فروش همهچیز: جف بزوس و عصر آمازون
آغاز به کار با فروش کتاب
چند مدیر اجرایی که در آن زمان در DESCO کار میکردند، میگویند که ایده همه چیزفروشی ساده بود: یک شرکت اینترنتی که بهعنوان واسطه بین مشتریان و تولیدکنندگان فعالیت میکند و تقریبا هر نوع محصولی را در سراسر جهان به فروش میرساند. یک المان مهم در چشمانداز اولیه آمازون این بود که مشتریان میتوانستند در مورد هر محصولی ارزیابیهای خود را در سایت بنویسند. شاو برای اولین بار در سال ۱۹۹۹ در گفتوگو با مجله نیویورکتایمز مفهوم فروشگاه اینترنتی را بیان کرد. «ایده ما همیشه این بود که کسی بتواند بهعنوان یک واسطه سود بهدست آورد. سوال کلیدی این است که: چه کسی میتواند این واسطه باشد؟» بزوس در حالی که علاقهمند به نظر محکم شاو در مورد اهمیت اجتنابناپذیر اینترنت شده بود، شروع به تحقیق در مورد رشد آن کرد. همان اواخر یک نویسنده و ناشر به نام جان کواترمن یک ماهنامه به نام Matrix News را راهاندازی کرده بود که اینترنت را ستایش و در مورد امکانات تجاری آن بحث و گفتوگو میکرد. کواترمن برای اولین بار اشاره کرد که سادگی و دوستانه بودن شبکه گسترده جهانی (World Wide Web) نسبت به سایر تکنولوژیهای اینترنتی برای طیف گستردهتری از مخاطبان جذاب است. او در یک نمودار نشان داد که بین ژانویه ۱۹۹۳ و ژانویه ۱۹۹۴ تعداد بایتهای منتقل شده در «وب» با ضریب ۲۰۵۷ افزایش داشته است. بزوس دریافت که فعالیت «وب» در آن سال بهطور کلی با ضریب ۲۳۰۰ افزایش داشته است؛ یعنی یک افزایش ۲۳۰ هزار درصدی. او بعدها گفت که«همه چیز به این سرعت رشد نمیکند. این مساله به شدت غیرمعمول است و من را به فکر واداشت که چه نوع برنامه کسبوکاری در زمینه این رشد منطقی به نظر میرسد؟» بزوس نتیجه گرفت که یک «همهچیزفروشی» واقعی- حداقل در شروع کار- غیرعملی خواهد بود. او لیستی از ۲۰ طبقهبندی ممکن از محصولات- از جمله نرمافزارهای کامپیوتر، تجهیزات اداری، پوشاک و موسیقی- تهیه کرد. اما طبقه اجناسی که ناگهان بهعنوان بهترین گزینه به ذهن او خطور کرد «کتاب» بود. یک کپی از یک کتاب در یک فروشگاه دقیقا همانی است که برای فرد دیگری فرستاده میشود؛ بنابراین خریداران همیشه میدانستند که چه چیزی دریافت میکنند و این مزیت کتاب به شمار میرفت. دو توزیعکننده عمده کتاب در آن زمان وجود داشتند: Ingram و Baker and Taylor؛ بنابراین یک خردهفروش جدید لازم نبود مستقیما با هزاران ناشر کتاب در تماس باشد و از همه مهمتر سه میلیون کتاب بهصورت چاپی در جهان وجود داشت که بسیار بیشتر از آن چیزی بود که یک کتابفروشی بزرگ مانند Barnes & Noble و فروشگاه بزرگ Borders میتوانستند ذخیره کنند. اگر او نمیتوانست یک فروشگاه برای فروش همهچیز را بیدرنگ ایجاد کند، میتوانست ماهیت آن- یعنی انتخاب نامحدود- را در حداقل یک طبقهبندی مهم محصول اعمال کند. بزوس میگوید «با این تنوع بزرگ محصولات، میتوانید فروشگاهی آنلاین ایجاد کنید که واقعا نمیتوانست از روش دیگری وجود داشته باشد.» «شما میتوانید یک فروشگاه واقعی با انتخابهای زیاد ایجاد کنید.» بزوس با مدیر بخش استخدام DESCO، چارلز آردایی، برخی از اولین وبسایتهای فروش کتاب آنلاین، مانند Book Stacks Unlimited واقع در اوهایو و WordsWorth در ماساچوست را بررسی کردند. آردایی یک کپی از کتاب Cyberdreams نوشته ایزاک آسیموف را از وبسایت کتابفروشی Future Fantasy در کالیفرنیا خریداری کرد. وقتی دو هفته بعد این کتاب به دست آردایی رسید، او بستهبندی مقوایی را باز کرد و آن را به بزوس نشان داد. کتاب در مسیر رسیدن به شدت پاره شده بود. کسی حتی نمیدانست که چگونه کارش را در فروش کتابها در اینترنت به خوبی انجام دهد. وقتی بزوس این مساله را دید، پی به یک فرصت بزرگ برد.
بزوس میدانست که اگر کار خود درون شرکت DESCO را پیگیری کند، هرگز صاحب آن شرکت نخواهد شد. در واقع، شرکت در ابتدا متعلق به هر دوی شرکتهای Juno و FarSight بود و شاو رئیس هر دوی آنها بود. اگر بزوس میخواست که یک مالک و کارآفرین حقیقی با سهام قابلتوجه در آنچه خلق میکند و پتانسیل بالا برای دستیابی به پاداشهای مالی مشابه که کارآفرینانی مانند فرانک میکس که حق فرانشیز پیتزا دومینو را بهدست آورده بود باشد؛ او باید جایگاه پرسود و راحتش در والاستریت را ترک میکرد. آنچه بعدا رخ داد یکی از اتفاقات بزرگ دنیای «اینترنت» شد. بهار آن سال، بزوس با دیوید شاو صحبت کرد و به او گفت که قصد دارد برای ایجاد یک کتابفروشی آنلاین شرکت را ترک کند. شاو پیشنهاد کرد تا با هم قدمی بزنند. آنها دو ساعت در پارک مرکزی قدم زدند و در مورد این فعالیت اقتصادی و کارآفرینانه گفتوگو کردند. شاو گفت که انگیزه بزوس را درک میکند و با آن همفکر است؛ زمانی که او شرکت مورگان استنلی را ترک کرد نیز همین کار را انجام داده بود. او همچنین بیان کرد که DESCO به سرعت رشد کرده بود و بزوس یک شغل بسیار خوب دارد. هر دوی آنها موافق بودند که بزوس باید چندین روز را صرف فکر در مورد این موضوع کند. زمانی که بزوس در اندیشه گامهای بعدی بود، چیزی نگذشته بود که خواندن رمان «بازمانده روز» نوشته کازو ایشیگورو را به پایان رسانده بود. رمانی درباره یک پیشخدمت بود که مشتاقانه انتخابهای شخصی و حرفهای خود در حین خدمت در جنگ بریتانیای کبیر، را به یاد میآورد. بنابراین بزوس هنگامی که ایده «چارچوب به حداقل رساندن پشیمانی۱ » را مطرح کرد، در ذهنش نگاه به نقاط عطف مهم زندگی گذشته را مرور میکرد تا بتواند در مورد قدم بعدی که در این برهه از حرفهاش باید بردارد، تصمیمگیری کند. این نگاه بلندمدت باعث شد تا بزوس از سردرگمی کوتاهمدت خود نجات پیدا کند. بعدها خودش گفت که «میدانم که اگر موفق نشوم هم پشیمان نخواهم شد. مطمئن هستم تنها چیزی که باعث پشیمانی من خواهد شد، تلاش نکردن است.» در واقع او با خود فکر کرد که اگر ایده «همهچیز فروشی» را عملی نکند، در سنین بالاتر چقدر احساس پشیمانی خواهد کرد.
پینوشت:
۱.regret-minimization framework
ارسال نظر