نگاه دیگران (بخش یازدهم)
استاد بازیها: هنری کیسینجر و هنر دیپلماسی خاورمیانهای
به لحاظ ایدئولوژیک، کیسینجر با شبهات و بدگمانیهایی که از سوی برخی یهودیانِ آمریکاییِ دارای اصالت آلمانی در مورد پروژه صهیونیستی گفته میشد اشتراک نظر داشت، هرچند او موضع فعالی در مورد این مساله اتخاذ نکرد. او بیشتر شبیه یهودیان آلمانیای بود که در جستوجوی مانند شدن و یکی شدن در جامعه آمریکا بودند، بسیار شبیه به کسانی که این کار را در آلمان انجام میدادند. او در دوران جوانیاش در آلمان، تحتتاثیر نگرشهای سازمان یهودی ارتدوکس «آگودات» بود که همراه با پدرش به آن پیوست. آگودات تاسیس یک دولت یهودی را بهمثابه «ارتداد» مینگریست؛ به گفته خاخامهایشان، این فقط زمانی میتواند رخ دهد که مسیح ظاهر شده باشد. این نگرش، کیسینجر را از پیوستن به هر جنبش جوان صهیونیستی بازمیداشت.
از نظر فکری، او همچنین این سوال را مطرح کرد که آیا یک دولت یهودی کوچک احتمالا میتواند در دنیای خصمانهای از دولتهای عربی که میل به تخریب و ویران ساختن آن دارند بقا یابد یا نه؟ هیچیک از این موارد بهمنزله دشمنی با اسرائیل نبود بلکه یک نگرانی بود که کیسینجر تا امروز با خود دارد؛ اینکه بقای یک دولت کوچک یهودی با آسیبپذیریهای منحصربهفردش، در منطقهای که همه با موجودیتش مخالف هستند، هرگز قابلاطمینان نیست. کیسینجر طی دوران حضورش در هاروارد، حداقل به دو دانشجوی عرب تدریس کرد: یکی از لبنان و دیگری از عربستان سعودی. قرار گرفتن با چنین محدودیتهایی در دل جهان عرب، او برداشتی کلیشهای از رهبران عرب را بسط داد و معتقد بود که «مشکل اصلی همانا تعیین این است که واقعیت در چه نقطهای متوقف و سرمستی از اظهارات گزافهگویانه شروع میشود و در چه مرحلهای آنها به توصیف استراتژی و در چه مرحلهای به توصیف رؤیا میپردازند.»
در عوض، کیسینجر ۶ بار به اسرائیل رفت. بار اول در سال ۱۹۶۲ به دعوت «ییگال آلون»، که روزگاری سیاستمدار نوظهور حزب کارگر بود و زمانی میان آنها دوستی شکل گرفت که آلون در سمینار بینالمللی در هاروارد در سال ۱۹۵۷ دانشجو بود. او دیدار با دیوید بن گوریون، نخستوزیر اسرائیل و شیمون پرز که در آن زمان معاون وزیر دفاع بود را به خاطر میآورد [سفر دوم]. او تحتتاثیر ناپایداری و بیثباتی در مورد موجودیت اسرائیل بود که جمعیتش در آن زمان فقط ۳/ ۲میلیون نفر بود و در یک «شاخه» از قلمرویی قرار داشت که در محاصره دولتهای بزرگتر و دشمن عربی بود. او یک سال بعد بازگشت تا برای وزارت خارجه اسرائیل سخنرانی کند، جایی که با بیان این ایده که محمولههای تسلیحاتی شوروی به کشورهای عربی تحریکآمیز بود موجب جنجال شد؛ سرنخ اولیهای که بعدها به تعلقخاطر تبدیل شد. سفر سوم در ژانویه ۱۹۵۶ بود زمانی که او با نخستوزیر «لوی اشکول» و پرز دیدار کرد؛ پرز در آن زمان هنوز معاون وزیر دفاع بود. او جلسات توجیهی- نظامی زیادی برگزار کرد و بسیار متاثر از اسحاق رابین بود که در آن زمان رئیس ستاد نیروهای دفاعی اسرائیل (IDF) بود. او به وزارت خارجهای گزارش میداد که معتقد بود اسرائیل در حال ساخت تسلیحات هستهای است و اینکه فقط یک ضمانت آهنینِ امنیتیِ آمریکایی میتواند مانع از این امر شود.
سفر چهارم کیسینجر در بهار ۱۹۶۷ بود، چند ماه قبل از آغاز جنگ ۶ روزه یعنی زمانی که او با «آبا ابن» وزیر خارجه اسرائیل دیدار و در مورد نیاز به ابتکار صلح بحث و گفتوگو کرد. پنجمین سفر در ژانویه ۱۹۶۸ رخ داد زمانی که بار دیگر با رابین دیدار کرد. رابین که در آن زمان در جنگ ۶ روزه نقش داشت، در حال آمادهسازی برای پذیرفتن سفارت اسرائیل در واشنگتن بود. رابین هشدار کیسینجر را به خاطر میآورد که انزواگرایی روزافزون، از تعهد آمریکا به سرنوشت دولتهای کوچکتر غربی مانند اسرائیل [در قاموس نویسنده، اسرائیل به مثابه امتداد دولتهای غربی در بطن خاورمیانه است] خواهد کاست. کیسینجر با این درک از آن دیدارها فاصله گرفت که «صلح در خاورمیانه نهتنها یک ضرورت فیزیکی بلکه یک خشنودی و ضرورت معنوی است.» با این وجود، هرگز به ذهنش خطور نکرد که روزی «ممکن است به تلاش برای آن ضرورت بپیوندد.» بااینحال، چند ایدهای که او در تحقیقات و نوشتههایش بسط داده و مطرح کرده بود برای رویکرد بعدی او در خاورمیانه از دو نظر مهم جلوه کرد: از این نظر که بهطور موفقیتآمیزی رویدادها را شکل داد و هم از نظر قضاوتهای نادرستی که در طول مسیر به آنها دست مییافت.