خاطرات آیتالله شاهآبادی از لاتهایی که شهید شدند
آیت الله درباره بازگشتش از نجف به ایران و قبولی امام جماعت مسجد می گوید:
پامنار در آن زمان وضعیت عجیبى داشت. بعضى خانهها در هر اتاقش یک یا دو خانواده ساکن بودند، وضعیت فقر و فحشا هم بیداد میکرد. آن موقع در بین جوانان بیتل و هیپى مد بود. یکى را در خیابان دیدم به او سلام کردم و جویاى احوالش شدم گفتم دوست دارم امشب تو را در مسجد ببینم. قبول کرد. به مسجد آمدم و به رفقاى صف اول که معمولا پیرمردها هستند گفتم اگر جوانى وارد مسجد شد صف اول برایش جا باز کنید، خودتان بروید صف عقب و اگر صف عقب جا نبود بروید منزلتان نماز بخوانید. جا را براى جوانها خالى کنید!
عدهای ناراحت شدند که این چه حرفى است که شما میزنید؟ گفتم این جوان که بچه من نیست فرزند شماست که من به مسجد آوردمش. او مثل نهال میماند که میشود با مراقبت او را نگهداشت. او آمادگى تربیت و پرورش را دارد برخلاف شما که سنتان بالا رفته و تغییر رفتار و کردارتان کار مشکلى است. به هر حال حرفهایم موثر واقع شد و آن جوان آمد و جذب شد و دوستش را هم آورد و آن هم دیگرى را و...
جوانان هیپی و بیتل در جلسات اخلاق
مسجد ما پر شده بود از جوانان هیپى و بیتل و من برایشان جلسات آموزش اخلاق، احکام، تربیت اسلامى و قرآن میگذاشتم. هیأتى بهنام جوانان حضرت على اکبر(ع) تاسیس کردیم هر کجا میرفتم آنها را با خودم میبردم. مردم تعجب میکردند که این همه جوان هیپى دور این شیخ چه میکنند. حتى در یکى از سفرهایم که آنها را به مشهد برده بودم، بدون من به حرم رفته بودند. مرحوم اسدآقا خلخالى این جوانان را دیده و گفته بود چادر سرتان کنید! ناراحت شده و جواب داده بودند چرا متلک میاندازى سید؟ گفته بود اگر مرد هستید چرا مثل زنها گیس بلند دارید آنها هم گفته بودند ما با آیتالله شاهآبادى هستیم ایشان فرمودند پیامبر هم موى بلند داشت و اشکالى ندارد. مرحوم آقاى خلخالى هم گفته بود سلام مرا به ایشان برسانید. وقتى قضیه را شنیدم، گفتم من تا به حال راجع به قیافه و موى شما چیزى نگفتم ولى حالا یک سوال میکنم، چند نفر را سراغ دارید با این قیافه و تیپ در جامعه که عاشق و پیرو امام زمان(عج) باشند؟ گفتند هیچکس. گفتم حالا که یاور امام زمان به این شکل و قیافه سراغ ندارید چرا خودتان را سیاهى لشکر دشمنان آن حضرت میکنید. شما موهایتان را برخلاف مد و تیپ آنها اصلاح کنید هر وقت آنها موهایشان را کوتاه کردند شما هم بعکس عمل کنید. الغرض فردا دیدم همه موهایشان را تراشیده و نزد من آمدند حتى به یکى از این جوانان پیشنهاد کرده بودند هزار تومان میدهیم مویت را کوتاه نکن، قبول نکرده بود. آن زمان پول سلمانى دو قران بود، هزار تومن خیلى پول میشد، ولى بهحرف من گوش کرد بود. من زندگی و وقتم را صرف جوانان و مردم کرده بودم.
گفت وگو با قماربازان قهوه خانه
آیت الله شاه آبادی می گوید: یادم هست که یک بار شب اول ماه رمضان به مسجد میرفتم دیدم در قهوهخانه عده زیادى نشستهاند رفتم نماز و برگشتم دیدم قهوهخانه جاى سوزن انداختن نیست و مشغول قمار و خلافهاى مختلف هستند وکرکره آنرا هم تا نیمه پایین کشیدهاند. سمت قهوهخانه رفتم. رفقاى مسجدى گفتند کجا میروید آقا، وضع اینجا خیلى خراب است، گفتم شما کارى بهکار من نداشته باشید. کرکره قهوهخانه را بالا کشیدم و وارد قهوهخانه شدم و با صداى بلند به همه سلام کردم. آنها هم به احترام من بساط قمار و لهو و لعبشان را جمع کردند و یکى هم گفت براى سلامتى حاجآقا صلوات.
بلند گفتم اگر قدیمیها لوطى بودند پس شما چه هستید؟ لوطیهاى قدیم یک عالم که بهشان اظهار علاقه میکرد برایش جان میدادند، من اینقدر به شما علاقه دارم ولى یک نفرتان سراغم نیامده؛ این است رسم لوطى گرى؟ میخواهم دعوتتان کنم که فردا شب به خانه من بیایید، چاى و زولبیا و قلیان هم هست، من هم برایتان حرف میزنم. القصه از فردا شب قهوهخانه تعطیل شد و به منزل ما آمدند. تا شب آخر ماه رمضان در صحبتهایم از آنها حلالیت طلبیدم که من را ببخشید وقتتان را گرفتم و سرتان را درد آوردم. یکى از همان آقایان قهوه خانه بلند شد گفت حاج آقا خیلى ناشکرى!
من تا آن شب که منزلتان آمدم سر به سجده حق نگذاشته بودم ولى از آن شب نماز خوان شدم، نه تنها من فلانی هم همینطور. با اسامى مختلف و القاب خودشان یکى یکى صدایشان میکرد و اعتراف میکردند و من اشک میریختم و خدا را شکر میکردم که توفیق خدمت به من عطا فرمود. این قدم اول بود. جمع کردن اراذل و قمار بازها از محله با کمک همین جوانان و تاسیس کتابخانه و تبدیل خانه پدرى در خیابان امیرکبیر به مرکز آموزش عقائد و قرآن هم قدم دیگر بود.
همین جوانان در اول انقلاب و همچنین در زمان جنگ از بهترین نیروهاى پاسدار و کمیته شدند و خدمات بسیارى انجام دادند و بعضى نیز بهشهادت رسیدند. محمد رمضانى (که قبل از انقلاب به محمد راشکاپور معروف بود!) از پاسداران کمیته بود که وقتى در میدان ارگ متوجه شد که در کپسول گاز پیک نیک بمب گذاشتند براى جلوگیرى از تلفات، آن را به بغل گرفت و به سمت فضاى میدان دوید که همانجا منفجر شد و بهدرجه رفیع شهادت رسید. شهید علىاکبر صادقى و علىاصغر صادقى دو فرزند حاج محمدعلى خادم مسجد ما بودند که در همین جلسات تربیت شده بودند....
دلیل کم رونقی مساجد
وی در پاسخ به این پرسش که دلیل کم رونقی برخی مساجد را در چه می دانید؟ امام جماعت چقدر مقصر است؟ می گوید:
امام جماعت اگر بخواهد مسجدش رونق بگیرد باید نظر مادى به مامومین نداشته باشد. یکى از علل خلوتى مساجد همین است. من یکسال تمام، همه مسائل مبتلابه شرعى و احکام را گفتم بجز مسائل خمس که مامومین اعتراض کردند چرا مساله خمس را نمیگویید. گفتم به دو جهت یکى اینکه تصور نکنید من نظر مادى دارم، دوم هم اینکه نمازگزار تصور نکند حالا که مسجد آمد باید خمسش را به من بدهد. هرکس هم میآمد سراغم که خمسش را حساب کند میگفتم قبلا با چه کسى حساب میکردى الان هم با او حساب کن. همه را رد میکردم بروند پیش همان آقا حساب کنند، فقط یک نفر آمد که تا به حال خمس نداده بود، برایش محاسبه کردم گفت فردا که تشریف میآورید مسجد سر راه یک سر درب مغازه توقف کنید من تقدیم کنم. فردا در مسیر مسجد به من گفت شما رسید و قبض کدام مرجع رامیدهید؟ گفتم برو به همان کسی که یادت داده این حرف را بزنى خمس بده. اگر من را قبول دارى این حرف یعنى چه و من از تو قبول نخواهم کرد. شب آمد مسجد وجوهاتش را آورد. قبول نکردم حتى گریه کرد، عذرخواهى کرد به حدى که رفقاى مسجد واسطه شدند. گفتم این گمان میکند براى من اینکار نفعى دارد! خبر ندارد که من خودم را گرفتار کردم و بارش را به دوش گرفتم تا او را راحت کنم.
من وجوهات را براى مراجع میفرستادم و آنها هم برایم قبض میفرستادند و تا الان که دارم برایتان صحبت میکنم قبضها را دارم؛ براى آیت الله حکیم، آیت الله شاهرودى، آیت الله خویى و امام(ره) ولى به مردم قبض خودم را میدادم. یعنى باید امام جماعت طورى رفتار کند که مردم او را قبول داشته باشند و به او بیش از چشمش اعتماد داشته باشند.
پول گرفتن و حقوق گرفتن امام جماعت از مسجد یا امناء یا موقوفه هم از علل خلوتى مساجد است. چون اگر مسجد موقوفه داشته باشد خورنده هم دارد. آنوقت اگر امام جماعت هم بخواهد بخورد هم مسجدش خلوت میشود، هم هیأت امنا با او بد میشوند و هم مردم همیشه از او طلبکارند.
ما در مسجد با اینکه نه موقوفه داشتیم نه پول از کسی میگرفتیم با اینحال آنقدر برنامه اطعام در مراسمات داشتیم که معروف شده بود به رستوران. چرا؟ چون مردم مسجد را خانه خودشان میدانستند. امام جماعت را از خودشان میدانستند. بهترین فرش را خودشان میآوردند. در مراسمات خودشان پیش قدم میشدند و من هم خودم همپاى آنها خرج میکردم. تمام اعیاد و ولادتها، مراسم همراه باپذیرایى برپا بود و همه دست خودشان بود و وقتى هم میخواستند مسجد را مثلا تعمیرکنند اول خودم پیشقدم میشدم و پول میدادم. روحانى باید خیلى استغناء و کرامت نفس داشته باشد،
مسائل سیاسی و جناحی عامل خلوت شدن مساجد
آیت الله شاه آبادی در این گفت وگو می گوید: امام جماعت باید از جهت گیرىهاى حزبى نیز به دور باشد. این جهت گیرىهاى حزبى و خطوط سیاسى براى امام جماعت مناسب نیست. همان زمان هم به من اصرار کردند بیا و عضو حزب جمهورى شو. من قبول نکردم. گفتم ما حامى نظام و انقلاب هستیم و هر وقت نیاز باشد و امام فرمان بدهد در صحنه هستیم ولى حزب و گروه و امثال آن برایم جالب نبود. چراکه اگر شخصی عضو گروه و جناح سیاسى باشد، باید نظر اکثریت را تایید کند و یا اگر حتى امر خلافى هم از اعضا سر بزند باید آن را تایید کند و یا حداقل سکوت کند، حال اگر این شخص روحانى باشد امر مشکل میشود. خیلى از رفقا که در جناحهاى سیاسى مختلف بودند و امور خلاف شرع توسط آن گروه صورت میگرفت الان میگویند ما مخالف آن بودیم ولى قدرت جلوگیرى از آن را نداشتیم. خب اگر نداشتید چرا ماندید، استعفا میدادید و بیرون میآمدید که به اسم روحانیت تمام نشود. بهنظر من خط و حزب و جناح با مشى و مرام آخوندی سازگار نیست. امام جمعه و یا امام جماعتى که از طیف خاصى حمایت میکند و دیگران را نقد مینماید و از انتقاد نسبت به جناح خودش پرهیز میکند طبعا طیف گستردهاى را از خود طرد میکند و اثر نامطلوب در جامعه بخصوص جوانان میگذارد.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر