ریشه‌های نظم سیاسی:  از دوران پیشاانسانی تا انقلاب فرانسه

به یگان‌های شهری ینی‌چری- برای کسب درآمد و گذران زندگی- اجازه داده می‌شد تا به‌عنوان صنعتگر و بازرگان مشاغل غیرنظامی را اشغال کنند و آن خط روشنی را که قبلا میان طبقات «عسکری» و «رعایا» وجود داشت بفرسایند. برخی ینی‌چری‌ها ضامن انتصاب به‌عنوان افسران مالی بودند، جایی که می‌توانستند ثبت‌نام‌های تیمار را به نفع خود دستکاری کنند، زمین‌ها را به خودشان یا حتی به رعایایی واگذار کنند که برای این امتیاز به آنها پول بیشتری می‌دادند. دولت مرکزی هم در اواخر قرن شانزدهم با بحران مالی مواجه شد. معرفی و به‌کارگیری سلاح گرم- که ستون فقرات ارتش عثمانی در قرن پانزدهم بود- می‌رفت که سواره نظام را منسوخ و از کار افتاده سازد. دولت مجبور بود به سرعت پیاده‌نظام را به هزینه [تضعیف] سواره نظام توسعه دهد؛ تعداد ینی‌چری‌ها در فاصله ۱۵۲۷ و ۱۶۰۹ از ۵ هزار به ۳۸ هزار نفر و تا سال ۱۶۶۹ به ۶۷ هزار و ۵۰۰ نفر افزایش یافت. افزون بر این، رژیم شروع به عضوگیری از دهقانان بی‌زمینِ «سکبان» کرد که به‌طور موقت «شمخال‌دار» نامیده می‌شدند. برخلاف نیروی قدیمی سواره‌نظام - که خودکفا بود - این نیروهای جدیدِ پیاده‌نظام باید به سلاح‌های مدرن مجهز می‌شدند و پرداخت‌هایشان به سربازان نقدی بود. دولت به شکلی ناامیدانه نیاز داشت تا درآمدها را از پرداخت غیرنقدی به نقدی تبدیل کند که به‌طور کلی به مثابه مبنایی برای معاملات در چارچوب اقتصاد در نظر گرفته می‌شد. با افزایش تعداد پیاده نظام، از شمار سواره‌نظام تا حدی زیادی کاسته می‌شد و «تیمار»های رها شده اکنون به املاک اجاره‌ای تبدیل شدند که به کارآفرینان غیرنظامی خصوصی واگذار شده بودند. این مساله اجازه داد مالیات‌های نقدی از سوی کشاورزان مالیاتی جمع‌آوری شود؛ کشاورزانی که از خارج از طبقه «عسکری» استخدام شده بودند. محدودیت‌های قبلی بر بهره‌برداری از دهقانان آنگاه تسکین یافت که رژیم به شکلی ناامیدانه شروع به جست‌وجو برای درآمد کرد.

با عنایت به این کسادی‌های مالی، شاید اجتناب‌ناپذیر بود که قواعد درونی حاکم بر نظام برده‌داری نظامی دچار فرسایش شود. ما در مورد مملوک‌ها دیدیم که اجرای قواعدی که مانع از این می‌شد که سرباز- بردگان جایگاه و منابع خود را به فرزندانشان منتقل سازند بسیار دشوار بود، زیرا برخلاف واقعیت‌های خاص طبیعت بشری بود. نظام اصلی عثمانی حتی سختگیرتر بود و تجرد را در میان ینی‌چری‌ها به اجرا درآورده و آنها را از داشتن خانواده منع می‌کرد. فشارهای مداومی از درون این نهاد برای تضعیف این قواعد وجود داشت. وقتی رژیم با فشار مالی فزاینده مواجه شد، این دقیقا همان چیزی بود که رخ داد. این فرآیند در دوران «سلیمِ عبوس» (۱۵۲۰-۱۵۱۲) و «سلیمان قانونی» (۱۵۶۶-۱۵۲۰) رخ داد که اولی به ینی‌چری‌ها اجازه داد تا ازدواج کرده و صاحب خانواده شوند. این ینی‌چری‌ها سپس به دربار فشار وارد می‌آوردند تا به پسرانشان اجازه ورود به خدمت نظامی بدهند. این در دوران سلیم دوم (۱۵۷۴-۱۵۶۶) رخ داد آنگاه که سهمیه‌ای برای پسران ینی‌چری‌ها برقرار شد. سلطان مراد چهارم رسما نظام دوشیرمه را به منزله نظام عضوگیری در سال ۱۶۸۳ منسوخ کرد و به سادگی وضعیت موجود را تایید کرد که در آن ینی‌چری‌ها دوباره رده‌ها و جایگاه‌های خود را با فرزندانشان پُر کردند. در واقع، برخی رعایا اکنون مجاز شدند تا وارد این طبقه شوند. پیشرفت به‌طور فزاینده‌ای مبتنی بر روابط شخصی در چارچوب نظام دولتی بود تا قواعد و قوانین. پاتریمونیالیسم [حکومت پدرمیراثی]- که پیش از این فقط به سطوح بالاتر سیاست‌های کاخ محدود شده بود- اکنون به‌طور کلی در تمام سیستم پراکنده شده بود.

همچون مملوک‌های برجی، پیوندهای اخلاقی ینی‌چری‌ها با سلطان آنگاه از میان رفت که آنها دغدغه‌شان، رفاه خودشان و خانواده‌هایشان بود و درست مانند یک گروه ذی‌نفع رانت‌جو شروع به فعالیت و کنشگری کردند. انضباط متلاشی شد و ینی‌چری‌ها به‌طور منظم در پایتخت بر سر خواسته‌هایشان برای پرداخت‌های عقب افتاده یا در اعتراض به پرداخت با سکه‌های از ارزش افتاده شروع به طغیان کردند. همچون مملوک‌ها، آنها روابطی را با اقتصاد غیرنظامی شکل و توسعه دادند، منافع تجاری یا بازرگانی به دست آوردند یا رانت‌هایی از تیمارهای رها شده به دست آوردند که به کنترل آنها در آمد. بسیاری از مورخان معترض این ایده شده‌اند که عثمانی‌ها از اوایل قرن هفدهم به این سو در فرآیند گریزناپذیر افول قرار گرفته بودند. در واقع، این رژیم تا ۳۰۰ سال دیگر یعنی تا ظهور جنبش ترک‌های جوان در سال ۱۹۰۸ دوام آورد. عثمانی‌ها توانستند قدرت شگفت‌آوری را به نمایش بگذارند، مثلا طی دوره خاندان وزارتی کوپرولو در نیمه دوم قرن هفدهم که نظم در تمام استان‌های مرکزی امپراتوری بازگردانده شد و توسعه طلبی در مدیترانه با فتح کرت و تلاش دیگری برای فتح وین در سال ۱۶۸۳ از سر گرفته شد. اما این احیاگری هم روندی معکوس به خود گرفت. ظهور سلسله شیعه صفوی در ایران موجب نزاعی طولانی‌مدت شد که پیامدهایی قوی بر رفتار شیعه- سنی به دنبال داشت و موجب ترغیب راست کیشی سُنی در تمام امپراتوری شد و باعث شد ایده‌های جدیدی که از خارج می‌آمد تعطیل شود. عثمانی‌ها دریافتند که توان رسیدن به تکنولوژی [روز] و نوآوری‌های سازمانی را ندارند؛ تکنولوژی و نوآوری‌هایی که امپراتوری‌های همسایه اروپایی در آنها پیشگام شده و دهه به دهه شاهد بودند که سرزمین‌هایشان از دست می‌رود و کوچک و کوچک‌تر می‌شود. با این حال، ترکیه موفق شد بریتانیا را در گالیپولی شکست دهد و این کشور همچنان بازیگری مهم در سیاست‌های اروپایی تا قرن بیستم باقی ماند.

22222