اخلاق سازمانی-بخش پنجم
دلایل رفتار غیراخلاقی افراد در کسبوکار
در مرحله بعد، همین آزمایش تکرار شد، ولی دروغسنج به افراد وصل کردند. در این مرحله، دروغسنج تقلبها را آشکار کرد. اما اتفاق جالب و جذاب، حالت سوم آزمایش بود. در مرحله سوم، همان آزمایش را با دروغسنج تکرار کردند، ولی به افراد گفته شد که هر پاداش نقدی که برنده شوند، به خیریه تعلق میگیرد. در این مرحله، مانند مرحله اول افراد تقلب میکنند، ولی دروغسنج دیگر نمیتواند تقلب را آشکار کند، چون این بار افراد تنش درونی نداشتند؛ زیرا باور داشتند که کار درستی انجام میدهند. در پاسخ به این پرسش که «چطور فردی مانند الیزابت هولمز* موسس شرکت ترانوس (Theranos) توانست درباره اختراع غیرواقعی خود، دروغ بزرگی را برای مدت طولانی به دیگران بگوید»، دَن آریِلی (Dan Ariely)، اقتصاددان رفتاری (Behavioral Economist) دانشگاه دوک، آزمایش بالا را مطرح میکند. وی ابراز میکند که احتمالا هولمز فکر میکرده است که بهزودی میتواند آن اختراع را به نتیجه برساند و در ذهن خود آن را کاری انجام شده میدانستهاست. در حوزه روانشناسی، نمونههای شگفتآوری وجود دارند که نشان میدهند یک فرد معمولی در شرایط خاص ممکن است که مرتکب عمل دهشتناکی شود.
آزمایشهایی مانند Milgram در دانشگاه Yale یا آزمایش معروف زندان استنفورد (Stanford Prison Experiment) معروفترین نمونهها هستند. در واقع اینگونه نیست که برخی افراد بد هستند و فقط کارهای بد میکنند و دیگران خوب هستند و هرگز خطایی از آنها سر نمیزند! در حوزه کسبوکار و اقتصاد دلایل فردی مختلفی برای اعمال غیراخلاقی مطرح شدهاند. خانم Wedell-Wedellsborg (روانشناس سازمانی و مربی مدیران ارشد) دلایل اصلی رفتار غیراخلاقی در کسبوکار را سه چیز میداند: یکم، «احساس قدرت مطلق» که فرد اجازه هر کاری را به خود میدهد، دوم، «بیحسی فرهنگی» که به تدریج دیگران هم وارد همان جریان غیراخلاقی میشوند و دیگر آن امری عادی تلقی میشود و سوم، «چشمپوشی موجه» که فرد به خاطر دلیل شخصی، رفتار غیراخلاقی را بد نمیداند و برای خود آن را توجیه میکند. پیش از ادامه مطلب، رجوع کنیم به مفهوم «اخلاق کسبوکار» که در مقاله سوم از همین سری مطرح شد؛ هدف از «مدیریت اخلاقی» آن است که نکات تازه را دریابیم و بهصورت داوطلبانه آنها را پیاده کنیم، پیش از آنکه به لحاظ قانونی الزامآور شوند.
به این منظور، باید که افراد و چیزهایی را که از تصمیم ما متاثر میشوند و همچنین شدت آن تاثیر را شناسایی و در تصمیمگیری لحاظ کنیم. علاوهبر «احساس قدرت مطلق»، «بی حسی فرهنگی» و «چشم پوشی موجه»، علل دیگری هم میتوان برای بروز رفتار غیراخلاقی یک فرد برشمرد که به اختصار برخی از آنها را مطرح میکنم:
اضطرار و ترس: فردی که دچار ترس شدهاست یا تحت فشار زمانی قرار گرفتهاست، اولا از بررسی همه جانبه موضوع و تاثیر آن عاجز است و دوم آنکه تحمل آن را ندارد که به نفع دیگران، متحمل مشکلی شود.
طمع و توقع زیاد: گاه احساس ترس و اضطرار واقعی و خارجی نیست، بلکه خواست درونی فرد، وی را به رفتاری غیراخلاقی میکشاند.
اهداف غیرواقعبینانه: اهدافی که جامعه یا سازمان برای فرد متصور است، فراتر از توان و امکانات او باشد.
مصونیتِ موفقیت: فرد فکر میکند که در صورتی که کار را با موفقیت به نتیجه برساند، مورد بازخواست و پرسش بابت رفتار غیراخلاقی قرار نمیگیرد.
تضاد وظایف و اهداف: فرد در جامعه نقش یا نقشهایی دارد که با هم یا با مسوولیتهای شخصی و خانوادگی وی تضاد دارند، بهطوریکه فرد باید یک یا برخی از نقشهای خود را ناقص انجام دهد.
فردگرایی: رعایت اخلاق کسبوکار مستلزم ایجاد تعادل بین صلاح فردی و سایر افراد است. بدیهی است که فردگرایی با ذات موضوع اخلاق مشکل خواهد داشت.
توجیه و منطقسازی: در مواردی که بحث اخلاق مطرح است، معمولا با فضایی خاکستری مواجه هستیم. حالتهای مختلفی وجود دارند که هیچکدام بینقص یا کاملا منتفی نیستند؛ بنابراین محتمل است که فرد عمدا یا سهوا از زاویهای به موضوع نگاه کند و بهگونهای سناریوهای مختلف را تحلیل کند که برای تصمیم خود توجیه و منطق داشته باشد؛ درحالیکه از دید دیگران توجیهپذیر یا منطقی نیست.
افتادن در سراشیبی: گاه فرد برای پوشاندن یک اشتباه، عمل غیراخلاقی بزرگتری را مرتکب میشود.
فرصتطلبی: وقتی فرد به جای خلق ارزش افزوده در کسبوکار، به دنبال فرصت یا موقعیت است تا از آن استفاده یا سوءاستفاده کند.
مجوز مافوق: وقتی به فرد این پیام القا شود که شخص دیگری مسوولیت کار را میپذیرد، ممکن است که وی با علم به غیراخلاقی بودن عمل، آن را انجام دهد.
عدم اعتماد و اطمینان: فرد به مدیر و سیستم بیاعتماد است یا نسبت به تواناییهای آنها اطمینان ندارد.
همچنین میتوان به موارد دیگری اشاره کرد: متعارف شدن عمل غیراخلاقی درجامعه، عدم آموزش و نظارت، عدم احساس ایمنی و امنیت، فشار غیرمستقیم محیط و افراد همرده، احساس قربانیشدن، خستگی و نا امیدی.
تخلف در میان کارمندان یک سازمان مسری است. در مجاورت همکار خطاکار، حتی درستکارترین فرد هم احتمال بیشتری دارد که مرتکب خطا شود، ولی عکس آن به ندرت رخ میدهد. در میان همکاران، تمایل به یادگیری بدی بیشتر از تمایل به اصلاح است.
برخورد زود و مناسب حتی با اشتباههای کوچک، مانع وقوع تخلفهای بزرگتر میشود.