چرا موزیسینها به بازخوانی کارهای نوستالژیک روی آوردهاند؟
سایه آهنگهای قدیمی برموسیقی ایران
با شکلگیری فضا برای فعالیت در موسیقی پاپ موج جدیدی از موزیسینهای ایرانی وارد بازار کار شدند. با گذشت زمان کار به جایی رسیده است که اکنون دیگر آمار موزیسینهای فعال در کشور را نمیتوان بهراحتی به دست آورد و هر روز تعداد زیادی آلبوم در بازار موسیقی منتشر میشوند که عمدتا جایگاهی پیدا نمیکنند و به اصطلاح مرده به دنیا میآیند. در این شرایط گاهی آثار برخی موزیسینها مورد توجه قرار میگیرد؛ اما پس از مدتی به فراموشی سپرده میشود و چهرههای دیگری جایگزین میشوند و چرخه به شکل معیوبی ادامه دارد. خاطره جمعی ایرانیها اما حکایت دیگری را روایت میکند. مردم هنوز با آثار قدیمی ارتباط بیشتری برقرار میکنند و نیازهای موسیقایی خود را از کارهای قدیمی تغذیه میکنند.
اینکه چرا چنین اتفاقی در جامعه افتاده است و موزیسینهای نسلهای تازه نمیتوانند آثاری را خلق کنند که در بلندمدت ذهن مخاطبان را تسخیر کند، سوالی است که در سالهای گذشته همواره مورد بحث بوده است. در این میان بسیاری از موزیسینها با بازخوانی آثار قدیمی سعی کردهاند مخاطب جذب کنند که برخی از آنها موفق هم بودهاند و معمولا بهعنوان موزیسینهایی که کارهای دیگران را بازخوانی میکنند، شناخته میشوند. البته عدهای هم بودهاند که کارهای قدیمی را خوانده و آنقدر بیکیفیت اجرا کردهاند که اعتراضهایی را هم به وجود آوردهاند. با همه این حرفها اما گویا بازخوانی ترانهها وتصنیفهای قدیمی به تجارت برخی آهنگسازان و خوانندهها بدل شده است.
به گزارش «ایسنا»، رضا مهدوی کارشناس و منتقد حوزه موسیقی درباره این اتفاق میگوید: بعد از انقلاب مانند بسیاری از حوزههای دیگر تولیدات موسیقایی افزایش پیدا کرد، دانش بالا رفت و مراکز آموزش موسیقی زیاد شد و مردم به فراگیری موسیقی در سطوح مختلف روی آوردند. خانمها هم به این حوزه وارد شدند و سازهایی را نواختند که پیش از این نمینواختند؛ اما بعد از دهه شصت اتفاقاتی افتاد و امروز ما به نوعی شاهد «قحطی ملودی» هستیم.
او ادامه میدهد: اما این دانش بیشتر تکنیکی است تا محتوایی؛ یعنی اینکه هر روز آثار با کیفیتهای عالی تولید میشود اما به دل نمینشیند. چه در صدا و سیما، چه در بخش خصوصی یا جشنوارههای دولتی وقتی یک ملودی را میشنویم، نمیتوانیم همزمان با آن سوت بزنیم یا آن را در حافظهمان نگه داریم و بیرون از سالن کنسرت دنبالش کنیم. مهدوی با اشاره به نوازندگان خیابانی که جلوی در سالنهای کنسرت مینوازند، اضافه میکند: برعکس وقتی از تالار بیرون میآیی، این نوازندههای خیابانی هستند که با آهنگهای قدیمی و خاطرهانگیز گوش را نوازش میدهند و مردم با رغبت هرچه را در جیبشان است به آنها تقدیم میکنند و فکر میکنند کاش نوازندگان خیابانی در تالار اجرا میکردند؛ زیرا آنها را روان و مردمی میدانند.
این نوازنده سنتور بیان میکند: موسیقیای که امروز تولید میشود تکنیکال، برای به رخ کشیدن دانش و عاری از هرگونه ملودی است. این موضوع باعث میشود این موسیقیها «مردمی» نباشد؛ در اینجا «مردمی» به معنای پاپ نیست، بلکه موسیقی مردمی معادل «همهپسند» یا به قول استاد صالحعلا «مردموار» است؛ مانند آنچه بنان میخواند. او تاکید میکند: آهنگسازهایی مانند همایون خرم، علی تجویدی و مرتضی محجوبی ملودیهایی را آفریدند که ماندگار شد؛ جوانهای امروز هم از آنجا که میبینند موسیقیشان با وجود داشتن علم و سواد، کاربردی برای مردم ندارد و مورد استقبال نیست، آثار قدیمی را کاور یا بازآفرینی میکنند.
مهدوی در ادامه میگوید: این موضوع تا جایی پیش میرود که خوانندههای معروف نسل جوان ما بعد از دو یا سه آلبوم به سراغ خواندن آثار قدیمی میروند تا خودشان را تثبیت کنند. اگر ما این کارها را از آنها بگیریم بیرحمانه ِمیتوان گفت از خود چیزی برای عرضه ندارند؛ آنها وقتی این کارها را میخوانند، ثابت میکنند نیازمند گذشته هستند تا پا درجای پای صدای خوانندگان قدیمی که بسیار مردمی بودند بگذارند؛ اما مانند آنها نمیشوند. متاسفانه برخی از موزیسینها تصور میکنند ایران سرزمین شعر است؛ در صورتیکه شعر هم نوعی دیگر از بیان موسیقی است و اتفاقا همیشه موسیقی به کمک شعر آمده است و اینجاست که میگوییم اگر ملودی روان و پویا باشد، اشعار و ترانهها نیز بر جان و دل مینشینند.
او درباره نوستالژی در آثار بازخوانی شده اظهار میکند: «گذشتهگرایی» یا نوستالژی در همه جوامع بوده و خواهد بود؛ اما چرا در دهه ۹۰ کارهای دهه شصت مانند «اندک اندک» یا «بیداد» در کنار آثار پیش از انقلاب تکرار نمیشود؟ در اوایل دهه ۷۰ آلبوم «نیلوفرانه» به بازار آمد؛ علیرضا افتخاری خواننده و عباس خوشدل آهنگساز این آلبوم بودند. پیش از انقلاب این قطعات توسط خوانندههای دیگری با همین تنظیم خوانده شده بود؛ برای مردم «گذشتهگرایی» شد؛ اما صدای مخملی آقای افتخاری باعث شد مردم اقبال بیشتری نشان بدهند و الگو سازی شود. البته این اثر در دهه ۶۰ و بعد از جنگ به بازار آمد؛ شاید اگر امروز منتشر میشد، اقبال گذشته را نداشت؛ شرایط زمانی خیلی مهم است.
این نوازنده در ادامه میگوید: حس نوستالژی همیشه با انسان است؛ اما بازآفرینی آثار گذشته توسط خوانندههای امروز، بهدلیل این موضوع نیست. محمدجلیل عندلیبی، آهنگساز نیز در گفتوگویی قدیمی با خبرگزاری مهر میگوید که بازسازی موسیقیها و کارهای قدیمی شبیه تبدیل قالی ابریشم کاشان به فرش ماشینی بود و بهعنوان حرکتی مخرب در موسیقی ملی ایران تاثیر داشت. او میگوید یکی از اشتباهات بزرگ در این مقطع بازسازی قطعات و آهنگهایی بود که به هیچ عنوان نمیبایست بازسازی میشدند، حتی تغییر اشعار این آثار از جمله بزرگترین لطمات به میراث فرهنگی موسیقایی ما محسوب میشد؛ آثاری از قبیل آثار شیدا، عارف و... که جزئی از میراث فرهنگی ما است به گونهای نامناسب بازسازی و تنظیم شدند. برای مثال، تغییر شعر «ای بت چین» از ساختههای شیدا که خودش شعر و آهنگ آن را ساخته است از اشتباهات فاحش این دوران محسوب میشود.
عندلیبی معتقد است از سال ۶۰ به بعد، موسیقی ملی ایران، با نگرش و موجی جدید، حیات دوباره را آغاز کرد. در این دوران نسل جدیدی از موسیقیدانان جوان تحصیلکرده دانشگاه، همچون حسین علیزاده، پرویز مشکاتیان، محمدرضا لطفی، و... به صحنه موسیقی ملی آمدند و رشد مطلوبی را در موسیقی اصیل ایران ایجاد کردند. موسیقی ملی ایران، تا سال ۷۵، از اعتلای چشمگیری برخوردار بود. از سال ۷۵ به بعد بهدلیل عدم اطلاع و آگاهی مسوولان موسیقی در مهمترین رسانه ملی، مشکلاتی در موسیقی ملی پدید آمد. در آن سالها، پخش موسیقی یکنواخت از صدا و سیما، نتوانست با هجوم موسیقی بیگانه، مقابله کند.
ارسال نظر