ریشههای نظم سیاسی از دوران پیشا انسانی تا انقلاب فرانسه
قدرت دولت «مسکوی» بر استخدام و بهکارگیری «طبقه متوسط خدماتی»- معادل روسی نجیب زادگان- در خدمات مستقیم نظامی استوار بود. این دولت به دلیل جایگاهش بهعنوان ایالت مرزی با مرزهای تعریف شده ضعیف میتوانست چنین باشد. همچون «سپاهیان» عثمانی، به اعضای «طبقه متوسط خدماتی» به واسطه اسکانشان در مناطق مرزی به مثابه وابستگان مستقیم به تاج و تخت پاداش داده میشد. (نزدیکترین معادل این عمل در اروپای غربی همانا اعطای انکومینداهای عظیم از سوی شاه اسپانیا در «دنیای جدید» به فاتحان بهعنوان پاداش خدمتشان بود؛ عملی که به نظام سیاسی سلسله مراتبی مشابهی انجامید). دوکنشین مسکوی با موفقیتهای اولیهاش در برابر تاتارها به مزیت قابل توجه پیشرو بودن دست یافت که مشروعیت قابل توجهی به این دوکنشین نسبت به شاهزادههای آپاناژی دیگر داد. دوم، زمان بسیار اندکی میان خارج شدن از زیر یوغ استیلای مغول و آغاز و انجام پروژه دولتسازی از سوی مسکوی سپری شد. در اروپای غربی، فئودالیسم ۸۰۰ سال زمان داشت تا ریشه بدواند و یک اشرافیت خونی غرورآمیزی ایجاد کند که در قلعههای غیرقابل رسوخی استحکام یافته بود که به شکل نقطهوار در چشم انداز آن زمینها دیده میشدند. در عوض، دوره آپاناژی روسیه فقط یکی دو قرن دوام آورد. اعضای طبقه اشراف «بویار» به مراتب سازمان یافتگی اندکی داشتند که بتوانند در برابر قدرت دستگاه متمرکز سلطنتی ایستادگی کنند و در قلعهها هم زندگی نمیکردند. آنها- علاوه بر شهرهای مستقلی مانند نووگورود- نسبت به همقطاران اروپای غربی شان کمتر مورد حفاظت جغرافیا بودند. سوم، روسیه در مقایسه با اروپای غربی، هیچ سنت مبتنی بر حاکمیت قانون نداشت.