ریشههای نظم سیاسی: از دوران پیشاانسانی تا انقلاب فرانسه
دولت در سطح استانی حول «سنجاقها» سازماندهی میشد که منطقهای بودند شامل چندین هزار مایل مربع و شاید جمعیتی بالغ بر یکصد هزارنفر. با فتح سرزمینهای جدید، آنها در قالب «سنجاقها» سازماندهی شده و منقاد بررسیهای محدودهبندی تفصیلی استانی قرار میگرفتند که به دقت منابع انسانی و اقتصادی را به روستا فهرست بندی میکرد. هدف این بررسیها همانا برقراری پایگاه مالیاتی و تقسیم زمین برای توزیع به مثابه «تیمار» بود. در ابتدا، مقررات اعمال شده برای هر استان بر حسب شرایط آن استان فرق میکرد اما با گذر زمان و افزوده شدن سرزمینهای جدید، یک نظام یکپارچهتری از قوانین و مقررات اعمال شد. «بیک»هایی که به مثابه فرمانداران سنجاقها عمل میکردند به شکل محلی استخدام نمیشدند بلکه از سوی مدیران و مقامهای مرکزی در استانبول منصوب و – همچون بخشداران چینی- پس از خدمت دورهای سه ساله به مشاغل جدید گماشته میشدند. «سنجاق بیک» افسری بود که رهبری سواره نظام منطقه خود در جنگ را بر عهده داشت. بالاتر از سطح سنجاق، یک سطح بالاتری از مدیریت بود که «بیگلربیگی» نامیده میشد که مناطق عمده امپراتوری را تشکیل میداد.
تنها تفاوت مهم میان نظام دیرلیک و فئودالیسم اروپایی – چنانکه ماکیاولی به آن پی برد- این واقعیت بود که بر خلاف اروپا، امتیازات و تیولهای [آپاناژهای] ترکها به املاک و داراییهای موروثی تبدیل نشده و به فرزندان سپاهیان هم داده [منتقل] نمیشد. به خاطر این حقیقت که بیشتر زمینها در امپراتوری [عثمانی] به تازگی از سوی سلسلهای تازه تاسیس فتح شده بود، بخش عمدهای از آن- حدود ۸۷ درصد در سال ۱۵۲۸- همچنان در ملکیت دولت باقی ماند و فقط در دوران حیات تیماردار به او اعطا میشد. در عوض، تیمارها به خدمت سربازی اعزام میشدند؛ اگر خدمت نظامی انجام نمیگرفت [و افراد از زیر آن شانه خالی میکردند] میشد آنها را از والدینشان جدا کرد البته این کار فقط از سوی شخص سلطان انجام میگرفت. دارندگان املاک بزرگ همچون اروپا نمیتوانستند زمینهای خود را اعطا کرده و ببخشند. وقتی یک سپاهی خیلی پیر میشد یا میمرد، زمین او به دولت بازگردانده میشد و این زمین از نو به سوارهنظام جدید واگذار میشد. در واقع، جایگاه خود سپاهی هم ارثی نبود؛ فرزندان مردان نظامی باید به سوی مردمان غیرنظامی باز میگشتند. در عوض، دهقانانی که برای دارندگان زمینهای تیمار و زعامت کار میکردند فقط حق بهرهبرداری از زمین داشتند اما بر خلاف اربابانشان، آنها میتوانستند این حقوق را به فرزندان خود منتقل کنند. از این رو، دولت عثمانی یک آریستوکراسی تک نسلی را خلق کرد و مانع ظهور یک آریستوکراسی زمیندار قدرتمند با پایگاه منابع خاص خودش و امتیازات موروثی شد.
عوامل عملی دیگری هم وجود داشت که مانع ظهور طبقه نجبایِ ریشهدار سرزمینی شد. عثمانیها همواره در جنگ بودند و از هر سواره نظامی انتظار میرفت که کارهایی که در فصل تابستان انجام داده را گزارش دهد. ارباب محلی هر سال چند ماهی دور از زمین به سر میبرد و این باعث میشد که دهقان از برخی از بارهایی که بر دوشش بود اندکی آسایش یابد و پیوند میان سپاهی و زمینش را اندکی رقیقتر کند. گاهی آن سوارهنظام مجبور بود سه ماه زمستان را در جای دیگری غیر از تیمار خود به سر برد. زن و فرزندش به خانه برمیگشتند و به مراقبت از خویش و انجام اموراتشان میپرداختند و آن سرباز اغلب از «همنشین»ها و «فرصت»های جدید ارائه شده از سوی زندگی اردوگاهی برخوردار میشد. تمام اینها برای شکستن پیوند میان «آریستوکرات» و «زمین» بهکار گرفته میشد که در توسعه اروپا بسیار حیاتی بود.
بردگی نظامی کامل شد
نظام دیرلیک بر نظام بردگی نظامی تکیه داشت که بدون آن، این نظام به درستی اداره نمیشد. سلسله عثمانی بر روی نظامهای بردگی نظامی شکل گرفت که از سوی عباسیها و مملوکها برقرار شده بود و نیز نظامهایی که از سوی دیگر حاکمان ترک مورد استفاده قرار میگرفت اما بسیاری از ویژگیهایی که باعث میشدند نظام مملوک آنقدر «کژکارکرد» شود را حذف کردند. اول و مهمتر از همه این بود که اکنون تمایز روشنی میان اقتدار نظامی و غیرنظامی و انقیاد شدید دومی از اولی وجود داشت. بردگان نظامی در ابتدا به مثابه حاصل خانواده سلطان پدیدار شدند، مثل مورد مملوکهای ایوبی. با این حال، بر خلاف دومی، خانواده حاکم عثمانی همچنان کنترل سلسله مراتب بردگی را تا دوران اخیرترِ امپراتوری به دست داشت. اصل سلسلهای فقط در درون خانواده حاکم عثمانی کاربرد مییافت؛ هیچ بردهای- صرفنظر از اینکه چقدر دارای رتبه، درجه و استعداد باشد- نمیتوانست بر حسب میل خود سلطان شود یا امید داشته باشد که «نیمچه سلسله» خود را در درون نهادهای نظامی برقرار کند. در نتیجه، مقامهای غیرنظامی توانستند قواعد روشنی برای استخدام، آموزش و ارتقا برقرار کنند که بر ساخت یک نهاد نظامی و اداری کارآمد متمرکز بود، بدون اینکه نگرانی دائمی در مورد آن نهاد داشته باشند که ممکن است در تلاش برای تسخیر قدرت به نام خود باشد.