یکی از شعارهای دولت و نهادهای دیگر توجه به جوانان و انتصاب آنها درپست‌های مدیریتی بود اما تا به امروز تنها محمدجواد آذری جهرمی نماد یک وزیر جوان است و در بخش‌های دیگر همان مدیران گذشته منصوب شدند. این بی‌توجهی به جوانان چه تبعاتی برای کشور دارد؟

درست است. مدیریت دهه ۶۰ همچنان در تصمیم‌گیری‌های اساسی و اصلی تعیین کننده است. بهره بردن از تجارب دهه ۶۰ به دلیل اینکه قبل دوران ارتباطات بود، راهکار مفیدی نیست و از نقاط ضعف مدیریت است زیرا دنیای فعلی از نظر ارتباطی پیشرفت کرده و قابل مقایسه با دوران قبل ارتباطات نیست. در واقع کارهای حاکمیتی بعد انقلاب ارتباطات وارد دنیای دیگری شده است. فرهنگ در فضای پسا ارتباطات تاثیر گذار است، به عنوان نمونه بسیاری از سازمان‌های وزارت ارشاد که پول و امکانات دریافت می‌کنند حضورشان بلاموضوع شده است مانند معاونت فرهنگی وزارت ارشاد؛ این معاونت وظیفه نظارت برکتاب‌ها و مجلات را بر عهده دارد و حدود ۱۵ سال تعیین کننده فرهنگ جامعه بوده است. اکنون همان معاونت باقی مانده و بر کتاب‌ها نظارت می‌کند در حالی که آنچه مردم به مطالعه آن می‌پردازند دیگر کتاب نیست و معاونت فرهنگی بلاموضوع شده است یا بخش‌های موسیقی و غیره که همین شرایط را دارند. معاونت فرهنگی و سینمایی هم از وزارتخانه بیرون آمده است اما بار تجربی دوران قبل ارتباطات در مدیریت حاکم است. تعبیری که به اعتقاد من توجه لازم به آن نشد، مربوط به مقام معظم رهبری است که فرمودند دنیای ارتباطات مثل اتفاق صنعتی شدن در جهان است. از سوی دیگر مدیران در سطوح مختلف به تناسب رشد سن خودشان، سن جوان را افزایش دادند یعنی فرض کنید در ابتدای انقلاب سن افرد مسن ۵۰ سال بود و افراد ۲۰ تا ۲۵ ساله‌ها مدیران جوانی بودند که اداره کشور دربخش‌های مختلف در اختیارآنها قرارداشت. هر چه سن مدیران اصلی بالا رفت به همان تناسب سن مدیران هم بالا کشید به نحوی که اکنون به مدیر ۴۰ تا ۴۵ ساله می‌گویند مدیر جوان. مدیرانی بین ۷۰ تا ۸۰ سال هم مدیران طراز اول هستند که زیر ۴۰ سال را جوان تلقی نمی‌کنند و این اتفاقی است که رخ داده است. پیر شدن مدیریت را خطر بزرگی برای کشور می‌دانم البته نه تنها برای پیر بودن سن و سال بلکه نفهمیدن تفاوتی که پس از دوران ارتباطات شکل گرفته است. اکنون بسیاری از بحران‌های موجود در دنیا را باروش‌های دهه ۶۰ حل نمی‌کنند. به عنوان مثال مبادی ورود فرهنگ در ۲ تا ۳ دهه پیش، مرزهای زمینی بودند و تا حدی امکان کنترل وجود داشت اما اکنون این کنترل از مرزهای زمینی برداشته شده است. یعنی جوان امروز ایرانی و جوان امروز اروپایی مثل هم فکر می‌کنند که این روش زندگی مشترک برای کل جامعه جوان پدید آورده که با معیار حاکمیتی تناقض پیدا کرده است و همین امر سبب شده که هم جوانان از حضور در سیستم‌های دولتی استقبال نمی‌کنند و هم مدیران طراز اول فکر می‌کنند باید بر اساس شیوه‌های گذشته عمل کنند.
راهکار حرکت بی‌خطر در مسیر پس از ارتباطات که شکاف میان نسل جوان و مسن را افزایش ندهد، چیست؟
تنها راه، پایبندی قاطع و بدون تردید بر سنت بازنشستگی است. سنت بازنشستگی در دنیا به رسمیت شناخته شده و اگر این سنت با قاطعیت در ایران اجرا نشود همین وضعیت ادامه خواهد داشت. اگر مدیران دولتی یا قضائی و دیگران به سنت بازنشستگی پایبند باشند، مجلس در لوایح خود به این موضوع توجه کند و پرداخت به غیربازنشسته ممنوع شود، درآن زمان جوانان فرصت خواهند داشت که امور را در دست بگیرند.
یک ایراد در اظهارات شما هست. سپردن امور به جوانان نیاز به آن دارد که آنها پیش از در اختیار گرفتن مدیریت فرصت تجربه کردن را داشته باشند. اینطور نیست؟
تجربه مورد نیاز فعلی دیگر تجربه عملیاتی نیست و تجربه فهمی و اطلاعاتی است یعنی باید اطلاعات داشته باشند.
بگذارید مثالی بزنم. وزیر ارتباطات در شرایطی بر سر کارآمد که تجربه داشت اما با این حال با مشکلات زیادی مواجه است، مانند فیلتر شدن تلگرام که به نظر او توجهی نشد.
اینکه به مخالفت آقای جهرمی در مورد فیلتر شدن تلگرام توجه نشد، ربطی به سن و سال وزیر ندارد. رئیس‌جمهور هم درهمین موضوع فیلتر تلگرام مخالفت کرد. تصمیم فیلتر شدن تلگرام تصمیم حاکمیتی بود که جوان و پیر توان و قدرت تغییر آن را ندارند. تصور می‌کنم مدیریت فعلی به تجربه ذهنی و علمی بیش از تجربه عملیاتی نیاز دارد. تفاوت نهادینه‌ای میان وضعیت موجود با سه دهه پیش وجود دارد. اگر آن روحیه همدلی به‌ویژه در موضوعات علمی و فنی در جوانان فعلی کشور ایجاد شود بهتر و قوی‌تر از تجربه عملیاتی بسیاری ازمدیرانی است که اکنون مشغول کار هستند.
شما از فعالان عرصه تلگرام بودید. اکنون چه می‌کنید؟
هنوز هم هستم. فیلتر برای فرهنگ و امنیت جامعه خطرناک‌تر از تلگرام است چراکه با وجود فیلترشکن ظرفیتی پدیدار می‌شود که قبح رفتن به کانال‌های سیاسی و غیراخلاقی از بین می‌رود و این امکان در اختیار همه و در همه سنین قرار می‌گیرد. استفاده از فیلترشکن برای افرادی که درتلگرام حضور داشتند، اصل پذیرفته شده‌ای است. ضمن اینکه وقتی یک شبکه پیام‌رسان مطرح باشد می‌توان با آن گفت‌وگو کنند اما با وجود ده‌ها فیلترشکن به‌طور طبیعی کنترل امنیتی، اقتصادی و سیاسی وجود نخواهد داشت. همان شرایطی که امروز دیده می‌شود یعنی پس از حذف تلگرام آنهایی که بیرون رفته بودند، برگشتند و جامعه به‌جای خروج از تلگرام دچار حساسیت بیشتری به این پیام‌رسان شده است ضمن اینکه تاثیری در تعداد استفاده کنندگان تلگرام مشاهده نشده است. گرچه معتقد نیستم پیام‌رسان خارجی تنها پیام‌رسان یک کشور باشد.
معتقدید در برابر چنین شرایطی، مسئولان باید پاسخگو باشند؟
آبروی بسیاری از ارکان کشور روی فیلتر تلگرام گذاشته شد یعنی مسئولان ارشد و رئیس‌جمهور و دیگر مسئولان از تلگرام بیرون آمدند تا به پیام‌رسان‌های داخلی بروند اما هیچ یک از پیام‌رسان‌های داخلی مجهز و آماده نبودند. آنها برای راه اندازی پیام‌رسان‌های داخلی، پول‌ها و امکاناتی دریافت کرده بودند اما دکور ظاهری را درست کردند و وقتی جمعیتی به این پیام‌رسان‌ها منتقل شد، آنها کپ‌کردند و از نظر فنی زمین ماندند که باعث آسیب به فرهنگ و فکر جامعه شد. اعتبار زیادی برای راه اندازی پیام‌رسان‌های داخلی هزینه شد اما آنانی که سال‌ها کل امکانات کشور را در اختیار داشتند با هجوم ابتدایی مخاطبان روی زمین ماندند.
دلیل اصلی شاید عدم اعتماد جامعه به پیام‌رسان داخلی بود.
بحث اعتماد مقوله دیگری است. من درباره مسائل فنی صحبت می‌کنم که درآن هم مانده‌ایم یعنی مشکل پیام‌رسان داخلی این است که نمی‌توانند به آنهایی که عضو شدند، پاسخگو باشند. افراد زیادی به پیام‌رسان داخلی رفتند و مشاهده کردند امکانات اولیه در پشت این پیام‌رسان‌ها نیست. تابلوی شیک این پیام‌رسان‌ها امکانات فنی ندارد و این در حالی است که امکانات دولتی دریافت کرده بودند. مسئولان نظارتی باید بررسی کنند زیرا به اعتبار ملی آسیب زده شده است. مساله دوم موضوع اعتماد است که اشاره کردید. مسئولان نظارتی پیگیری کنند چرا پیام‌رسان‌های داخلی به‌رغم امکاناتی که مسئولان آنها در این همه سال دریافت کردند، در زمانی که قرار شد اعتبار کشور با مهاجرت به این شبکه‌ها به نمایش گذاشته شود، موفق نبودند. این عدم موفقیت در حالی است که جوانان کشور ما از قطب‌های بزرگ آی‌.تی هستند. برای موفقیت در راه اندازی پیام‌رسان داخلی، می‌توانستند پول‌هایی که هزینه شد را به بخش خصوصی بدهند تا آنها با توجه به تجارب موفق گذشته که داشتند اقدام به راه اندازی پیام‌رسان داخلی کنند. از سویی باید پیام‌رسان سروش که متعلق به صداوسیما است مورد بررسی قرار بگیرد و مشخص شود چه میزان از امکانات کشور صرف راه اندازی این پیام‌رسان شده است که به نتیجه هم نرسید.
عدم اعتماد بخش‌هایی از جامعه به صداوسیما دلیل عدم استقبال از پیام‌رسان سروش نبوده است؟
اعتماد موضوعی دیگر است. به انتظارات آن بخشی هم که اعتماد کردند و عضو شدند، پاسخ داده نشد. اگر ظرفیت فنی پیام‌رسان‌ها خوب بود و از سوی دیگر وزارت ارتباطات سرعت پیام‌رسان‌های داخلی را افزایش می‌داد، می‌توانست مخاطبانی را جذب کند. اکنون مشکل اعتماد عمومی وجود ندارد چرا که جامعه قصد جاسوسی و ارتباط با دشمن را ندارد بلکه به ارتباطات شخصی و خصوصی توجه دارد که حساسیت زا نیست. همچنین وقتی که مقام معظم رهبری ورود به حریم خصوصی افراد را حرام اعلام کردند، حتی اگر این اطلاعات در اختیار مسئولان اطلاعاتی باشد کاری نمی‌کنند. بخش عمده ارتباطات، شخصی، خانوادگی و احیای سنت قدیمی صله‌رحم است که شبکه‌های اجتماعی به‌خوبی توانستند آنها را محقق کنند. اگر پیام‌رسان‌های داخلی مشکلات فنی را رفع می‌کردند می‌توانستند در کنار سایر رسانه‌های پیام‌رسان قرار بگیرند. معتقدم مجموعه نظارتی با توجه به حجمی که از آبروی کشور برای خروج از تلگرام هزینه شد و همه مقامات اعلام مهاجرت به پیام‌رسان‌های داخلی کردند اما این پیام‌رسان‌ها نتوانست پاسخ فنی دهند و به اعتبار کلی آسیب زند به بررسی موضوع بپردازند. ضعف و نداشتن ظرفیت پیام‌رسان‌های داخلی باعث شد افراد بسیاری بار دیگر به تلگرام بازگشتند.
پس از فیلتر تلگرام، واتس‌آپ هم رونق گرفت.
بله، اما واتس آپ برای ارتباطات جمعی چندان کاربردی ندارد چرا که نیاز به شماره تلفن دارد و با آی دی نیست بنابراین محیط آن خصوصی‌تر است. در تلگرام با یک آی دی و بدون اعلام شماره تلفن امکان فعالیت وجود داشت.
اکنون کشور با مشکلاتی مواجه است و در همین راستا بزرگان کشور بر افزایش وحدت در جامعه تاکید دارند اما از سوی دیگر شاهد رفتارهای وحدت‌شکن هستیم مانند شعری که در مراسم عید فطر قرائت شد. این تناقض چگونه قابل رفع است؟
مهم‌ترین نیاز کشور با توجه به مشکلات داخلی و خارجی، وحدت و همدلی است. نباید به ظرفیت‌های خودمان آسیب بزنیم و بخش‌هایی از نیروهای قدرتمند و دلسوز را از چرخه مدیریتی کنار بگذاریم. اشاره مقام معظم رهبری به مساله وحدت؛ اشاره استراتژیکی است. متاسفانه برای هرکدام از لغات که گفته می‌شود یک جایگاه مشخصی برای اجرای وجود دارد اما در موضوع وحدت، کسانی که پایبند باشند و این ماموریت را انجام دهند را نمی‌شناسم. وحدت محقق نمی‌شود جز آنکه موانع آن بر طرف شود.
یک نمونه از وحدت شکنی و ایجاد تفرقه در همین نامه‌ای بود که به نام اصلاح‌طلبان برای مذاکره با آمریکا منتشر شد اما اصلاح‌طلبان این انتساب را رد کردند. چرا گروهی درکشور سعی در اتهام‌زنی به افراد و جریانات سیاسی دارند؟
مشکل اصلی این است که این نامه را نامه اصلاح‌طلبان تعریف می‌کنند اما نامه اصلاح‌طلبان نیست. اصلاح‌طلبان مجموعه‌ای دارای رهبری سیاسی هستند و صرف اینکه یک نفر از امضاکنندگان دبیرکل یکی از احزاب اصلاح‌طلب باشد و خود آن حزب هم اعلام موضع نکرده است، نشان می‌دهد که انتساب نامه برای مذاکره به جریان اصلاحات بزرگترین کار ضد وحدت است چرا که این نامه، نامه جریان اصلاحات نیست و افراد اصلی جریان اصلاح‌طلب از نامه خبر نداشتند و از محتوای نامه بی‌اطلاع بودند. تنها نام یک نفر که اصلاح‌طلب حزبی است در این نامه بود. آن دیدگاه، دیدگاه افراد امضا کننده است و تلاش رسانه‌های اصولگرا برای معرفی این نامه به عنوان نامه کل جریان اصلاح‌طلبان، به جامعه و وحدت ملی و جریان اصیل اصلاح‌طلبی خلل وارد می‌کنند. اینگونه تعابیر خبری که نامه افراد را نامه یک جریان معرفی کنند کار غیر فرهنگی است.
نظر خودتان درباره نامه ارتباط با آمریکا چیست؟
من اعتقاد دارم که تقاضای مذاکره با آمریکا در بدترین شرایط مطرح شده است. ایران، جدی‌ترین و قوی‌ترین مذاکره مورد نیاز در بحث هسته‌ای را داشته است و درخواست از طرف ایران درخواست خیلی اشتباهی است چرا که مذاکرات را انجام داده است و این مذاکرات به نحوی بود که تمام کشورهای اروپایی را با خود داشته است و سازمان ملل آن را تضمین کرده است. بنابراین در چنین شرایطی که یک آدم ویژه در آمریکا رئیس‌جمهور شده و از یونسکو و حقوق بشر سازمان ملل و برجام خارج شده است، وقت توصیه به ایران برای مذاکره نیست. اگر ایران وارد مذاکره جدید شود علاوه بر اینکه پشتوانه اروپایی خودش را از دست می‌دهد، قطعا خواست‌های آمریکایی قابل پاسخگویی از سوی ایران نیست. نمی‌دانم با چه نگاه سیاسی تصمیم گرفته شده است که وقتی ایران مذاکراتش را با موفقیت انجام داده و درشرایطی است که طرف مقابل در دنیا به بدعهدی مشهور شده است، پیشنهاد مذاکره داده می‌شود. زمان و محتوای نامه بدسلیقگی سیاسی است.
پس با توجه به اینکه اشاره کردید ایران در مذاکرات موفق بوده و اروپا در نقش حامی ایفای نقش می‌کند، آیا می‌توان اذعان داشت که خروج آمریکا از برجام برد ایران بود؟
نه خروج آمریکا از برجام برد ایران نبود ولی توصیه به ایران لازم نبود. گفت‌وگو در این شرایط نه تنها خطری را از ایران دفع نمی‌کند بلکه پشتوانه اروپایی و بین‌المللی ایران که به‌صورت نصفه و نیمه وجود دارد از بین می‌رود. قطعا در این گفت‌وگوها دستاوردی نصیب ایران نخواهد شد. وقتی برجام طی گفت‌وگوهای زیاد به امضا رسید، پس از آن آمریکا مانع نقل و انتقالات اقتصادی به ایران شد و کشور ما نتوانست از نظر اقتصادی رشد کند یعنی در برجام امتیاز اقتصادی خاصی نصیب ایران نشد چه برسد به اینکه دراین شرایط بخواهند این گفت‌وگو انجام شود.
روحانی با رأی اصلاح‌طلبان به ریاست جمهوری رسید و تردید دراین موضوع نیست اما برخی معتقدند رئیس‌جمهور در مسیر تحقق وعده‌های خود موفق نبوده است. این عدم موفقیت به نام اصلاح‌طلبان هم تمام خواهد شد. جریان رقیب اصلاحات هم در بوق وکرنا می‌کند که اصلاح‌طلبان از رأی و حمایت از روحانی پشیمان هستند و به اعتراضات اخیر کامیونداران و انتقادات به گرانی استناد می‌کنند. نظر شما چیست؟
باید میان پشیمان شدن اصلاح‌طلبان از رأی به روحانی و نقد داشتن به رئیس‌جمهور تفاوت قائل شد. از اینکه به آقای روحانی رأی دادیم پشیمان نیستم اما واقعا توقع است که رئیس‌جمهور و وزرای کابینه و مدیرانش تلاش جدی‌تری برای وضعیت اقتصادی و سیاسی جامعه داشته باشند. این انتظار که اصلاح‌طلبان به دلیل حمایت تاثیرگذار از روحانی و به دلیل اینکه در ارتباط با وزرا نظرات و پیشنهادات زیادی دادند که مقبول روحانی قرار نگرفت و به دلیل اینکه جریانی اطراف آقای روحانی علاقه‌مند هستند حساب روحانی را ازاصلاحات جدا کنند، گلایه است و روحانی باید نقد شود. به همان دلیلی که ما پشیمان نیستیم، به همان دلیلی که از او حمایت کردیم و به او رأی دادیم و تلاش کردیم رأی بیاورد به همان دلیل باید جدی‌ترین انتقادات توسط ما شکل بگیرد. مخالفان دولت از نقد نکردن ما و این لختی دولت بیشتر سوءاستفاده می‌کند. ملاک ما از رأی دادن به یک رئیس حمهور این است که بتواند فضای جامعه را به فضای قابل قبولی برای زندگی راحت تبدیل کند. بسیار اهانت‌آمیز که رئیس‌جمهور درباره مشکلات پدید آمده اقتصادی در طی چند ماه اخیر بگوید اینها جنگ روانی است در حالی‌که نمی‌دانم درکارتابل‌های مدیران دولت چه نوشته می‌شود اما جیب مردم به کارتابل‌ها و آمارهایی که در دولت ارائه می‌شود وصل نیست جیب مردم به خیابان و کوچه وصل است. جریان اصلاح‌طلب باید در خط مقدم انتقاد از دولت روحانی به‌ویژه در حوزه اقتصادی و سیاسی باشند که به معنای پشیمانی و ایراد نیست بلکه نشانه رشد یک جریان سیاسی است که بتواند از کاندیدای مورد حمایت خودش بیش از دیگران انتقاد کند و بخواهد شرایط جامعه راتغییر دهد. ضمن اینکه اگر فضای روانی در وضعیت موجود تاثیرگذار بوده باشد، بخش عمده آن بر گردن مدیران دولتی است که اینگونه گنگ و لال در حوزه خودشان هستند. هیچ‌کس نیست که دلایل این اتفاقات را به مردم بگوید. گویا وقتی که نرخ اتومبیل، اجناس و ارزاق به شکل عجیبی افزایش پیدا می‌کند و دلار دچار بحران عظیم تاریخی می‌شود مدیران کشور مسئول این اتفاقات در جامعه نیستند. گاهی رئیس‌جمهور یا معاون اول صحبتی می‌کند اما از وزیر اقتصاد چند مصاحبه دیده شده و مسئولان این حوزه چقدر صحبت کردند؟ یکسری وزرای سوپر‌محافظه‌کار هستند که اگر روحانی سریعا آنها را تغییر ندهد، آسیب به کشور بیشتر می‌شود. نگهداری مجموعه‌هایی که حتی عملکردشان خوب باشد اما نتوانستند به جامعه منتقل کنند که مشکلاتشان چیست زمینه‌ساز فضای روانی در جامعه است به‌عبارتی فضای روانی در خلأ اطلاعات شکل می‌گیرد. وقتی اطلاعات لازم و مورد نیازی را که در کارتابل‌های وزرا و مسئولان است، به مردم منتقل نمی‌کنند طبیعی است که جامعه دچار التهاب می‌شود.
آقای روحانی گلایه داشتند که وزرا روزه سکوت گرفتند اما خودشان هم چندان به گفت‌وگوی بی‌پرده با مردم علاقه نشان نمی‌دهند. چطور می‌توان آسیب این سکوت را به حداقل رساند؟
فکر می‌کنم وزرایی که روزه سکوت گرفتند بیشتر از وزرایی هستند که بسیاری از دلسوزان کشور به روحانی پیشنهاد کردند که از آنها در کابینه استفاده نکند و وقتی آنها را منصوب کردند و دیدند که این شرایط وجود دارد، باید جلوی ضرر را گرفته و آنها را برکنار کند. هم مجلس آمادگی دارد و هم دولت مدعی این موضوع است. در هیچ یک از مشکلاتی که دولت داشته است وزرا کمکی نکردند و ادامه این وضعیت می‌تواند به از هم‌گسیختگی هر دولتی منجر شود.
مقام معظم رهبری تاکید زیادی بر حل مشکلات کشور دارند؛ چنان‌که چند روز پیش اختیاراتی را برای حل مشکلات کشور به ۳ قوه واگذارکردند.
جزئیات را اطلاع ندارم اما به‌طور کلی معتقدم کشور به اراده جدی‌تری در سطح روسای قوا احتیاج دارد. مردم ملتهب هستند و این التهابات باید با ارائه اطلاعات دقیق‌تر و کنترل بازار فروکش کند. وقتی هر روز صبح یک خبر گرانی جدیدی می‌شود و از سوی دیگر سرمایه عمومی مردم به دلایل بحران‌های مختلف نصف می‌شود، جامعه آسیب می‌بیند و مدیران جامعه باید این آسیب‌ها را از قبل پیش‌بینی کنند.
تحریم‌ها کلیدواژه خوبی برای برخی مدیران شده تا ضعف‌های خود را بپوشانند. اینطور نیست؟
حتی اگر تحریم هم وجود داشته باشد مدیران انتخاب شدند تا کشور را درهر شرایطی اداره کنند. بالاخره راهکارهای مقابله باتحریم را هم باید مدیران طراحی کنند و بگویند چه بایدکرد. مردم کشور که نباید به‌خاطر تحریم‌ها رو به قبله بنشینند. مدیریت دشوار شاید مدیریت تحریم‌ها باشد. باید از راه‌های دیپلماتیک با تحریم‌ها مواجه شوند و تحریم‌ها را کم کنند. اگر نمی‌توانند درکاهش تحریم‌ها موفق باشند از کشورهای دیگر در اروپا کمک بگیرند اما مهم‌تر از همه، کمک گرفتن از مردم و فعال کردن و اعتنا کردن به مردم است. بی‌اعتنایی و گزارش ندادن به مردم و افکار عمومی یک رسم رایج شده است. الان یک دوره‌ای است که افکار عمومی اطلاعاتش را تنها از مسیر رسانه‌های دولتی نمی‌گیرد چرا که اطلاع‌رسانی آسان و گسترده شده است و البته برخی اطلاع‌رسان‌ها، بحران‌آفرین هستند. رقبای دولت، دشمنان عمومی ملت، تحریم‌کنندگان و اپوزیسیون خارج از کشور حرف می‌زنند و اگر دولت و مسئولان پاسخ این شبهه‌افکنی‌ها را ندهند، بحران‌آفرین می‌شود.
رئیس‌جمهور در مراسم افطار با اهالی رسانه تاکید به لزوم توجه جامعه به مراجع خبری داخلی داشتند که البته از اظهارات ایشان مشخص بود به ضعف اطلاع‌رسانی درداخل آگاه است. با شعاردادن امور به پیش نمی‌رود. راهکاری در ذهن دارید؟
مشکل اصلی این است که جریان داخلی صحبتی از مشکلات نمی‌کند مانند روحانی که گفت وزرا روزه سکوت گرفتند. بحث اعتماد مرحله دوم است. اطلاع‌رسانی دولت در دو دوره ضعیف بوده است و به عبارتی ضعیف‌ترین دولتی است که نتوانسته با مردم ارتباط بگیرد.
آیا می‌توان گفت به جریان اصلاحات درجلب اعتماد مردم، برای انتخابات آتی مجلس ۹۸ و ریاست جمهوری ۱۴۰۰ ضربه وارد شده است؟
به همین دلیل است که نقدهایمان را با صدای بلند به دولت می‌گوییم. ما می‌فهمیم این آسیب، کلی است و دراین آسیب‌ها دو جریان باهم همراه شدند که یکی جریان اپوزیسیون رسمی خارج کشور که همه گروه‌های ضد انقلاب را در برمی‌گیرد. آنها می‌دانند که اصولگرایان ظرفیت چندانی ندارند اما اصلاح‌طلبان دارای ظرفیت هستند. بنابراین تمرکزشان برای تضعیف جریان اصلاحات است. یک بخش دیگر جریان رقیب هستند که می‌گویند درجامعه حامی زیادی نداریم پس فضا را باز می‌کنند که آن جریان حمله وسیع خود را به اصلاح‌طلبی انجام دهد، اصلاح‌طلبی به کمک مشترک جریان تندروهای داخلی و ضد انقلاب خارجی آسیب ببیند و مرجعیت اصلاح‌طلبی در داخل از بین برود. جریان اصولگرا معتقد است هر کدام ازاین ناامیدی‌های عمومی که ایجاد شود رأی اصلاح‌طلبی در انتخاب کم می‌شود و برای آنها تعداد آرا مهم نیست و تنها به دنبال آن هستند که ظرفیت پیروزی برای آنها ایجاد شود.
یکی از وعده‌های آقای روحانی توجه به زنان در جامعه و هم بخش‌های مدیریتی بود که به‌طور کامل محقق نشد. 
دربحث محدودیت‌سازی برای زنان معتقد نیستم که دولت مقصر بوده بلکه مجموعه‌ها و برخی نهادها در این موضوع نقش مهمی ایفا کرده‌اند. دولت بیشتر در بخش‌های مدیریتی تاثیرگذار بوده یعنی به رغم شعارهایی که در بخش مدیریت دادند اما مدیریت جدی زنانه را در کشور شاهد نبودیم. از سوی دیگر کسانی هم که منصوب شدند، کاری نکردند. جامعه زنان باید آمار مشخصی از معاون رئیس‌جمهور درامور زنان مطالبه کند که چه امور اجرایی شده است و با مصاحبه کردن مشکلی حل نمی‌شود. کسانی که با امکانات دولتی انتخاب می‌شوند برای مصاحبه کردن تعیین نشده‌اند بلکه انتخاب شدند تا رفتار عملی خوبی ارائه دهند. مدیران برای همدردی با جامعه انتخاب نشدند بلکه منصوب شدند که مشکلات جامعه را حل کنند و به مردم گزارش دهند.

 

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.