نگاه دیگران (بخش بیست و ششم)
«بی نظمی» جدید جهانی
چین هم به نوبه خود فهرست جزئیات [bill of particulars] و نگرانیهای خود را دارد. مقامهای چینی بهطور منظم نگرانی خود را بابت قوانین صادراتی که دسترسی این کشور به فناوریهای پیشرفته آمریکایی را محدود میکند، ابراز داشتهاند. استدلال آنها این است که حمایت نظامی آمریکا از تایوان بر خلاف تعهدات آمریکا به چین است. چینیها همچنین انتقادات آمریکا از رفتارشان در دریای چین جنوبی را به منزله معیاری دوگانه مینگرند و کشورهای دیگر هم (از جمله ویتنام و فیلیپین) در همین زمینه با آمریکا اشتراکنظر دارند. چینیها همچنین میبینند که آمریکاییها در مناقشه بر سر جزایر در دریای چین شرقی به سوی ژاپن میل کردهاند. باوری گسترده وجود دارد دال بر اینکه ایالاتمتحده در برابر ظهور چین بهعنوان قدرت منطقهای و جهانی درجه اول ایستاده است.
یک اپیزود نسبتا کوچک در این زمینه مشاهده میشود. در اواخر سال ۲۰۱۳، «شیجینپینگ»، رئیسجمهوری چین، طرحی را برای ساخت «بانک توسعه زیرساختی آسیا» یا AIIB اعلام کرد. چنانکه از نامش بر میآید، این بانک بنا بود بودجهای بینالمللی برای تامین مالی حملونقل کلان، انرژی و ارتباطات و دیگر پروژهها در این بخش از جهان را جمعآوری و تهیه کند. چین وعده داده بود که بخش قابلتوجهی از بودجه اولیه را تامین خواهد کرد. ایالاتمتحده از آغاز با این پروژه مخالف بود و از این میترسید که این بانک کار نهادها و موسسات دیگر (مانند بانک جهانی و بانک توسعه آسیا) را تضعیف کند؛ نهادهایی که بر استانداردهای بالاتر در هر چیزی از حمایتهای زیستمحیطی گرفته تا محدود کردن فساد اصرار میورزند. همچنین انگیزهای بود برای آمریکا تا در برابر نقش گستردهتر منطقهای چین ایستادگی کند.
دولت اوباما تا جایی پیش رفت که با رایزنی و لابی کردن با دوستان و متحدان خود از آنها خواست که به نهادها و موسسات مورد حمایت چین ملحق نشوند. این تلاش با شکست مواجه شد زیرا بیش از ۵۰ کشور از جمله دوستان و متحدان نزدیک آمریکا همچون بریتانیا، کره جنوبی، اسرائیل و استرالیا گزینه همکاری و تبدیل شدن به عضو پایهگذار بانک توسعه زیرساختی آسیا (AIIB) را برگزیدند. اینکه چرا ایالاتمتحده از همان آغاز - در صورت محقق شدن برخی شرایط خاص- پیوستن به آن را انتخاب نکرد همچنان محل سوال است. نتیجه این شد که واشنگتن نفوذ خود بر این برنامه را از دست داد، ناتوان به نظر رسید و بسیاری را در چین متقاعد ساخت که ایالاتمتحده به دنبال ممانعت از پذیرش نقش رهبری چین در جهان است. بهطور کلی، توصیف یا طبقه بندی کردن روابط چین و آمریکا ربع قرن پس از پایان جنگ سرد دشوار است.
به شکلهای مختلف، هر دو همچنان در جستوجوی منطقی هستند تا جای «ضدشورویگرایی» [anti-Sovietism] که شکلدهنده روابطشان پیش از 1989 بود را بگیرد. چینیها از الگوی جدیدی با عنوان «روابط قدرتهای بزرگ» سخن میگویند اما این دو دولت تا حد زیادی نتوانستهاند جاهای خالی را پر کرده و از کلیات گذشته عبور کنند. آنچه عدم قطعیت را بیشتر میسازد همانا آسیب پذیری روابط دو کشور در برابر بحرانهای ناشی از ادعاهای مختلف در دریای چین جنوبی، تنشهای چین و ژاپن یا تایوان است. با این همه، پایداری روابط چین- آمریکا قابلتوجه است؛ چیزی که با توجه به تغییر شرایط استراتژیک و توازن قوا میان دو کشور شایسته اظهارنظر است زیرا چین هم به شکل نسبی و هم مطلق رشد کرده است. این روابط در دوره دموکراتها و جمهوریخواهان به یکسان و در دوره برخی رهبران چین بهبود قابلتوجهی یافت. بار دیگر، تاریخ اصطکاک بسیار بیشتری را پیش بینی کرد و درحالیکه هنوز محتمل است چیزی نزدیک به جنگ سرد بتواند [در روابط دو کشور] تحقق یابد، اما اصلا حتمیالوقوع [هم] نیست. در واقع، اینکه چگونه بتوان مانع از وقوع آن شد درحالیکه همزمان بتوان از منافع آمریکا حفاظت کرد و حتی همکاری چین و آمریکا را بسط داد مسالهای است که در بخش آخر این کتاب به آن پرداخته خواهد شد. روابط پساجنگ سرد با شوروی و سپس روسیه از همان آغاز پر از مشکل بود.
با توجه به شکست شوروی در جنگ سرد، دیدن از دست رفتن بخشی از امپراتوری اش در اروپای شرقی و سپس تجربه فروپاشی داخلی اش میشد از این روابط مشکل ساز اجتناب کرد. روسیه فعلی تقریبا نیمی از جمعیت و سه چهارم قلمرو سرزمینی شوروی سابق را در اختیار دارد. این کشور دارای یک کرسی در شورای امنیت و یک زرادخانه هستهای عظیم است اما فقط در نام ابرقدرت است. در حقیقت، روسیه به کشوری بسیار تحلیل رفته، تبدیل شده که به شدت به گاز و نفت وابسته است؛ وضعیتی که معمولا مختص یک کشور درحال توسعه است. به مدت دو دهه جمعیت این کشور بهطور پیوسته رو به کاهش بوده است؛ امید به زندگی مردان حدود ۶۰ سال است و این نتیجه اعتیاد به الکل، موادمخدر، جرائم و سیستم بهداشت عمومی ضعیف است. این کشور متحمل یک شکست تحقیرآمیز و پرهزینه نظامی در افغانستان شد و آخرین نیروهای شوروی در فوریه ۱۹۸۹ افغانستان را ترک کردند درست در زمانی که دولت جورج هربرت واکر بوش داشت کار خود را شروع میکرد. تمام اینها شکاف بزرگی بهوجود آورد میان واقعیتهای روسی و اینکه روسها به خود و کشورشان چه نگاهی داشتند.
ارسال نظر