نگاه دیگران-بخش صدوبیستوششم
استاد بازیها: هنری کیسینجر و هنر دیپلماسی خاورمیانهای
فیصل بهقدر کافی به این بدهبستان پرداخته بود؛ اما درحالیکه کیسینجر را بهسوی در همراهی میکرد – ژستی که فینفسه برای پادشاه بود - با او به زبان انگلیسی صحبت کرد و به «توانایی و خرد اثباتشده کیسینجر» ابراز احترام کرد و سپس خطاب به کیسینجر گفت: «از خداوند متعال میخواهم که به شما در همه این تلاشهای بزرگ موفقیت عطا کند.» بهعبارتدیگر، فیصل تلاشهای دیپلماتیک کیسینجر را قدر مینهاد و نقش او را -با وجود یهودی بودنش- میپذیرفت. عدم موفقیت کیسینجر در صفحه اول روزنامه نیویورکتایمز، روز بعد به جهانیان اعلام شد: «کیسینجر نتوانست سعودیها را از تحریم نفت منصرف کند.»
بااینحال، فراتر از تیترهای منفی، کیسینجر در حال کشف ظرافت دیپلماسی فیصل بود. با وجود اتخاذ مواضع سخت در میان مخاطبان و هوادارانشان، اما کیسینجر سپس دستیاران خود را فرستاد تا به نرمتر شدن احتمالی موضع عربستان کمک کنند. شاهزاده فهد آخر شب با کیسینجر در میهمانخانه تماس گرفت. در آن روزها، فهد در «دیوان» [پادشاهی] بهعنوان دوست آمریکا معرفیشده بود؛ فهد بهعنوان پادشاه در دهه۱۹۹۰، این شهرت را [یعنی «دوست آمریکا» بودن را] با پذیرفتن میزبانی یک نیروی اعزامی آمریکایی در عربستان بهمنظور بیرون راندن ارتش صدام حسین از کویت، بهدست آورد. فهد برای اطمینان دادن به کیسینجر وقت تلف نکرد.
جایی که فیصل «تو دار» بود، فهد «صریح» بود. او [فهد] با افزودن چاشنیای سعودی به برداشت کیسینجر گفت: «ما قدردانی میکنیم که کارها یکشبه انجام نمیشوند و باید گامبهگام، اما به سرعت انجام شوند.» او داوطلب شد تا از تلاش کیسینجر برای متقاعد کردن فیصل برای کاهش تحریم حمایت کند؛ زیرا اکنون «رشتههای راهحل» ظاهرشده بود. زمانی که «عمر سقاف»، وزیر امور خارجه عربستان، برای همراهی همتای خود تا فرودگاه وارد میهمانخانه شد، کیسینجر تاییدیهای دریافت کرد [مبنی بر این] که فیصل به دنبال راهی برای پایان دادن به تحریم است. او گفت که فیصل برای تغییر موضع خود به بهانهای نیاز دارد. سقاف فکر میکرد که گشایش مذاکرات صلح میتواند این بهانه را فراهم کند. سقاف برای نشان دادن قدردانی عربستان از کیسینجر، دست در دست او تا هواپیما کیسینجر را همراهی کرد. آن تیتر احتمالا دیگر درست نیست؛ واقعیت، مانند اغلب اوقات در دیپلماسی، چیزی ظریفتر بود.
علم به اینکه ملک فیصل ممکن است تحریم را در آغاز مذاکرات صلح لغو کند، این غریزه کیسینجر را تقویت کرد که گام بعدی در تلاشهای دیپلماتیک او باید برگزاری کنفرانس صلح باشد تا گشایش تشریفاتی برای مذاکرات مستقیم فراهم شود. او آن [کنفرانس] را در ۲۱ اکتبر در مسکو به برژنف وعده داده بود و آنها آن را در قطعنامه ۳۳۸ شورای امنیت سازمان ملل – قطعنامهی آتشبس - گنجانده بودند. کیسینجر نیز چنین کرد؛ زیرا درک میکرد که برای ثبات نظم جدید منطقهایاش، تعادل در موازنه قوا کافی نیست. این نظم همچنین باید توسط تمام قدرتهای درگیر بهعنوان «نظم مشروع» پذیرفته میشد.
«دیپلماسی کنفرانس» سازوکاری بود که قدرتهای بزرگ برای مشروعیت بخشیدن به بازسازی نظم اروپایی در قرن نوزدهم استفاده کردند. به همین دلیل او [کیسینجر] این ایده را در مسکو مطرح کرده بود. کیسینجر همچنین میدانست که ثبات نظم جدید خاورمیانهایاش مستلزم آن است که شوروی طبق «قواعد بازی» بازی کند. تنها راه برای انجام این کار این بود که بهجای دامن زدن به جنگ، سهمی در ترویج صلح به آنها [شوروی] بدهیم. اما کیسینجر بهشدت مشغول تخریب موقعیتِ نفوذِ منطقهای آنها بود. بنابراین وی [کیسینجر] نیاز داشت راهی بیابد تا آنها [شوروی] را در این فرآیند وارد کند بدون اینکه به آنها توانایی مداخله در آن بدهد. همانطور که نیکسون به مایر گفته بود، ایالاتمتحده با همکاری با اتحاد جماهیر شوروی به دنبال کار و اقدام علیه شوروی بود. این کنفرانس، با نقش برابر برای شوروی در کنار ایالاتمتحده، یکی از روشهای انجام این کار بود.
بااینحال، از آن جلسه مسکو، کیسینجر دربارهی توافقنامه تثبیت آتشبس بین اسرائیل و مصر بدون دخالت شوروی مذاکره کرده بود. وی [کیسینجر] اکنون نگران بود که برژنف، با احساس فریبخوردگی، به دنبال تضعیف تلاشهای صلحجویانه وی بربیاید. کرملین از زمان بحران «دفکون ۳» به طرز وحشتناکی ساکت بود و همین مساله کیسینجر را به این باور رساند که شوروی ریگی به کفش دارد. کنفرانس اکنون راهی بود تا ظاهر مشارکت را در اختیار آنها قرار دهد: پاداشی برای عدم اخلال در تلاشهای او. کیسینجر متوجه خطراتی بود که او با آن روبهرو شده بود. این کنفرانس تنها بهعنوان ابزاری برای مشروعیت بخشیدن به مذاکرات دوجانبه بین اسرائیل و مصر که تنها توسط ایالاتمتحده انجام میشود برای او مفید بود. همانطور که او متعاقبا توضیح داد، «کنفرانس ژنو راهی بود تا همه طرفها را برای یک اقدام نمادین مهار کند، در نتیجه هر یک از طرفین را قادر میکرد تا مسیر جداگانهای را حداقل برای مدتی دنبال کند.» بهنوعی، او مجبور شد ظاهر کنفرانس را بهعنوان یک «ظاهر فریبنده» حفظ کند، یک توهم عمیق بصری آنگاه که طراحیشده بود تا فقط به عنوان یک سطح صاف عمل کند.
کیسینجر میتوانست به مایر و سادات تکیه کند تا اطمینان حاصل کند که کنفرانس به حدی محدود است که در مذاکرات دوجانبه آنها تداخلی ایجاد نکند، حتی اگر [این کنفرانس] به آنها مشروعیت بخشیده باشد. سادات باید به همقطاران و همکیشان متخاصم عرب، بهویژه سوریها، نشان دهد که اکنونکه جنگ تمامشده است، مصر با ایالاتمتحده همراه نیست؛ هرچند این دقیقا همان کاری بود که او میخواست انجام دهد. مایر شیفته ایده یک گردهمایی بینالمللی نبود؛ زیرا خطر همیشگیِ یککاسه شدن علیه اسرائیل در آن وجود دارد. اما اسرائیل به دنبال مشروعیت برای خود بود. بنابراین شرکت در یک کنفرانس صلح با همسایگان عربش و ابرقدرتها راهی برای نشان دادن آن بود.شاید عکسهای اعراب که برای اولین بار در تاریخ خود با اسرائیلیها برای گفتوگوی صلح مینشستند، حتی به مبارزات انتخاباتی قریبالوقوع او [مایر] کمک میکرد. بااینحال، زمانی که کیسینجر این موضوع را با مایر مطرح کرد، او [مایر] یک اخطار انتقادی داشت: همه شرایط کنفرانس – حیطه اختیارات، شرکتکنندگان، دستور کار، حتی ترتیب نشستن - باید برای اسرائیل قابل قبول باشد.