بخش صد و شصت و ششم
ریشههای نظم سیاسی: از دوران پیشا انسانی تا انقلاب فرانسه
اما تنها نوع پاسخگویی رسمی در این سیستم پاسخگویی به سوی بالا و به امپراتور بود. مقامهای محلی نگران این بودند که «کاخ» در مورد عملکرد آنها چگونه میاندیشد اما توجه چندانی به آنچه مردم میگفتند نداشتند؛ زیرا هیچ رویه قضایی یا انتخاباتی نبود که بتواند علیه آنها بهکار گرفته شود. برای چینیهای عامی، تنها منبع در زمانی که با مقامی «بد» مواجه میشدند همانا توسل به «بالا» بود و امید داشتند که امپراتور به آنها گوش میدهد. با این حال، نه حکومت قانون و نه پاسخگویی در چین معاصر بیش از آنچه در دوران چین سلسلهای وجود داشت، دیده نمیشود.
حاکمیت قانون و پاسخگویی سیاسی به نوبه خود مطلوب هستند. گاهی آنها میتوانند به روش یک دولت خوب و کارآمد به پیش بروند و دست به عمل بزنند مانند زمانی که دولت هند نمیتواند در مورد پروژههای مهم زیرساختی بهدلیل دادخواهیها و اعتراضات عمومی دست به تصمیمگیری بزند یا زمانی که کنگره آمریکا قادر به دست و پنجه نرم کردن با مشکلات طاقتفرسایی مانند مقرریها و اعتبارات پرداختی بهدلیل نفوذ لابیگرها و گروههای ذینفع نیست. اما در موارد و زمانهای دیگر، حاکمیت قانون و پاسخگویی برای حفظ دولت خوب ضروری است. در شرایط درست و مناسب، یک نظام اقتدارگرای قدرتمند میتواند یک دولت بهشدت کارآمد را برسازد. نظامهای سیاسی باید با شرایط متغیر بیرونی و رهبران در حال تغییر کنار آیند تا بتوانند دوام آورند. کنترلها بر اقتدار دولت که به واسط حاکمیت قانون و پاسخگویی به دست میآید در خدمت کاهش مغایرت و اختلاف در عملکرد دولت قرار دارد: آنها [منظور کنترلهایی است که بر اقتدار دولت صورت میگیرد] بهترین دولتها را محدود میکنند اما مانع از این میشوند که بدترین دولتها از کنترل خارج شوند. در عوض، چینیها هرگز نتوانستند مشکل «امپراتور بد» را حل کنند.
نهادها کافی نیستند
ادبیات گستردهای در مورد بررسی این مساله وجود دارد که چرا چین سنتی [کهن] نتوانست نهادهای بومی سرمایهدارانه را توسعه دهد. از جمله این ادبیات میتوان به اثر «مذهب چین» نوشته ماکس وبر و اثر برجسته جوزف نیدهام با عنوان «دانش و تمدن در چین» اشاره کرد. هدف این مجلد پرداختن به این مباحث نیست جز اینکه بگوییم محدودیت الزامآور بر توسعه سرمایهداری در چین احتمالا فقدان نهادهای خوب نبود. چین دوره سلسله مینگ بیشتر نهادهایی که امروز برای توسعه اقتصادی مدرن حیاتی انگاشته میشوند را داشت. همچنین دارای یک دولت قدرتمند و به خوبی سازمان یافته بود که ثبات و پیشبینیپذیری را به ارمغان میآورد. فروش مناصب و دیگر اَشکال فساد هم موجود بود اما برجستگی کمتری نسبت به فرانسه و اسپانیای قرن هفدهم داشت (به فصلهای ۲۳ و ۲۴ بنگرید). خشونت تحت کنترل بود؛ در مقایسه با بسیاری از کشورهای در حال توسعه معاصر، چین به سطح فوقالعادهای از اقتدار غیرنظامی بر ارتش خود دست یافت. البته تنها نقطه ضعف، این حقیقت بود که فقدان حاکمیت قانون، حقوق مالکیت را در برابر بوالهوسیهای دولت آسیبپذیر میکرد. اما چنانکه در فصل ۱۷ بحث کردم، حاکمیت قانون در معنای مشروطهاش [قانون اساسی] برای رشد اقتصادی لازم نیست. اگرچه زمینداران بهصورت دورهای زمینهایشان مصادره میشد- بهویژه در آغاز سلسله- اما این کشور طی دههها حقوق مالکیت «به قدر کافی خوب» و سطح فوق العاده پایین مالیات در حومه کشور را داشت. امروز هم «جمهوری خلق چین» در معنای مشروطهاش [قانون اساسی] حاکمیت قانون ندارد و اموال هم کاملا ایمن نیستند اما حقوق مالکیت به قدر کافی خوبی برای حمایت از نرخ فوقالعاده رشد دارد.
البته چین دوران مینگ بسیاری از سیاستهای اقتصادی غیرمنطقی را دنبال میکرد. این سلسله کنترلهای بیش از حدی بر بازرگانان و بهطور کلی تجارت وضع میکرد. انحصار این سلسله بر تولید نمک قیمتها را بهطور مصنوعی بالا برد- مانند فرانسه و امپراتوری عثمانی- و موجب سطوح بالایی از قاچاق و فساد شد. اما سیاستها در داستان رشد نسبت به سایر نهادها اهمیت بسیار کمتری دارند؛ سیاستها میتوانند یکشبه دگرگون شوند، در حالی که ساخت نهادها بسیار دشوارتر است. اما آنچه چین فاقد آن بود همانا روح بیشینهسازی بود که براساس فرض اقتصاددانان یک صفت جهانشمول بشری است. یک نارضایتی عظیم در چین دوران مینگ در تمام ابعاد زندگی رواج داشت. این فقط امپراتوران نبودند که استخراج هر چه بیشتر مالیات را ضروری نمیانگاشتند؛ دیگر اَشکال نوآوری و تغییر هم ارزش آزمودن را نداشت. «ژنگ هی»، خواجه دریاسالار، اقیانوس هند را در نوردید و مسیرهای تجاری جدید و تمدنهای جدید را کشف کرد. با این حال، این موجب برانگیخته شدن کنجکاوی نشد و این سفرها هرگز پیگیری نشدند. امپراتور بعدی بودجه دریانوردی را به مثابه یک حرکت اقتصادی قطع کرد و عصر اکتشاف چینیها تقریبا پیش از اینکه شروع شود، پایان یافت. به همین ترتیب، طی دوره سلسله سونگ، یک مخترع به نام «سو سونگ» اولین ساعت مکانیکی جهان را ابداع کرد؛ یک ساز و کار عظیم چندمنظوره که با چرخ آبی کار میکرد اما زمانی این ساعت کنار گذاشته شد که «رورژن»ها بر «کای فنگ»، پایتخت سونگ، غلبه کردند. قطعات ساعت از هم گسیخته شدند؛ دانش چگونگی ساخت آن و حتی وجود آن ظرف چند دهه به بوته فراموشی سپرده شد. محدودیتهای الزامآوری که مانع رشد اقتصادی در چین دوره «مینگ- چینگ» میشدند، هر چه بودند اما امروز دیگر وجود ندارند. محدودیتهای فرهنگی که نسلهای اولیه ناظران غربی معتقد بودند که چین را عقب نگه میدارد اکنون دیگر فاکتوری به حساب نمیآیند. در اوایل قرن بیستم، استهزای آرمان کنفوسیوسی «دانشجوی حرفهای» با ناخنهای دراز که از هر کاری سر باز میزد جز مشاغل دولتی، بهعنوان مانعی برای نوسازی رایج بود.