04-04

خود کیسینجر زمانی به اهمیت «سازمان آزادی‌بخش فلسطین» پی برد که در آغاز ماموریت دیپلماتیک خود در نوامبر۱۹۷۳ بود و به «ورنون والترز» اجازه داد تا با نمایندگان یاسر عرفات در رباط ملاقات کند. در آن جلسه، «خالد الحسن»، مشاور ارشد عرفات کاملا به‌صراحت گفت که فلسطینی‌ها هرگز نمی‌توانند به‌جای کشور خود با یک کشور هاشمی زندگی کنند و اینکه ملک حسین باید سرنگون شود. از آن نقطه به بعد، کیسینجر احساس کرد که «سازمان آزادی‌بخش فلسطین» به‌یقین انحراف‌طلب است؛ ابتدا اردن و سپس اسرائیل را سرزنش کرد. کیسینجر گفت: «هدف ما باید تقویت موقعیت [ملک حسین] باشد، نه تشویق گروهی که عزم خود را برای سرنگونی او اعلام کرده است.»

بااین‌حال، انجام یک ابتکار دیپلماتیک متمرکز بر توافق‌نامه جدایی اسرائیل و اردن، پیچیده بود. بی‌تردید این گام بعدیِ منطقی پس از توافقات جدایی مصر و سوریه بود. اما اردن طی جنگ یوم کیپور از گشودن جبهه‌ خود با اسرائیل خودداری کرده بود و تنها دو گردان تانک و یک گردان پیاده‌نظام را برای جنگ در سوریه فرستاد که درگیری خود را با ارتش اسرائیل محدود کرد. ازآنجا‌که هیچ جنگی در جبهه‌ اسرائیل-اردن وجود نداشت، هیچ نیرویی برای جدایی نبود و هیچ احساس فوریتی برای تثبیت وضعیت وجود نداشت. همچنین تولیدکنندگان نفتی عرب لغو تحریم نفتی خود را مشروط به توافق با اردن نمی‌دانستند. کیسینجر وابستگی عاطفی به پادشاه داشت که باعث شد بارها این اصل بلندمرتبه را بیان کند که «دوستان ایالات‌متحده نباید مجازات شوند.» او مزیت اعلام حضور اردن در کرانه باختری را به‌عنوان بهترین راه برای اطمینان از اینکه مردم فلسطین در آنجا به امان نگاه می‌کنند، درک کرد.

به‌این‌ترتیب، او امیدوار بود که مساله‌ فلسطین در چارچوب اردنی حل شود و آن را به یک مشکل داخلی اردن تبدیل کند تا یک مشکل آمریکایی یا اسرائیلی. همان‌طور که او در دسامبر۱۹۷۳ به پادشاه گفت: «اگر خودمان بتوانیم یک راه‌حلی را طراحی کنیم، از نزدیک‌ترین رابطه بین کرانه باختری و اردن حمایت می‌کنیم.» بااین‌حال، هر زمان که کیسینجر به انجام یک ابتکار اسرائیلی -اردنی فکر می‌کرد، با واقعیت‌های مشکل‌ساز روبه‌رو می‌شد. او می‌دانست که کرانه‌ باختری نسبت به سینا یا بلندی‌های جولان اهمیت سیاسی بیشتری در اسرائیل دارد. «حزب ملی مذهبی» (NRP) - که نقش مهمی در ائتلاف رابین ایفا می‌کرد- به‌شدت با هرگونه امتیاز ارضی در کرانه‌ باختری مخالفت کرد که طبق کتاب مقدس، آن را «یهودیه» و «سامره» می‌دانست؛ سرزمینی که خدا به اسرائیلیان وعده داده بود. مایر به «حزب ملی مذهبی» قول داده بود که هرگونه امتیاز ارضی در کرانه‌ باختری مستلزم برگزاری انتخابات جدید است. رابین چاره‌ای جز احترام به این تعهد نداشت. کیسینجر با دولتی در اسرائیل روبه‌رو بود که برای بقای خود، تمایلی به واگذاری اراضی کرانه باختری نداشت. باوجوداین، اگر او در میانجی‌گری یک معامله با اردن موفق شود، باید آن را در معرض هوس‌های انتخابات اسرائیل قرار دهد. مشکل دومِ کیسینجر مصر بود. همان‌طور که دیدیم، سادات مصمم بود که اجازه ندهد هیچ رهبر عرب دیگری او را از پیگیری صلح با اسرائیل بازدارد؛ این امر به‌ویژه درباره ملک حسین مصداق داشت که سادات احترام کمی برای او قائل بود. سادات در جایی که با هدف استراتژیک او جور درمی‌آید، درست مانند دیگر رهبران عرب، با مساله‌ فلسطین بازی می‌کند. اما او از دست زدن به ریل سوم سیاست بینا عربی به‌گونه‌ای که بتواند او را از اهداف خود منحرف کند، محتاط بود.

سادات از کیسینجر خواسته بود که جدایی از سوریه را دنبال کند تا به کاهش مخالفت از سوی اردوگاه رادیکال عرب کمک کند. هنگامی‌که این امر محقق شد، سادات می‌خواست ایالات‌متحده تمرکز خود را به مصر برگرداند و اسرائیل را متقاعد کند که قلمروهای بیشتری را در سینا واگذار کند. کیسینجر متوجه شد که دستور جدید او منوط است به خارج کردن قدرت منطقه‌ای قوی مصر از یک ائتلاف جنگیِ بالقوه عربی علیه اسرائیل. اردن از پیش در جیب آمریکا بود و وزن کمی به توازن قدرت منطقه‌ای در هر سو می‌افزود. کیسینجر همچنین شک داشت - که توسط مشاورانش این شک تقویت شده بود- که پادشاه بتواند در مواجهه با مخالفت‌های خاص «سازمان آزادی‌بخش فلسطین» اقتدار خود را به کرانه‌ باختری بازگرداند.