استراتژی؛ مُلک پایدار مدیران خردمند
ماهیت پیشگیرانه و پیشبینانه استراتژی: استراتژی ماهیتی پیشبینانه و پیشگیرانه و نه پیشگویانه دارد و موظف به پیشبرد و حفظ منافع در بستر شرایط محیطی بوده و به این منظور ضمن در نظر گرفتن تغییرات، ناگزیر به بنا نهادن یا پذیرش برخی فرضیات است. نکته ظریفی که باید در این بین مورد توجه قرار گیرد تمایز بین مفاهیم «تاثیرگذاری راهبردی» و «مدیریت بحران» است زیرا در حقیقت مفهوم مدیریت بحران ناقض غرض تاثیرگذاری راهبردی بوده و صرفا در موارد عدم حضور راهبرد یا شکست آن ضرورت مییابد.
بیزاری استراتژی از خلأ فکری: بنیان استراتژی بر اقدامات لازمالاجرا، دلیل انجام آنها و همچنین اولویتبخشی به مقاصد و نیات مطلوب در محیط متمرکز است و بنابراین پیدایش آن در شرایط خلأ فکری غیرممکن است. این بنیان استوار و منطقی شرایط بهکارگیری اجباری یا متقاعدکننده از ابزارهای قدرت را به منظور خلق تاثیرات راهبردی فراهم خواهد ساخت و این تاثیرات نیز به نوبه خود و در سایه معرفت کافی نسبت به ماهیت محیط، خط مشی و منافع، موجب دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده میشوند. استراتژی از میان تمام گزینههای موجود، ضمن انتخاب و تمرکز بر اقداماتی مطلوب و هدفگرا، شرایط بهکارگیری اجباری یا متقاعدکننده از ابزارهای قدرت را به منظور حصول اهداف ویژه و خلق تاثیرات راهبردی فراهم میسازد. بنابراین هدفگذاری کوتاهمدت و برداشتن گامهای اولیه جز با تجزیه و تحلیل و درک کامل اهداف بلندمدت و مقاصد نهایی در بستر شرایط محیطی (داخلی و خارجی) امکانپذیر نخواهد بود.
ذات مشارکتگرای انسانی استراتژی: از آنجا که اساس استراتژی بر مشارکت و دخالت انسانی مبتنی است و چیزی بیش از یک درک ذهنی از عوامل عینی را شامل میشود، بنابراین در نظر گرفتن نقش عقاید، باورها و ادراکات فرهنگی کلیه بازیگران میدان رقابت در فرآیند توسعه و اجرای راهبرد دارای اهمیت فراوان است.نقش اصطکاک در استراتژی: منظور از «اصطکاک» فاصله بین استراتژیهای ایدهآل و بهکار گرفته شده و به عبارتی فاصله بین فرض و واقعیت است. در واقع این اصطکاک است که تفاوت نبرد واقعی با نبرد روی نقشه و کاغذ را نمایان میسازد و غالبا عاملی نامشهود روی کاغذ و در عین حال تاثیرگذار در عرصه رقابت تلقی میشود. هرچند امکان حذف کامل اصطکاک بهعنوان بخشی ذاتی از پیکره استراتژی میسر نیست ولی درک و به شمار آوردن آن در بهبود فرآیند تدوین و اجرا تاثیری چشمگیر و تعیینکننده خواهد داشت.
همزیستی استراتژی و زمان: همزیستی و رابطه متقابل استراتژی و زمان موجب تلفیق و همآمیزی راهبرد با جریان تاریخی میشود و مقدمات سازگاری و تجانس بین اتفاقات گذشته و احتمالات واقعبینانه آتی را فراهم میسازد. در حقیقت استراتژی فن و هنر تفکر و عمل بهموقع به شیوهای متفاوت از برنامهریزی است. اعمال هر تغییر کوچکی در زمان مناسب و بجا میتواند عواقب غیرمنتظرهای را رقم زند، بنابراین غالبا اقدام و مداخله در مراحل اولیه فرآیند، کارآیی و اثربخشی بیشتری را در پی خواهد داشت (نظریه آشوب).
تبعیت و فرمانبرداری کارآیی از اثربخشی: اگر چه یک استراتژی موفق هر دو صفت کارآیی و اثربخشی را در بر دارد و این فرضیه هرگز به معنای نامطلوب بودن کارآیی نخواهد بود، ولی از این نکته نیز غافل نشویم که هدف از بهکارگیری راهبرد چیزی جز خلق «نتایج استراتژیک» نیست. اگر اهداف در راستای دستیابی به تاثیرات و نتایج مطلوب پایهگذاری شوند در نهایت به منافع ختم خواهند شد. بنابراین از آنجا که بهرغم طی کردن مسیر و فرآیند درست، شکست یک استراتژی در نتیجه انتخاب اهداف نامناسب، مخاطرات سنگینی را به همراه خواهد داشت، در مباحث راهبردی اثربخشی بر کارآیی برتری مییابد. از سویی دیگر ضرورت تخصیص بدون دغدغه منابع به اهداف مناسب دلیلی دیگر است بر ضرورت تبعیت کارآیی از اثربخشی.
خلق تعادل بین نتیجه، تاکتیک و منابع: برقراری روابط موثر و تعادل پایدار مابین نتایج، تاکتیک و منابع موجود از مسوولیتهای اصلی راهبرد است و در نتیجه، سه جزء ذکر شده بهعنوان مجموعهای منسجم و همافزا موجب انباشتگی اثرات راهبردی در سطوح مافوق خود خواهند شد. برقراری تعادل طولانی مدت بین «نتیجه، تاکتیک و منابع» مشروط به هماهنگی کیفی و کمی و تناسب داخلی و خارجی آنهاست. این تعادل هم افزا موجب پدیدار شدن خصایص شایستگی، امکانپذیری و مقبولیت در راهبرد خواهد شد.
مخاطرات استراتژی: ریسک بهعنوان عنصری ذاتی از ترکیب استراتژی و تابعی از عدم قطعیتهای محیطی است. بنابراین موفقیت، مشروط به بهکارگیری راهبردی موثر و منطقی است که تعاملی مثبت با محیط برقرار کرده و به این وسیله موجب تقلیل «ریسک شکست» شود. غالبا ریسک شکست از ناتوانی در نائل شدن به اهداف مطلوب به دلیل ضعف شخصی، مداخله رقبا، ایجاد اثرات نامطلوب و متضاد با آرمانها توسط سایر بازیگران میدان رقابت یا حتی بدشانسی و بداقبالی حاصل خواهد شد. استراتژی و تفکر وابسته به آن، «چگونه اندیشیدن» را جایگزین «به چه اندیشیدن» میکند و ضمن تعلیم و سازماندهی فکری متخصصان، ملزومات دستیابی به منافع و آرمانها را فراهم میآورد. استراتژی در طول تاریخ و اعصار هرگز موضوعی ساده و سهلالوصول نبوده است و از آنجا که انجام این مهم نیازمند اندیشمندان و راهپردازانی است که قادر به درهم شکستن حصار محدود پارادایمهای ذهنی است، افراد بسیار معدود و انگشت شماری از عهده انجام صحیح این کار برخواهند آمد. اهمیت حضور متخصصان زبده با این سطح از استعداد و توانایی، در دورههای تغییرات آنی و آشفتگیهای برهم زننده معادلات و همچنین در مواقع ضرورت تعامل یک استراتژی با سایر راهبردها بیش از پیش احساس خواهد شد و اینچنین است که در بحبوحه تمامی ناملایمات و نابسامانیها، «استراتژی» به منزله مُلک پایدار خردمندان مقتدر، محققان دیرین، متخصصان جانفشان و ضمایر شکستناپذیر حفظ شده و هرکس را جرات و جسارت پای نهادن در قلمرو خطیر شیران بیشه راهبرد نخواهد بود.
منبع: کتاب «نظریه راهبردی قرن بیست و یکم،
نوشتاری خُرد بر راهبرد کلان»
ارسال نظر