بخش صد و هشتاد و نهم
ریشههای نظم سیاسی: از دوران پیشا انسانی تا انقلاب فرانسه
مقامهای اسپانیایی نظام حقوقی رومیشان را منتقل کردند و دادگاههای عالی یا «اَودیانس»هایی را در ۱۰ جا برقرار کردند از جمله در سانتو دومینگو، مکزیک، پرو، گواتمالا و بوگوتا. تعداد زیادی از مدیران گسیل شده برای کمک به اداره مستعمرات همانا وکلا و قضاتی بودند که تجربهای طولانی در قانون مدنی داشتند. به مدیران دولتی اجازه داده نمیشد که با زنان محلی ازدواج کرده یا پیوندهای خانوادگی برقرار سازند، بسیار شبیه به «پریفکت»های چینی یا «سنجاق بیک»های عثمانی. بهطور کلی «جی. اچ. الیوت»، مورخ، در مورد سیستم مدیریت استعماری مینویسد: «اگر «مدرنیته» دولت مدرن بر حسب تصرف و مالکیت ساختارهای نهادین تعریف شود که از قابلیت انتقال دستورات دولت مرکزی به مقامهای محلی در دوردستها برخوردارند، دولت استعماری اسپانیای آمریکا «مدرن»تر از دولت اسپانیا یا در واقع، مدرنتر از تقریبا هر دولت اروپایی مدرن اولیه بود.» در این زمینه، این با نگرش تقریبا «لسه فر» پادشاهی انگلیس به مستعمرات جدیدش در آمریکای شمالی در تناقض است.
قانون آهنین لاتیفوندیا
اگرچه نظام اداری اسپانیا در «دنیای جدید» مدرنتر از نظامهای اروپایی معاصر در سال ۱۵۷۰ بهنظر میرسید اما این وضعیت دوامی نیاورد. پاتریمونیالیزاسیونی شدن [مُلک پدری شدن] نظام سیاسی اسپانیا تنها در قرن هفدهم شدت بیشتری گرفت و اجتنابناپذیر بود که نهادهایی مانند منصب رشوه خواری به قاره آمریکا منتقل شود. با این حال، نیروی اساسی که محرک این فرآیند بود همانا ابتکار در بخشی از بازیگران محلی در مستعمرات بود که بهدنبال افزایش رانتها و امتیازات خود بودند و این حقیقت که دولت مرکزی مستقر در مادرید آنقدر ضعیف و آنقدر دور بود که نتوانست مانع آنها در انجام این کار شود. قانون آهنین املاک بزرگ یا لاتیفوندیا – اغنیا در غیاب مداخله دولتی ثروتمندتر شوند- در آمریکای لاتین به اندازه سایر جوامع کشاورزی دیگر مانند چین و ترکیه بهکار بسته میشد. طبقه مهاجر قویا در برابر انکومیندای تکنسلی مقاومت میکرد و تعجبآور نبود که میخواست القاب و عناوین خود را به فرزندانش واگذار کند و اینکه در دهه ۱۵۴۰ علیه قانونی شورید که بازگردانی خودکار [القاب و عناوین و امتیازات] به دربار و پادشاه را الزامی میساخت. استحقاق و برتری بر مردم برخی انکومندروها را قادر ساخت تا با فرمان دادن به کارگرانشان ثروتمند شده و شروع به خرید قطعات بزرگی از زمین کردند. برخلاف انکومیندا، زمین موروثی بود. تا اواخر قرن شانزدهم، قاره آمریکا با بحران کاهش جمعیت بومی مواجه شد؛ جمعیت مکزیک از ۲۰ میلیون به ۶/ ۱ میلیون در این دوره کاهش یافت. این به این معنا بود که حجم زیادی از زمینهای خالی از سکنه ناگهان در دسترس قرار گرفت. این فرادستان جدید «کریولی» میل به زندگی در شهرها داشتند و آنها به مثابه ملاکان غایب با استفاده از نیروی کار اجیر شده از زمینهایشان بهرهبرداری میکردند [creole: اصطلاحا به آن «مخلوط» یا «مختلط» میگویند. کریول به فردی گفته میشود که دارای تبار مختلط اروپایی- سیاه است که بهویژه در منطقه کارائیب وجود دارد. کریولها در نواحیای که کارگران قراردادی یا بردهها استفاده میشدند، متمرکز شده بودند مانند حوزه کارائیب، اقیانوس هند و جزایر اقیانوس آرام. غالب آنها حاصل گسترش استعمار اروپا بوده و لغات آنها از انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و پرتغالی گرفته شده است. بهطور مثال، زبان کشور هائیتی، کریولی است که آمیختهای است از زبان فرانسوی، اسپانیایی و زبان بومی این کشور]. «تصرف متعارف زمین» در آمریکای لاتین ضرورتا متفاوت از آنچه که در جوامع قبیلهای دیگر وجود داشت نبود بلکه جمعی [مشترک] بوده و به گروههای خویشاوندی گسترده گره خورده بود. سرخپوستان باقیمانده اغوا شدند تا زمینهای خود را بفروشند یا اینکه به سادگی مجبور به این کار شدند. زمینهای اشتراکی به املاک خصوصی تبدیل شدند و محیطزیست هم به طرز چشمگیری دگرگون شد زیرا محصولات نقدی اروپایی جایگزین محصولات بومی مانند ذرت و آرد مانیوک شد. بسیاری از زمینهای کشاورزی به مراتع چرای گاوها تبدیل شدند و تاثیری غالبا مخرب بر باروری و حاصلخیزی خاک بر جا گذاشتند. دولت مستقر در مادرید متعهد به محافظت از حقوق مالکان بومی بود اما بسیار دور بود و نتوانست اوضاع موجود را کنترل کند. اغلب اوقات مقامهای محلی اسپانیا دست در دست طبقه جدید مالکان میگذاشتند تا به آنها برای فرار از مقررات کمک کنند. این منشأ و ریشه لاتیفوندیای آمریکای لاتین یا «هاسیندا» بود که در نسلهای آتی به منبع نابرابری و نزاع مدنی مداوم تبدیل شد.
تمرکز زمین در دستان گروه کوچکی از فرادستان با اقدام اسپانیایی «مایورازگو» ترغیب و تشویق شد که نظامی از ارشدیت بود که مانع از این میشد کههاسینداهای بزرگ خرد شده و بهصورت قطعهقطعه شده فروخته شوند. قرن هفدهم شاهد تجمیع و انباشت اراضی بزرگ، از جمله کل شهرها و روستاها، از سوی افراد ثروتمند بود که [این ثروتمندان] با طرح و بهکارگیری مایورازگو مانع از این شدند که زمین از طریق تقسیم بیپایان به فرزندانشان از کنترل خانواده خارج شود. این اقدام در «دنیای جدید» هم معرفی و بهکار گرفته شد. مقامهای اسپانیایی براساس همین تئوری تلاش کردند تا تعداد مجوزها برای مایورازگو را محدود کنند و همین به آنها اجازه داد تا انکومیندا را بازپس گیرند. کریولهای محلی یا جمعیت مهاجران محلی با استفاده از «میخورا» واکنش نشان دادند که بهواسطه آن والدین میتوانستند یک فرزند را بر دیگری ارجحیت داده تا قدرت و جایگاه دودمان خانوادگی حفظ شود. یک طبقهای از خانوادههای قدرتمند زمیندار ظهور کرد اما نتوانستند به مثابه یک بازیگر سیاسی منسجم عمل کنند. همچون «رژیم کهن» فرانسه، نظام مالیاتی کمک کرد که آحاد مهاجران به دولت پیوند بخورند و انسجام و همبستگیای که با تمام هموطنان غیراروپایی شان احساس میکردند گسسته شود.