P5_2_50101_1402402111_10762406235328122.957124250_1 copy

علاوه بر این، ویژگی‌های مهم قدرت هوشمند، استراتژی‌های کاملا تعریف‌شده تحت رهبری ماهرانه است که در توصیف مورد قطر نیز ناتوان است. قطر بازیگر جدیدی در عرصه‌ بین‌المللی است. به‌دلیل ترکیبی از فقدان تجربه، اما با میل به نفوذ، سیاست‌های قطر به‌طور شخصی هدایت می‌شود و به‌واسطه‌ ظرفیت شخصیت‌های فردی محدود شده است. فقدان یک استراتژی تعریف‌شده نشان‌دهنده‌ ظرفیت محدود برای رهبری ماهرانه است. «مایکل استفنز»، همکار در موسسه‌ Royal United Services Institute (RUSI)، در تعامل با دیپلمات‌های قطری مجرب است و فرصت‌طلبی آنها را توصیف می‌کند: «آنها از بسیاری جهات بسیار واقع‌گرا بودند؛ اماشما نمی‌توانید یک دکترین منسجم سیاست خارجی را به آنها متصل کنید. آنها فرصت‌طلب اما بدون استراتژی بودند. بله، آنها چشم‌انداز دارند، چشم‌انداز ۲۰۳۰، [...] اگر از آنها بپرسید که در ۳۰ سال آینده می‌خواهند در سیاست خارجی کجا باشند، نمی‌توانند به شما بگویند. من این را می‌دانم؛ زیرا در پنج‌سال گذشته از آنها پرسیده‌ام و به ۵۰- ۶۰ نفر از دیپلمات‌های آنها در دوره‌های فشرده آموزش داده‌ام.»

قدرت هوشمند به‌جای «منابع»، بر «نتایج» تمرکز دارد. بنابراین مهم است که «زمینه‌ها و استراتژی‌ها» را در نظر بگیریم. قدرت هوشمند نه‌تنها ترکیبی از قدرت نرم و سخت است، بلکه طرح‌ریزی بلندمدت آن مستلزم «استراتژی‌های مشخص» و «رهبری ماهرانه»ای است که به نظر نمی‌رسید قطر از آن برخوردار باشد، عمدتا به این دلیل که سیاست‌های فرصت‌طلبانه را در اولویت قرار می‌دهد. مفاهیم قدرت را که پیش‌تر در قالب «قدرت غیرنظامی اروپا»، «قدرت نظامی اروپا» و «قدرت هنجاری اروپا» توصیف شده بود، نمی‌توان درباره قطر به‌کار برد؛ اما سهم ارزشمند آنها در اذعان به ضرورت سازگاری با عوامل خارجی با استفاده از هر قدرتی که دارند، بوده است. قطر برای بیرون آمدن از زیر سایه‌ بازیگران همسایه و تبدیل‌شدن به بازیگری تاثیرگذار، به‌عنوان یک کشور ثروتمند با ظرفیت‌های محدود، مجبور به واکنش به رویدادها و فرصت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی شده و سرمایه‌گذاری مالی‌ای در روابط به‌ظاهر سودمند با بازیگران غیردولتی جاافتاده انجام داده است.

ائتلاف با بازیگران غیردولتی

درک قدرت قطر از طریق رویکرد قدرت رابطه‌ای که قدرت را رابطه‌ای در نظر می‌گیرد که در آن رفتارA باعث تغییر در رفتارB می‌شود، ریشه در اثر «دال» دارد که در سال۱۹۵۷ منتشر شد؛ همان‌طور که پیش‌تر توضیح داده شد. این رویکرد به‌ویژه با توضیح ابزار قدرت کلیدی قطر -ثروت- مرتبط است. این رویکرد، همان‌طور که بالدوین در سال۱۹۸۵ از آن حمایت کرد، از مفهوم مُلک‌داری اقتصادی مبتنی بر مفهوم رابطه‌ای دال از قدرت حمایت می‌کند و طرح‌ریزی قدرت دولت‌ها را عمدتا از نظر ثروت یا قدرت اقتصادی به‌جای خشونت درک می‌کند. بالدوین مُلک‌داری را به‌عنوان روش‌هایی در نظر می‌گیرد که از طریق آن تصمیم‌گیرندگان بر دیگر بازیگران دولتی و مهم‌تر از آن، بازیگران غیردولتی تاثیر می‌گذارند. علاوه بر این، اگرچه رویکرد ملی به‌طور گسترده‌ای توسط مکتب فکری رئالیستی تایید شده است؛ اما پیروان مفهوم قدرت رابطه‌ای جایگزین‌های مفیدی برای سنت‌های واقع‌گرایانه ارائه می‌کنند. اگرچه نظریه‌های «موازنه‌ی قوا» و «تهدید» از رویکرد قدرت ملی پدید آمدند، اما پیروان رویکرد قدرت رابطه‌ای ثروت را به‌جای خشونت، نیروی اصلی در پس اجرای سیاست خارجی می‌دانند. این امر دال و جانشینان فکری او را در چارچوب نظریه موازنه‌ی قوا قرار می‌دهد، یعنی سیاست‌های قطر را می‌توان با نظریه‌ موازنه قدرت جایگزین توضیح داد؛ اما به‌جای ایجاد ائتلاف‌های موازنه‌ای با سایر دولت‌ها، خود را با بازیگران غیردولتی جاافتاده و مستقر متحد و مؤتلف کرده است.

برای توضیح ظهور قطر، محققان بر استفاده از ابزارهایی مانند رسانه‌ها، ورزش، سازمان‌های خیریه و «ارتباط با جنبش‌های خاص در جهان عرب، به‌ویژه اسلام سیاسی تاکید می‌کنند و وقتی از اسلام سیاسی صحبت می‌کنیم، به‌ویژه درباره‌ اخوان‌المسلمین در مصر سخن می‌گوییم.» فریر اشاره می‌کند که قطر ابتدا از میانجی‌گری استفاده کرد و «[...] اساسا روی یک نیروی ایدئولوژیک شرط‌بندی کردند [...] و بخشی دیگر از قدرت آنها به عنوان یک دولت کوچک الجزیره [...] بود.» درعین‌حال، مدیرکل سابق الجزیره «وضاح خنفر» اشاره می‌کند که «قطر به‌عنوان یک رژیم هیچ ارتباطی با اسلام سیاسی ندارد» زیرا رهبرانش اعضای شناخته‌شده‌ هیچ گروه اسلام‌گرایی نیستند و آنها به‌جای ایجاد سازمانی خاص با گروه‌های موجود کار می‌کنند. علاوه بر این، به‌جای همکاری با گروه‌هایی که تفسیر وهابی از اسلام را ترویج می‌کنند که در داخل کشور طرفدار آن هستند، آنها با طیفی از بازیگران سنی و شیعه ارتباط دارند. چنین پیوندهایی را می‌توان از طریق نظریه‌ موازنه قدرت که بر رویکرد قدرت رابطه‌ای متکی است، توضیح داد. به‌عبارت‌ دیگر، قطر از بازیگران غیردولتی برای ایجاد ائتلاف و برای اهداف سیاسی خود حمایت کرد.

به‌منظور شناسایی بازیگران غیردولتی مورد استفاده‌ قطر برای توسعه‌ قدرت خود که نمونه‌هایی از آن در بالا ذکر شد، تعریف مبسوطی از بازیگران غیردولتی مهم است. جوسلین و والاس آنها را این‌گونه تعریف می‌کنند: «مستقل از بودجه و کنترل دولت مرکزی: ریشه‌یافته از جامعه مدنی یا از اقتصاد بازار یا از انگیزه‌های سیاسی خارج از کنترل و هدایت دولت؛ فعالیت به‌عنوان یا مشارکت در شبکه‌هایی که در سراسر مرزهای دو یا چند دولت گسترش می‌یابند و بنابراین درگیر شدن در روابط «فراملی»، پیوند دادن نظام‌های سیاسی، اقتصادها، جوامع؛ اقدام به شیوه‌هایی که بر نتایج سیاسی تاثیر می‌گذارد، چه در یک یا چند دولت یا در داخل نهادهای بین‌المللی به‌صورت هدفمند یا نیمه هدفمند، یا به‌عنوان هدف اصلی آنها یا به‌عنوان یکی از جنبه‌های فعالیت‌هایشان.»

در نتیجه، آنها شامل بازیگرانی می‌شوند که محرکشان اهداف ابزاری و عمدتا اقتصادی (شرکت‌ها)، متخصصانی با انگیزه تعهد به تحلیل عقلانی و ارزش‌های حرفه‌ای (جمعیت‌های معرفت‌شناسانه، اندیشکده‌ها)، بازیگرانی که ایده‌های اصولی را تشویق می‌کنند (گروه‌های حامی، کلیساها) و بازیگرانی که مبانی قومی مشترک (دیاسپورا) ارائه می‌دهند. بنابراین، گونه‌شناسی قدرت ممکن است با نگاهی به دیدگاه‌های جایگزین، به‌کارگیری پیشنهاد‌های برخی از محققان برای گسترش دامنه‌ نظریه روابط بین‌الملل و به‌ویژه با تغییر تمرکز از یک نظریه‌ منحصرا دولت‌محور به نظریه‌ای که شامل بازیگران غیردولتی است، گسترش یابد.

9781032215822 copy