میراث‌های محتضر عصر جدید

آزادی بیان، آزادی کردار، شفافیت، گردش آزاد اطلاعات و ترکیب‌های بسیار دیگری از این دست ارزش‌های جهان‌شمول دنیای مدرن ما هستند. پشت این ارزش‌های بشری، تاریخی قابل توجه قرار دارد. فهم امروزین از این ارزش‌ها دست‌کم در چند سده تکوین یافته‌اند و بر تجربه زیسته انسانی کم‌نظیری استوار شده‌اند. از رنسانس تا عصر روشنگری تا انقلاب‌های علمی و صنعتی صفحه‌های درخشان این کتاب قطور را تشکیل داده‌اند. [رجوع کنید به توصیف‌های بی‌بدیل در کتاب «تجربه مدرنیته» به قلم مارشال برمن و با نقل قول از کارل مارکس (مهم‌ترین منتقد جهان سرمایه‌داری) در ستایش دنیای جدید و آنچه بر ویرانه‌های دنیای پیشین ساخته شده است]. شهری‌گری که چون در مغرب زمین شکل گرفت و بعضا ریشه‌هایی در بازگشت به یونان داشت از نگاه تحقیرآمیز دشمنانش به کنایه تمدن غربی یا تمدن سفیدپوستی خوانده می‌شود، حال آنکه چنان بر منطق جهان‌شمول شکل گرفت که به سرعت در سراسر جغرافیا فارغ از نژادها منتشر شد.

سرابی که مرداب شد

با همه‌ دستاوردهای عصر جدید به‌ویژه شهری‌گری و شکل‌گیری جوامع مترقی اما در دهه‌های اخیر این نقد‌ها و مخالفت‌ها در سیطره چپ‌های مدرن باقی نماند و اراده‌های دیگری آنها را تا جایی پیش بردند که در موارد بسیاری به دشمنی تمام‌عیار با تمدن مدرن انجامید. به این ترتیب جنبش‌هایی از دل همین تمدن مدرن سر برآوردند که عامدانه در پی به رخ کشیدن آن بودند که از اساس تعیین تکلیف کنند که بر این اصول استوار نیستند. این‌گونه بود که انواع پسا [Post]‌ها شکل گرفت: پسامدرن، پسا استعماری، حتی پسامارکسیسم و ترکیب‌های دیگری از این دست معرف این جنبش‌ها، کردارها و اراده‌ها شدند. آنها در آرزوی ساختن جهان دیگری خارج از منطق دنیای مدرن هستند. سازوکاری که از پایه آن را پدرسالار، سرکوب‌گر و از این دست می‌پندارند.

تا اینجای کار شاید نه تنها فاقد ایراد به نظر آید که بسیار جذاب و فریبا نیز می‌نماید، اما مشکل از آنجا آغاز می‌شود که در مسیر ساختن این آرمان‌شهر رویایی در کنار ارتجاعی‌ترین اراده‌ها قرار می‌گیرند و خود را همدست و هم‌سرنوشت با بنیادگرایانه‌ترین ایده‌ها تعریف می‌کنند؛ آن هم صرفا به خاطر یک اشتراک موهومی: ضدیت با بنیان‌ها، ارزش‌ها و سازوکار تمدن مدرن بشری.به‌عنوان نمونه شاخه‌هایی از فمینیسم شکل گرفتند که خواستار تبعیض مثبت به نفع زنان هستند به این ترتیب بخش‌هایی از جنبش‌هایی که اساسا در پی هویت زدایی، رفع تبعیض و نابرابری شکل گرفته و دستاوردهای درخشانی به همراه آورده بودند، حالا بدل به ماشین‌های تولید هویت شده‌اند. این مساله دامان جنبش به رسمیت‌شناسی را هم گرفته است. قرار بود دیگری‌ها در چارچوب تمدن مدرن بشری به رسمیت شناخته شوند و همزیستی مسالمت‌آمیز میان انواع گرایش‌های متمدن به وجود بیاید. اما حالا هر فرهنگ ارتجاعی و منحطی با توجیه «اختلاف فرهنگی» و لزوم «چند فرهنگی» و چند صدایی به رسمیت شناخته می‌شوند. در این میان چماق و شمشیر پلیس «تصحیح سیاسی» [Political Correctness] نیزآماده‌ فرود بر سر متخلفان از این اصول جدید است.

لیبرال‌های مدرن و عصر محافظه‌کاری

راست محافظه‌کار در کنار این تلاش‌های قابل توجه اما مخاطراتی دارد که در این سال‌ها مکررا به آنها پرداخته شده است. از خطر نژادپرستی تا برخی دیگری ستیزی‌ها تا ملی‌گرایی افراطی و ضدیت با سازمان‌های جهانی که باید نقشی به‌عنوان نگاهبانان عصر جدید ما ایجاد کنند. هر چند نقدهای محافظه‌کاران در موارد قابل توجهی به ایرادها، کژکارکردی‌ها و خلأ‌های این تشکیلات‌ به جا است، اما حذف کامل آنها خطر جایگزینی به وسیله بنیاد‌های ارتجاعی را به همراه دارد.شاید همین موشکافی‌ها و نقدها، پخش و انتشار آنها و سوار شدن تبلیغات بر این امواج بوده که تاکنون مانع پیروزی‌های یک دست راست محافظه‌کار در سراسر جهان غرب شده است.

 اما هر کوپنی به هر حال مهلتی دارد و جریان‌های میانه و چپ‌گرا آن‌قدر در این سال‌ها از این بلیت‌ها فروخته‌اند که دیگر خریداری ندارند. بنابراین اگر جریان‌های ضد محافظه‌کاران بخواهند در را بر همین پاشنه بگردانند، بعید نیست که در کوتاه‌مدت علاوه بر آمریکا شاهد کانادا، ‌استرالیا و اروپای قرمز رنگ (اشاره به رنگ حزب جمهوری‌خواه آمریکا) خواهیم بود. در سال‌های نزدیک و در نبود یک جریان لیبرال مدرن، گویی جهان در دو راهی سهمگینی قرار گرفته است: یا به سمت چپ‌ افراطی و ووکیسم برو و فروریختن تمدن را به نظاره بنشین یا به سمت محافظه‌کاری بچرخ و شاهد تضعیف برخی از ارزش‌های جهانی این بار از سمتی دیگر و با تاکتیک‌هایی دیگر باش!

در هر دو گزینه جریان‌های مدرن کاملا قافیه را واگذار کرده‌اند و آنکه گوی سبقت را ربوده، بنیادگرایی و جریان‌های ارتجاعی بوده‌اند که از هر دو امکان به نفع خود سود برده‌‌اند و هر بار با همدستی و گردش بر یک‌سو راه خود را هموار کرده‌اند.اما حالا در خلال تجربه‌ این دوران جدید سیطره‌ محافظه‌کاری، لیبرال‌‌ها و جریان‌های مدرن می‌توانند از فرصت عصر ترامپ از رهگذر احیای مدرنیسم به بازآفرینی جایگاه خود بپردازند و در نقد پست‌ها، ووکیسم و غیره این امکان را پیش روی خود دارند تا از فضایی که محافظه‌کاران پدیدآورده‌اند، بهره‌مند شوند.

 بازگشت به بنیان‌های عصر روشنگری و اصول مدرنیته گزینه‌ای غیر قابل اغماض پیش روی لیبرال‌های مدرن است.دوره جدید ترامپ و سیطره‌ احتمالی محافظه‌کاری در سراسر جهان غرب نه به‌عنوان عصر وحشت که در رسانه‌های جریان اصلی برخی چپ‌گرایان دائما در شیپور آن دمیده می‌شود که می‌تواند فرصتی مغتنم برای احیای لیبرال-دموکراسی مدرن به‌عنوان نظمی مبتنی بر بازتعریف به‌روزشده‌ای از امیدهای عصر روشنگری و مدرنیته بر صفحه‌های این تاریخ گشوده ثبت شود.