تغییر بزرگ در نقشه سیاسی بریتانیا

طبق تحلیل‌ها، تغییر در برآورد نظرسنجی‌ها نتیجه آخرین مناظره‌ای بود که بین رهبر حزب محافظه‌کار، بوریس ‌جانسون و رهبر حزب کارگر، جرمی کوربین برگزار شد و وزنه را کاملا به‌نفع رهبر حزب محافظه‌کار سنگین کرد. در این مناظره، رای‌دهندگان بریتانیایی به این قطعیت رسیدند که «عدم اعتماد» به بوریس جانسون که نتوانسته است در مدت زمامداری امور مربوط به برگزیت را پیش ببرد، کمتر از «بلاتکلیفی» و نبود شفافیت در برنامه جرمی کوربین درمورد برگزیت اهمیت دارد. شعارها و برنامه‌های هر دو حزب نقش مهمی در پایان بازی ایفا کردند. مردم بریتانیا، خسته از سه سال و نیم تنش در این کشور بر سر برگزیت، سه موضوع عمده را در وعده‌های انتخاباتی احزاب رصد می‌کردند که شامل برگزیت، برنامه سلامت ملی و مهاجرت می‌شد. دیدگاه بوریس جانسون در هر سه این موضوعات قطعیت داشت، درحالی‌که کوربین از دید مردم، رویکرد «همه و درواقع‌ هیچ» را داشت. بیانیه حزب کارگر موضوعات متنوعی را پوشش می‌داد و به باور مردم این امر به‌معنای عملی نشدن همه آن وعده‌ها بود. درمقابل، وعده‌های حزب محافظه‌کار هم قاطعانه و هم جذاب بود. علاوه‌براین، از همان ابتدای کارزار انتخاباتی، بوریس جانسون، به‌عنوان یک چهره پوپولیستی محبوبیتی بسیار بیشتر از کوربین داشت.درحالی‌که کوربین نماینده لندنی و شهرنشین حزب کارگر محسوب می‌شد، بوریس جانسون از دید رأی‌دهندگان، فردی افتاده و متواضع بود. اعضای حزب کارگر به عدم محبوبیت کوربین در فضای پوپولیستی حاکم‌بر انتخابات بریتانیا بی‌توجه بودند، درحالی‌که روشن بود نمی‌تواند اعتماد رای‌دهندگان حاشیه شهرها را جلب کند. ازطرف‌دیگر، حزب محافظه‌کار برنامه‌های خود را به آرای راست افراطی نزدیک کرد و این مساله موجب ‌شد صدای پوپولیستی حزب محافظه‌کار رساتر به‌نظر برسد. حزب محافظه‌کار در این انتخابات برای اولین‌بار وعده‌های رفاه را مطرح کرد که به‌طور سُنتی در دستور کار حزب رقیب آن، یعنی حزب کارگر قرار داشتند. حزب محافظه‌کار وعده داد که از فشارهای ریاضت اقتصادی بر مردم خواهد کاست، درحالی‌که به‌طور سُنتی این حزب خود کارگزار برنامه‌های ریاضتی دولت محسوب می‌شود.

بنابراین به‌عبارت‌بهتر باید گفت حزب محافظه‌کار کوچکترین ریسکی را برای از دست دادن رای نپذیرفت و حتی خطر آمیخته شدن شعارهای اصیل حزب با دیگر احزاب را به‌جان خرید تا بتواند از فضای پوپولیستی و ملی‌گرایانه مسلط بر فضای انتخاباتی جان سالم به‌در ببرد. درنتیجه، رهبری پوپولیست مانند جانسون، شعارهایی پوپولیستی و فضایی پوپولیستی، مقدمه را برای ورود بسیار موفقیت‌آمیز حزب محافظه‌کار به پارلمان بعدی بریتانیا هموار کرد. با ریخته شدن آرای دیگر احزاب و به‌ویژه حزب کارگر به سبد محافظه‌کاران، این پیروزی گسترده، با تغییر الگوهای رأی‌دهی در این کشور نیز همراه بود. حزب محافظه‌کار فقط بر اعضا و حامیان سُنتی‌اش متمرکز نبود، بلکه اردوی رقابتی گسترده‌ای را در این انتخابات هدایت می‌کرد که تمامی اقشار را شامل می‌شد، بنابراین پیروزی جانسون و شکست کوربین، رویداد تاریخ‌ساز دیگری را نیز رقم زد.

در این انتخابات، بسیاری از حامیان سرسخت حزب کارگر در شهرهای کوچک به حزب محافظه‌کار روی آوردند که این رفتار رای‌دهی در یک‌صد سال اخیر بی‌سابقه بوده است. حزب محافظه‌کار در حوزه‌هایی موفق به احراز رای شد که شاید بیش از سه نسل حامی حزب کارگر بودند. با این نتیجه انتخاباتی، نقشه سیاسی بریتانیا تغییر بزرگی کرده است. از آخرین پیروزی اکثریتی حزب محافظه‌کار نزدیک صد سال می‌‌گذرد، بااین‌حال در کنار ملاحظاتی که حزب محافظه‌کار را به پیروزی رساند باید به سهل‌انگاری‌هایی که منجر به شکست حزب کارگر شد نیز توجه شود.

یکی از دلایل شکست بی‌سابقه حزب کارگر، مساله فروپاشی «دیوار قرمز» یا حمایت سنتی از حزب کارگر بود. در دوران فعالیت‌های انتخاباتی، شایعه‌ای ازطرف احزاب رقیب حزب کارگر، ازجمله محافظه‌کاران و حزب برگزیت مطرح می‌شد که ادعا می‌کردند این دیوار هرگز فرو نمی‌ریزد. این اطمینان خاطر کذایی موجب شد حزب کارگر به این گروه مهم بی‌توجهی کند. در طرف مقابل، حزب محافظه‌کار درصدد تحت تأثیر قرار دادن این گروه از رأی‌دهندگان بود. نتیجه نشان داد این حمایت به‌آسانی فرو ریخت و کارگرانی که احساس می‌کردند کوربین به‌عنوان یک لندنی نمی‌تواند معرف آنها باشد، از حمایت حزب کارگر دست کشیدند.

ازسوی‌دیگر، راهبرد انتخاباتی حزب کارگر هم اشتباه بود. کالبدشکافی این راهبرد نشان می‌دهد این حزب به‌جای تمرکز بر آرای حتمی خود، بیشتر بر کسب رای کرسی‌‌های حاشیه‌ای و شناور متمرکز بوده است و به‌همین‌دلیل حتی صندلی‌های خود را نیز از دست داد. درنتیجه، رای کارگری مناطق خارج از شهری و شهرهای صنعتی به‌جای آنکه به حزب کارگر داده شود، به‌نفع حزب محافظه‌کاری که وعده‌های حمایتی قابل‌باوری ارائه داده بود، تغییر کرد. علاوه‌بر این شگفتی، الگوی رای در اسکاتلند نیز بی‌سابقه و تاریخی بود. حزب ملی اسکاتلند به رهبری نیکولا استروجن، با آرای قابل‌توجهی از دیگر احزاب کوچک بریتانیا در اسکاتلند پیشی گرفت و اکثریتی قاطع را در اسکاتلند برای این حزب رقم زد. این نتیجه می‌تواند پیامدهای مهمی برای آینده این کشور داشته باشد. یکی از مهم‌ترین مطالبات حزب ملی اسکاتلند، برگزاری دو رفراندوم است که نخست، سرنوشت اسکاتلند برای جدایی از اتحادیه بریتانیا و استقلالش را روشن کند و رفراندوم دوم درمورد عضویت در اتحادیه اروپا خواهد بود.

درمورد رفراندوم استقلال، جانسون به حزب ملی اسکاتلند پاسخ داده است که مرجع مردم‌سالارانه‌اش برای این مطالبه رفراندوم سال ۲۰۱۴ است که در آن مردم اسکاتلند خواهان جدایی از اتحادیه بریتانیا نبوده‌اند. اما درمورد موضوع مهم برگزیت و همراهی اسکاتلند با آن، به‌نظر می‌رسد با توجه به اولین سخنرانی رسمی بوریس جانسون پس از پیروزی که در آن از اعتماد و آشتی ملی سخن گفت، حزب اکثریت، درصدد تجمیع قوای تمامی احزاب برای ممانعت از بروز چالش در اجرای برنامه‌هایش باشد. درنتیجه، او که درصدد است «اعتماد مردم را پاسخ دهد»، احتمالا با بی‌توجهی با حزب اسکاتلند برخورد کرده و این رفتار اسکاتلندی‌ها را در موضع خود راسخ‌تر خواهد کرد. درحالی‌که موضوع حزب اسکاتلند بی‌اهمیت نیست و ازنظر قانونی می‌تواند برای برگزاری رفراندوم دیگری درخواست دهد. درحال‌حاضر، بسیاری از کارشناسان پیش‌بینی می‌کنند روند تدریجی جدایی اسکاتلند از اتحادیه بریتانیا آغاز شده است و فقط زمان آن مشخص نیست.

شاید با این نتایج به‌نظر برسد که حال، محافظه‌کاران می‌توانند بی‌آنکه حزب رقیبی بتواند اخلالی در برنامه‌های آنها در پارلمان ایجاد کند، هرطور تمایل دارند در فرصت باقی‌مانده از سال و تا پایان فوریه، برنامه‌ خود را برای برگزیت پیش ببرند. بااین‌حال، جانسون با مشکلات بسیاری برای تحقق این امر مواجه است و باید عوامل بسیاری را در فضای کنونی بریتانیا درمورد سناریوهای آتی برگزیت درنظر بگیرد.

نخست اینکه در جریان انتخابات، جانسون بسیاری از شعارهای احزاب راست افراطی را وام گرفته بود و امروز دیگر نمی‌تواند از آنها حمایت کند و باید تا اندازه‌ بسیاری برنامه‌های خود را کُندتر به‌پیش ببرد تا بتواند بار افراط‌گرایی را بدون دلسرد کردن مردم کاهش دهد. این جریان کُندسازی کلی، بر برنامه‌های آتی او در هر حوزه‌ای سایه خواهد انداخت. ازطرف‌دیگر، جانسون با نتیجه انتخابات برای حزب ملی اسکاتلند و مطالبات جدید آن مواجه است. بی‌شک او نمی‌خواهد به‌عنوان رهبری در تاریخ کشورش مطرح باشد که موجب جدایی بخشی از بریتانیا از آن شده است. ازسوی‌دیگر، همان روحی که در جدایی بریتانیا از اتحادیه اروپا حلول کرده در جدایی اسکاتلند از اتحادیه بریتانیا حاکم است. بنابراین، جانسون باید با دقت و ملاحظات بسیاری با این موضوع برخورد کند. تاکنون تمرکز حزب محافظه‌کار بر مساله پیروزی‌اش بوده است و حال باید برنامه‌هایی را برای برخورد مناسب با اسکاتلند درنظر بگیرد که این موضوع هم روند اجرای برنامه‌ها را کندتر خواهد کرد.

مساله بعدی که جانسون در نخستین سخنرانی خود به آن اشاره کرد، رویکردی است که باید بریتانیا درقبال اتحادیه اروپا درپیش بگیرد: خروج سخت و بدون توافقی به نفع بریتانیا یا خروج نرم و همراه با حفظ منافع این کشور. جانسون در سخنرانی خود مدعی شد «خواهان رسیدن به اتحادی جدید با اتحادیه‌ اروپا برای مقابله علیه تروریسم و گرمایش جهانی است.» روشن است تاکنون مشکل برگزیت برقراری اتحاد با اتحادیه اروپا نبوده است و بسیاری موضوعات دیگر حقوقی و قانونی مطرح بوده است. بنابراین، ورای عدم شفافیت این گفته، آنچه به‌نظر می‌رسد این است که رهبران بریتانیا علاوه‌بر حفظ وجهه خود پس از این پیروزی بزرگ انتخاباتی، تمایل دارند وقفه‌ای در برنامه خروج از اتحادیه اروپا ایجاد کنند و هنوز خود را در مرحله چانه‌زنی با اتحادیه می‌بینند. درنتیجه، احتمال آنکه همچنان موضوع برگزیت لاینحل بماند و طولانی شود بسیار است، حتی‌اگر پیام جانسون به این معنا باشد که از حقوق و منافع بریتانیا درمقابل اتحادیه می‌گذرد، برگزیت را رقم می‌زند و از نو با اتحادیه وارد «مذاکره اتحاد» می‌شود، بازهم این برنامه از اصطکاک طولانی بریتانیا و اتحادیه نمی‌کاهد.