از رنجی که میبریم *
درباره طراحیهای شایا شهرستانی در گالری ایرانشهر
با این توضیح، فیگورهای انسانی ِ شایا شهرستانی مستقیما میروند سر اصل مطلب. اندامهای برهنه و البته مچالهشدهای که سعی دارند با تصویرِ سکوت خود از تحملی حرف بزنند که شاید نشانهای از اعتراض در آنها باشد. فیگورها برهنه و بیچیز هستند؛ اما نه شمایلی مذهبی میسازند و نه خاستگاهی جسمانی دارند. بدن به مثابه بیرونیترین نشانه و تجلی انسانی، انگار زمینهای برای نشان دادن درد، رنج و فشارهای فیزیکی و غیر فیزیکی است و علاوه بر این نمایش، ظرفی است برای تحمل و بردباری عذاب منتشرشده درپیرامون. و همینها، معاصریت و نزدیکی میسازد، نزدیکی مخاطب و همسانسازی او با سوژه.
بدنهای مچاله، به هم فشردهشده با سرهای پنهان و از درد در خود فرورفته، در سکوت و سادگی زمینه سفید بوم، بیشتر به فریادی فروخفته یا خفهشده در گلو میماند که انگار... که انگار...، گلوی آدمهای مشابهی که این درد را همچون صلیبی بر پشت خود حمل میکنند و رستگاریشان را در سکوت و تحمل میبینند. اضطراب، درد و رنج انسان معاصر، تنها برگرفته از خوانشهای سیاسی، مرز و محدودیتهای ناشی از قدرت نیست، بلکه میتواند در هبوطی مستتر در ذهن و معنای جهان وزندگی و انسان باشد و دیدن همین معناهای متکثر در آثار شایا شهرستانی است که کارهای او را قابل توجه و احترام میکند.
*عنوان مجموعه داستانی از جلال آلاحمد