جاده جدید امپراتور
این جدایی و شکاف پنجرهای به روی رویکرد «گشایشِ» هنری کیسینجر و ریچارد نیکسون گشود. مقامهای چینی و روسی اکنون برای ساخت پلها در امتداد مرزها به عنوان بخشی از شراکت استراتژیک- هم بهصورت واقعی و هم در فضای مجازی- به خود میبالند. پل «بلاگووشچنسک - هی هه» که نخستینبار در اواخر دهه ۱۹۸۰ مطرح شد، در نهایت در سال ۲۰۱۶ آغاز شد. این پل به نماد روابط رو به گرمی میان دو دارنده بزرگ زرادخانه هستهای در جهان و دو اقتصاد بزرگ جهانی تبدیل شد.
روسیه با ۱۱ منطقه زمانی مختلف در صدر ابرقاره اوراسیا و با پیوندهای عمیق با آسیای مرکزی «نگهبان» یا «مدافعی» در برابر جاهطلبیهای زمینی چین است. هیچ کشور دیگری در جایگاهی نیست که بتواند در ابتکار «کمربند و جاده»ی چین اختلال ایجاد کند. چین نیازمند همکاری روسیه است اما یک قرن نزاع و رقابت میزان عمیقی از بیاعتمادی و سوءظن را به جا میگذارد.
سرباز پرسید: «چرا آمدی اینجا؟»
پاسخ دادم: «میخواهم پل را ببینم»، به کلاسهای زبان دانشگاهم دسترسی داشته باشم و آن سرباز با مجموعهای از کلمات و غرولندهای روسی نزدیکم آمد.
«چرا میخواهی پل را ببینی؟»
«میخواهم عکس بگیرم».
«اجازه نداری. هدف سفرت چیست؟»
«گردشگری»
«چه مدت است در روسیه هستی؟»
«فقط امروز»
نسیم بیرون خنک بود، اما هوای داخل ساختمانِ موقت خفهکننده بود. من با تیشرت هم در حال عرق ریختن بودم و نمیدانستم او چگونه با آن یونیفرم استتار شده سبز رنگش تاب میآورد.
او تکرار کرد: «بازدید از این مکان ممنوع است»
من در حالی که ایستاده بودم و منتظر پاسپورتم بودم گفتم: «مشکلی نیست؛ ایرادی ندارد».
«این یک پروژه استراتژیک است»
«باشد، مشکلی نیست. من الان بر میگردم»
«اما تو اینجا هستی»
«نمیفهمم»
«نیاز به مترجم داری؟»
«باشد. دارم میروم»
او در حالی که یک تکه کاغذ سفید روی میز گذاشت و درپوش خودکار را برداشت، اصرار کرد که «نه، باید به سوالاتم پاسخ بدهی».
دلم هری ریخت. آنچه یک پرس و جوی غیررسمی از طرف من با او بود- درخواستی برای دیدن پل- به حالت بومرنگی به سوی خودم برگشت و به سرعت به یک بازجویی تبدیل شد.
قابل اعتمادترین شرکای استراتژیک
آن بدگمانی و کژپنداری که در تمام مرزهای روسیه وجود دارد به اندازه خود آمور واقعی و قدرتمند است. روسیه به لحاظ اقلیمی بزرگترین کشور جهان است و طی قرنها، حاکمان این کشور به دلیل تواناییشان برای دفاع از مرزهای سخت و طولانیاش ظهور کرده و سپس سقوط را تجربه کردند. طی قرن سیزدهم، مغولها از استپهای آسیای مرکزی به سرزمین وسیع روسیه حملهور شدند. طی ۴۰۰ سال گذشته، بیشتر تهدیدات روسیه از غرب برخاسته است، جایی که دشتهای وسیع به ارتشهای اروپایی- لهستانیها، سوئدیها، فرانسویها و دو بار آلمانیها- اجازه رسوخ عمیق به داخل قلمرو روسیه را میداد. همانطور که جورج کنان، دیپلمات آمریکایی، در مقاله معروف خود در سال ۱۹۴۶ نوشت- چنانکه اغلب به آن تحت عنوان «تلگرام بلند بالا» اشاره میشود- «روسیه هرگز یک همسایه دوست نداشته است». فروپاشی شوروی ترسهای شوروی را بدتر کرد. این فروپاشی منطقه حائل میان روسیه و رقبایش در غرب را کوچکتر کرد. وقتی کشورهای جدید مستقل به اتحادیه اروپا و ناتو پیوستند، کرملین دید که فضا برایش کمتر شد. یوگنی پریماکوف که بعدها نخستوزیر و وزیر خارجه شوروی شد، درباره توسعه ناتو هشدار داد و گفت: «این فقط یک مساله روانشناختی برای ما نیست. بلکه یک مساله امنیتی هم هست».
چندین کارشناس آمریکایی هم خطر را دیدند. کنان در سال ۱۹۹۷ هشدار داد که «انتظار میرود» توسعه ناتو «گرایشات ملیگرایانه، ضد غربی و نظامی در افکار عمومی روسیه را مشتعل سازد؛ تاثیری معکوس بر توسعه دموکراسی روسیه داشته باشد؛ فضای جنگ سرد در روابط شرق و غرب را احیا کند و سیاست خارجی روسیه را در جهتهایی تغییر دهد که قطعا مطلوب ما نیست». در حالی که پایتختهای غربی پیروزی دموکراسی و بازارهای آزاد را جشن میگرفتند، سیاستگذاران در مسکو احساس میکردند که از ضعفشان سوءاستفاده میشود. پریماکوف بعدها نوشت: «این روند توسعه طلبیای نیست که باعث میشود موضع روسیه در نظر گرفته شود بلکه این روسیه است که باید خود را با این روند سازگار سازد». ناامنی روزافزون روسیه در بال غربیاش این کشور را به بهبود رابطه با شرق واداشت. در اوایل دهه ۹۰، مقامهای روسی و چینی کار بر روی حل و فصل مناقشات مرزی دیرپا را آغاز کردند. این روند بهشدت کند پیش میرفت. توافق نهایی- که در سال ۲۰۰۸ به دست آمد- منجر به فروکش کردن ادعاهای دیرپا بر سر مرز مشترکی شد که بیش از ۲ هزار و ۶۰۰ مایل (حدود ۴۳۰۰ کیلومتر) مساحت دارد و زمینه را برای توسعه بیشتر و بهبودهای آتی فراهم کرد. سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه، در آن زمان گفت: «تمام شرایط برای تبدیل مرزهای چین و روسیه به مرزهایی همواره باثبات، باز، دوستانه و مرزهایی شایسته توسعه و شکوفایی فراهم است».