نسبتهای مهم سودآوری
حاشیه سود عملیاتی
شرکت تولید فولادی را در نظر بگیرید که با فروش یک میلیون ریالی، سود ناخالص ۲۰۰ هزار ریالی ساخته است. این شرکت فرضی ما با این ۲۰۰ هزار ریال باید هزینههای عمومی و اداری (مثل حقوق کارمندانی که مستقیم در تولید کار نمیکنند، مواد و لوازم دیگری که مستقیم در تولید نقش نداشتهاند) را پرداخت کند. از تفریق هزینههای عمومی از سود ناخالص، سود عملیاتی بهدست میآید. از تقسیم سود عملیاتی به فروش، نسبت سود عملیاتی حاصل میشود. فرض کنیم شرکت فرضی ما ۵۰ هزار ریال هزینههای عمومی و اداری داشته است؛ پس به سود عملیاتی ۱۵۰ هزار ریالی خواهد رسید. با تقسیم این عدد بر فروش، به حاشیه سود عملیاتی ۱۵ درصدی میرسیم. در یک صنعت، شرکتی با حاشیه سود عملیاتی بهتر، عملکرد سودآوری بهتری دارد. زیرا در مدیریت هزینههای عمومی و اداری بهتر عمل کرده است.
حاشیه سود خالص
و حالا مهمترین نسبت سودآوری یعنی حاشیه سود خالص. در صورت سود و زیان به سود عملیاتی رسیدیم. شرکت ممکن است برای تامین هزینههای تولید خود وامی اخذ کرده باشد، پس باید هزینههای مالی این وام و تسهیلات از محل سود عملیاتی پرداخت شود و در نهایت مالیات بر درآمد که از این سود باقی مانده کسر میشود. با کسر تمام هزینههایی که شرکت برای سودآوری متحمل شده است به سود خالص میرسیم. سود خالص آن مبلغی است که سهامدار میتواند ادعای آن را داشته باشد. با احتساب ۲۰ هزار ریال هزینه مالی و ۲۵ درصد مالیات بر درآمد (برای شرکتهای پذیرفته شده در بورس و فرابورس نرخ مالیات کمتر است) ۹۷ هزار و ۵۰۰ ریال سود خالص شرکت فرضی تولید فولاد ماست. با تقسیم این عدد به یک میلیون ریال فروش، ۷۵/ ۹ درصد حاشیه سود خالص یا بهطور خلاصه حاشیه سود شرکت خواهد بود. در یک صنعت، شرکتی که سود خالص بهتری دارد عملکرد و سودآوری بهتری داشته است. بهدلیل اینکه توانسته هزینههای تولید را بهتر مدیریت کند. مدیریت نیروی انسانی بهتری داشته و ساختار مالی کارآتری دارد. مقدار نسبتهایی که گفته شد در هر صنعت جزو ویژگیهای آن صنعت است. بعضی از صنایع حاشیه فروش پایینی دارند، در برخی صنایع حاشیه فروش بالا متداول است. پس مقایسه این نسبتها در دو شرکت از صنایع مختلف احتمال مواجهه با خطا در تحلیل را زیاد میکند.