ریشههای نظم سیاسی از دوران پیشا انسانی تا انقلاب فرانسه
بر خلاف نگرش مارکسیستی که فئودالیسم مرحلهای جهانشمول از توسعه است که مقدم بر ظهور بورژوازی است، در واقع فئودالیسم نهادی بود که تا حد زیادی خاص اروپا بود. این نمیتواند به مثابه ماحصل فرآیند کلی توسعه اقتصادی تبیین شود و ما نباید ضرورتا انتظار مشاهده این مساله را داشته باشیم که جوامع غیرغربی توالی و مسیر مشابهی را دنبال کنند؛ بنابراین نیاز به تفکیک ابعاد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی توسعه داریم و باید درک کنیم که آنها چگونه بهعنوان پدیده مجزایی که در تعامل دورهای و متقابل با هم هستند با یکدیگر ارتباط مییابند. ما باید چنین کنیم نه به این دلیل که ماهیت این روابط اکنون بسیار متفاوتتر از آن چیزی است که در شرایط تاریخی دنیای مالتوسی قرار داشت.
توماس مالتوس
تقریبا پس از سال ۱۸۰۰، با ظهور انقلاب صنعتی، جهان به شکل چشمگیری تغییر کرد. پیش از آن، رشد اقتصادی در قالب افزایش مداوم بهرهوری مبتنیبر تغییر و تحولات ژنتیکی بدیهی انگاشته نمیشد. در واقع، به ندرت چنین بود. این به این معنا نیست که پیش از ۱۸۰۰ افزایش چشمگیری در بهرهوری رخ نداده بود. کشاورزی، استفاده از آبیاری، گاو آهن فلزی، چاپخانه و کشتیهای بادبانی که مسافتهای درازی را میپیمودند همگی بازده به ازای هر فرد را افزایش داد. برای مثال، معرفی انواع جدید ذرت بهرهوری کشاورزی در تئوتیئواکان (مکزیک) را در فاصله هزاره سوم و دوم قبل از میلاد سه برابر کرد. تفاوت میان آن زمان و اکنون این بود که افزایشهای پیوسته و سال به سال در بهرهوری و بنابراین، در GDP به ازای هر فرد رخ نداد. امروز تصور میکنیم که کامپیوترها و اینترنت پنج سال بعد بسیار بهبود خواهند یافت و احتمالا هم حق با ماست. در مقابل، فناوریهای کشاورزی در چین در دوره سلسله «هان سابق» اندکی پس از تولد مسیح (ع) چندان متفاوتتر از دوره اواخر سلسله «چینگ» یعنی قبل از مستعمرهسازی چین در قرن نوزدهم نبود.
برآوردهای تولید ناخالص داخلی برای اروپای غربی و چین در فاصله ۴۰۰ و ۲۰۰۱ نشان میدهد که درآمدها به تدریج در بازه ۸۰۰ ساله میان ۱۰۰۰ و ۱۸۰۰ در حال افزایش بود اما ناگهان پس از آن شتاب گرفت. درآمد سرانه چینیها تا حدود زیادی طی همین بازه در یک خط یکنواخت بود اما وقتی پس از ۱۹۷۸ شروع به افزایش کرد، به میزانی حتی سریعتر از اروپا به پیش رفت.
دلایل افزایش گسترده در بهرهوری پسا۱۸۰۰ همواره در بطن مطالعات مربوط به رشد بوده است. این دلایل با تغییرات در فضای روشنفکری در ارتباط بودند که موجب ظهور علوم طبیعی مدرن شد، موجب کاربست علم و تکنولوژی برای تولید شد، موجب توسعه تکنیکهایی مانند حسابداری دوطرفه و نهادهای خرد اقتصادی حامی شد مانند قانون ثبت اختراع و کپیرایت که نوآوری دائمی را مجاز ساخته و تشویق کرد. اما تمرکز قابلدرک بر تحولات دویست سال گذشته (یا بیشتر) توانایی ما را برای درک ماهیت اقتصاد سیاسی در جوامع پیشامدرن با ابهام مواجه ساخته است. این فرض که نرخ بالای رشد مداوم اقتصادی میسر است، تاکید بیشتر را بر سرمایهگذاری در انواع نهادها و شرایطی میگذارد که تسهیلکننده چنین رشدی بوده است مانند ثبات سیاسی، حقوق مالکیت، فناوری و تحقیق علمی. از سوی دیگر، اگر فرض کنیم که فقط احتمالات محدودی برای پیشرفتهای بهرهورانه وجود دارد، در این صورت، جوامع به دنیای حاصلجمع صفر پرتاب خواهند شد که در آن چپاول، یا ستاندن منابع از دیگری، اغلب مسیر به مراتب قابلقبولتری برای قدرت و ثروت به حساب میآید. این جهان کمبهرهور بیش از همه از سوی روحانی انگلیسی «توماس مالتوس» تجزیه و تحلیل شد که اثر او با عنوان «رسالهای در مورد اصل جمعیت» برای اولین بار در سال ۱۷۹۸ منتشر شد آنگاه که نویسنده فقط ۳۲ سال داشت. مالتوس، که یکی از ۸ فرزند خانوادهاش بود، استدلال میکرد که در حالی که جمعیت با «تصاعد هندسی» رشد میکند (با این فرض که نرخ «طبیعی» باروری کلی، ۱۵ فرزند به ازای هر زن باشد) تولید غذا به صورت «تصاعد حسابی» رشد میکند به این معنا که تولید غذا به ازای هر فرد میل به کاهش مییابد. مالتوس این احتمال را پذیرفت که افزایشهایی در بهرهوری کشاورزی خواهد بود، اما تصور نمیکرد که این بهرهوریها برای برابری با نرخ رشد جمعیت در بلندمدت کافی باشد. برخی بازدارندههای «معنوی» بر رشد جمعیت وجود داشت مانند «محدودیت» زناشویی (در جهان قبل از کنترل گسترده زاد و ولد) اما در آخر مشکل جمعیت بیش از حد انسان فقط از طریق ساز و کارهای قحطی، بیماری و جنگ حل خواهد شد.
رساله مالتوس درست در آستانه انقلاب صنعتی منتشر شد؛ انقلابی که موجب افزایشهای قابلتوجه پسا ۱۸۰۰ در بهرهوری شد که در بالا ذکر آن به میان آمد، بهویژه با توجه به رها شدن انرژی موجود در سوختهای فسیلی مانند زغال سنگ و نفت. در دسترس بودن انرژی در سراسر جهان در بازه زمانی ۱۸۲۰ و ۱۹۵۰ افزایشی ۶ برابری یافت در حالی که جمعیت «فقط» دو برابر شد. با ظهور جهان اقتصادی مدرن، بیاعتبارسازی و بیقدرانگاری اقتصاد «مالتوسی» بهدلیل کوتهنگر بودن و به شدت بدبین بودن در مورد چشماندازهای تغییر تکنولوژیک رواج یافت. اگر مدل مالتوسی در دوره ۲۰۰۰-۱۸۰۰ عملکرد خیلی خوبی نداشت، اما بهعنوان مبنایی برای درک اقتصاد سیاسی جهان پیش از آن دوره منطقیتر است.