ریشههای نظم سیاسی: از دوران پیشا انسانی تا انقلاب فرانسه
مدرنیته چینی پس از گذار تانگ- سونگ
وقتی آخرین بار در فصل ۹ چین را مورد بحث قرار دادیم، توسعه این کشور را تا اتحاد دوبارهاش در دوره سلسلههای «سویی» و «تانگ» بهدنبال یک دوره ۳۰۰ ساله زوال سیاسی از قرن سوم تا ششم دنبال کردیم. نهادهای دولتی مدرنی که در چین دوره سلسلههای «چین» و «هان» شکل گرفت ازهمگسیختگیهای چشمگیری را تجربه کردند که به «موروثیسازی دوباره» دولت انجامید. دولتهای جانشین سلسله «هان بعدی» عمدتا تحت حاکمیت خانوادههای آریستوکرات بودند که خویشان خود را در مناصب کلیدی گماشته و برای تصرف سهم بیشتری از قدرت به رقابت میپرداختند. «یانگ جیان» و «لی یوان»، پایهگذاران سلسلههای «سوئی» و«تانگ» که چین را متحد ساختند، از این طبقه برخاسته بودند. اولی از یک خانواده برجسته آریستوکرات از دولت شمالی «ژو» بود در حالی که دومی «دوک تانگ» بود که از تبار قبیله نجیب «لی» در شمال غربی چین بودند. همچون بسیاری از دولتهای جانشین «هان»، سلسلههای «سوئی» و «تانگ» تحت سیادت و سلطه خانوادههای نجیبزادهای بودند که بوروکراسی را در اختیار داشته، فرماندهی ارتش را به دست داشته و قدرت را در سطح محلی در ید قدرت خود داشتند. این نخبگان متشکل از آریستوکراتهای نظامی شمالی بودند که خانوادههایشان با دودمانهای «شیان بی» و دیگر دودمانهای بربر ازدواجهای گسترده و درهمتنیدهای انجام داده بودند. اگرچه نظام آزمونگیری در سال ۶۰۵ برقرار شد، اما این نظام در حقیقت نظامی «باری به هر جهت» و «سرسری» و مسیری پر دستانداز برای استخدام افراد غیرنخبه در بوروکراسی بود.
سلسله تانگ تقریبا ۳۰۰ سال دوام آورد اما در سالهای آخرش بسیار بیثبات بود (برای فهرستی از سلسلهها به جدول ۲ بنگرید). نخبگان آریستوکرات موفق شدند بسیاری از همقطاران خود را از میان بردارند و این کار با ظهور امپراتریس شیطانصفت یعنی «وو» در نیمه قرن هفتم کلید خورد. در نیمه قرن هشتم، یک فرمانده نظامی سُغدی- ترکی در جبهه شمال شرقی امپراتوری به نام «آن لوشان» شورشی را آغاز کرد که طی آن امپراتور تانگ و وارث او مجبور شدند در سکوت نیمههای شب از پایتختشان «چانگان» به جهات مختلفی متواری شوند. این شورش در نهایت ۸ سال بعد خاموش شد اما جنگ داخلیای که در قلب امپراتوری پدید آورد موجب خسرانهای فراوان جمعیتی و افول اقتصادی شد. این امپراتوری هرگز خود را بازنیافت؛ قدرت به مجموعهای از فرماندهان نظامی در حاشیه دست به دست شد که با خودمختاری و استقلال زیادی میتوانستند دست به عمل بزنند. نظام سیاسی چین همواره کنترل غیرنظامی قدرتمندی بر ارتش اعمال میکرد اما در این دوره نظام سیاسی چین به امپراتوری روم میمانست که ژنرالهای قدرتمند در فرماندهیهای استانی بهدنبال استفاده از آنها به مثابه پایگاه قدرت خود بودند تا از آن برای راهاندازی مشاغل سیاسی استفاده کنند.
سلسله تانگ در میانه طغیانها و جنگ داخلی در دهه اول قرن دهم فروپاشید که پس از آن مجموعهای از سلسلههای «کمدوام» و «کوتاه عمر» به رهبری مردان نظامی قدرت را در شمال به دست گرفتند و در جنوب ۱۰ پادشاهی آمد و رفت. با این حال، با وجود وقفهای تقریبا ۵۰ ساله، مشروعیت دولت متمرکز تا پایان دوره تانگ آن قدر پذیرفته شده بود که یکی از آن فرماندهان نظامی به نام «ژائو کوانگ یین» توانست کشور را در سال ۹۶۰ بهعنوان امپراتور «تایزو»- پایهگذار سلسله بزرگ سونگ- متحد سازد. از بسیاری جهات، سلسله سونگ به لحاظ عقلی بارورترین و پرثمرترین تمام این سلسلهها بود. در حالی که بودیسم و دائوئیسم رخنه بزرگی را در بین مردم و نخبگان چین طی دوره سلسلههای «سوئی» و «تانگ» به وجود آورده بودند اما کنفوسیوسیسم به قیمت آنها شاهد احیای بزرگی طی دوره «سونگ شمالی» شد. «نو کنفوسیوسیسم» یک جنبش فکری قدرتمند بود که به کشورهای همسایه کره و ژاپن هم تسری یافت و به شدت زندگی فکری در تمام آسیای شرقی را تحتتاثیر قرار داد. در همان زمان، چین مجموعه جدیدی از یورشها از سوی مردمان قبایل را تجربه کرد که موفق به فتح بخشهای بزرگی از این سرزمین و سرانجام کل این کشور شدند. این یورشها با «ختاها» شروع شد که یک گروه ترکی- مغولی از منطقه مرزی مغولستان بودند که امپراتوری وسیع «لیائو» در شمال چین را شکل داده و ۱۶ منطقه کلیدی شمالی با جمعیت چینی قوم «هان» را فتح کردند. در غرب امپراتوری لیائو، «تانگوتها» دولت «شی شیا» را تاسیس کردند که شامل مناطق مرزیای میشد که در دوره سلسلههای قبلیتر زیر کنترل چینیها بود.