ریشههای نظم سیاسی از دوران پیشا انسانی تا انقلاب فرانسه
دموکراسی آنگونه که امروز آن را میفهمیم- [یعنی] حق تمام اشخاص بزرگسال برای رای دادن صرفنظر از جنسیت، نژاد یا جایگاه اجتماعی- تا قرن بیستم نه در بریتانیا و نه در ایالاتمتحده اجرایی نشد. با این حال، همچون اعلامیه استقلال آمریکا، انقلاب شکوهمند اصل رضایت مردمی را برقرار و موسع تر کردن دایره کسانی که در معنای سیاسی «مردم» تلقی میشوند را به نسلهای آتی واگذار کرد. اهمیت انقلاب شکوهمند این نیست که این انقلاب آغاز حقوق مالکیت امن در انگلستان را مشخص کرد، چنانکه برخی استدلال کردهاند، حقوق مالکیت قدرتمند چند سال قبل تر برقرار شده بود. افراد، مانند زنان، از حق خرید و فروش دارایی برخوردار بودند و این تا قرن سیزدهم به عقب باز میگردد (فصل ۱۴ را ببینید). «کامن لا» و تعدد دادگاههای سلطنتی، شهرستان و «یکصد»ها به زمینداران فرودست اجازه داد که برای دادخواهی و اقامه دعوی، مناقشات مالکیتی را به خارج از حوزه صلاحیت ارباب محلی ببرند. یک اقتصاد سرمایهداری قدرتمند تا اواخر قرن هفدهم ظهور کرده بود، چنانکه یک طبقه متوسط رو به رشدی هم ظهور کرد که در کشمکش و منازعه علیه مطلقهگرایی استوارتها شریک و همراه بودند. بنابراین، موفقیت انقلاب شکوهمند بیشتر نتیجه وجود یک حقوق مالکیت قدرتمند معتبر بود تا دلیل آن. مردان انگلیسی دارای مالکیت احساس میکردند که چیز مهمی برای دفاع از آن دارند.
چنانکه مانکور اولسون گفته است، انقلاب شکوهمند به مالیات دهندگان قدرتمند جدید بهانهای برای کاهش مالیاتهایشان نداد. دقیقا عکس آن رخ نداد: هزینههای دولتی بهعنوان درصدی از درآمد ملی در انگلیس از ۱۱ درصد GDP در ۱۶۹۷- ۱۶۸۹ به ۱۷ درصد در ۱۷۴۸- ۱۷۴۱ و تقریبا ۲۴ درصد در ۱۷۸۳- ۱۷۷۸ افزایش یافت. در سالهای اوج طی قرن هجدهم، بریتانیا بیش از ۳۰ درصد مالیات جمعآوری میکرد. یکی از مهمترین دستاوردهای انقلاب شکوهمند همانا مشروعسازی مالیاتستانی بود زیرا از آن پس، این مالیاتستانی آشکارا مبتنی بر رضایت عموم بود. عوام دموکرات ضرورتا در برابر مالیاتهای زیاد همواره مقاومت نمیورزیدند، البته تا جایی که فکر کنند این مالیاتها برای اهداف عمومی مهم مانند دفاع از کشور ضروری هستند. آنچه آنها از آن بیزار بودند همانا مالیاتهایی بود که به شکل غیرقانونی از آنها گرفته میشد، یا پولهای عمومی که هدر یا در راستای اهداف مفسدهآمیز بهکار میرفت. در سالهای پس از انقلاب شکوهمند، انگلستان وارد دو نبرد پرهزینه با لوئی چهاردهم فرانسه شد: جنگ ۹ ساله (۱۶۹۷- ۱۶۸۹) و جنگهای جانشینی اسپانیا (۱۷۱۳- ۱۷۰۲). دو دهه جنگ تقریبا مداوم، بسیار پرهزینه تمام شد و این درحالی است که اندازه ناوگان دریایی بریتانیا تقریبا در فاصله ۱۶۸۸ و ۱۶۸۹ دو برابر شد. مالیاتدهندگان مشتاق حمایت از هزینههای این جنگ و جنگهای بعدی بودند زیرا در مورد مطلوبیت جنگها با آنها مشورت و از آنها درخواست میشد بار مالیاتی وضع شده را مورد پذیرش و تایید قرار دهند. نیازی به گفتن نیست که نرخهای بسیار بالاتر مالیاتستانی در انگلیس انقلاب سرمایهداری را فروننشاند.
تضاد با فرانسه مطلقه گرا کاملا واضح بود. از آنجا که فرانسه هیچ اصل مبتنی بر رضایتی را مورد تایید قرار نداده بود، مالیاتها باید با زور جمع آوری میشد. دولت هرگز قادر به جمعآوری بیش از ۱۲تا ۱۵ درصد از تولید ملی در قالب مالیات طی همین دوره نبود و اغلب هم بسیار کمتر از آن به دست میآمد. فرادستان جامعه فرانسه که از توان پرداخت مالیات برخوردار بودند موفق شدند معافیتها و امتیازات خاصی را برای خود خریداری کنند که به این معنا بود که بار مالیات بر دوش ضعیفترین اعضای جامعه میافتاد. در نتیجه، فرانسه با جمعیتی تقریبا ۴ برابر بریتانیا، در زمان مرگ لوئی چهاردهم در سال ۱۷۱۵ خود را ورشکسته یافت. انقلاب شکوهمند و اصلاحات مالی و بانکی که در پی آن صورت گرفت- مانند تاسیس بانک انگلیس در سال ۱۶۴۹- مالیه عمومی را در واقع با انقلاب روبهرو ساخت. این اصلاحات به دولت اجازه داد تا از بازارهای شفاف قرضه عمومی وام بگیرد بهگونهای که در فرانسه و اسپانیا در دسترس نبود. در نتیجه، سطوح استقراض دولتی در قرن هجدهم افزایش چشمگیری یافت و اجازه داد که دولت بریتانیا بسیار بزرگتر شود.
به سوی انقلابهای آمریکا و فرانسه
من روایت توسعه سیاسی در این جلد را در آستانه انقلابهای آمریکا و فرانسه در پایان قرن هجدهم خاتمه میدهم. منطق خاصی برای متوقف شدن در این نقطه وجود دارد. «الکساندر کوژی اف»، مفسر بزرگ روسی- فرانسوی هگل، استدلال میکرد که تاریخ به این ترتیب در سال ۱۸۰۶ با نبرد «ینا–اورشتدت» پایان یافت آنگاه که ناپلئون سلطنت پروس را شکست داده و اصول آزادی و برابری را به بخش هگلی اروپا آورد. کوژیاف به شیوه معمول طنزآمیز و شیطنتآمیز خود اظهار داشت که هر آنچه از سال ۱۸۰۶ به این سو رخ داده- از جمله دوره پرتلاطم قرن بیستم با جنگها و انقلابهای بزرگش- صرفا «پر کردن» [چالههای تاریخی] بوده است. یعنی، اصول اساسی حکومت مدرن در دوره نبرد «ینا» پایهگذاری شده است؛ پس از آن، وظیفه، یافتن اصول جدید و نظم سیاسی بیشتر نبود بلکه اجرای آنها از طریق بخشهای بزرگ و بزرگتری از جهان بوده است. من اعتقاد دارم که ادعای کوژی اف سزاوار جدی گرفته شدن است. سه جزء یا مؤلفه نظم سیاسی مدرن- یک دولت قوی و توانمند، تبعیت دولت از حاکمیت قانون و پاسخگویی دولت به تمام شهروندان- تا پایان قرن هجدهم در این یا آن بخش از اروپا برقرار شده بود.