا نه.