شبکههای مجازی چه نقشی در تغییر آرای انتخابات ۲۰۱۶ آمریکا ایفا کردند؟
تراژدی فیسبوک
هر تصمیمی که مدیران آن میگیرند برای زندگی افراد اهمیت دارد. مدیریت برای هر اقدامی مسوول است. همانگونه که آنها از هر موفقیتی اعتبار بهدست میآورند، برای شکستها نیز باید مسوولیتپذیر باشند. اخیرا فیسبوک کارهایی انجام داده است که به راستی وحشتناک است و هیچ توجیهی هم ندارد. ۹ روز پیش از انتخابات نوامبر سال ۲۰۱۶، من ایمیلی به مارک زاکربرگ موسس فیسبوک و شریل سندبرگ، مدیراجرایی آن ارسال کردم. این متنی برای اپراتور در باب مشکلاتی بود که مشاهده کرده و قصد انتشارش را داشتم. اوایل همان سال، من متوجه موجی از عکسهای آزاردهندهای شدم که توسط دوستان به اشتراک گذاشته میشود که این گروهها به ظاهر با کمپین برنی سندرز (یکی از نامزدهای اولیه دموکراتها) در ارتباط بودند، اما برای من قابلقبول نبود که این عکسها ریشه در فعالیتهای کارزارهای انتخاباتی آنها داشته باشد. میخواستم با سندبرگ و زاکربرگ از ترسم بگویم که بازیگران بد در حال سوءاستفاده از معماری فیسبوک و مدل کسبوکار آن هستند تا به افراد بیگناه آسیب برسانند. من برای مدتهای مدیدی است که یک سرمایهگذار اونجلیست در حوزه فناوری هستم. فناوری، شغل و عشق من است. من از مشاوران اولیه زاکربرگ و از نخستین سرمایهگذاران فیسبوک بودم. من یک دهه ایمان کامل به آنها داشتم. جلسات اولیه من با زاکربرگ تقریبا در اتاق کار او برگزار میشد، عمدتا هم خودمان دو نفر حضور داشتیم، من تصویری نصف و نیمه از این مرد دارم اما همواره با من رک بود. من زاک را دوست داشتم. از تیمش خوشم میآمد. من طرفدار فیسبوک بودم. من جزو معدود کسانی بودم که آنها وقتی دچار مشکل یا چالش بزرگی میشدند، تماس میگرفتند. آموزش دادن جزو تفریحات من است و زاک جزو یکی از بهترین شاگردان من بود. ما در مورد چیزهایی صحبت میکردیم که برای زاک مهم بودند و من هم در آنها تبحر داشتم. اغلب اوقات نه همیشه، او روی مشورتهای من حساب باز کرده بود.
زمانی که این ایمیل را برای زاک و شریل فرستادم، فکر میکردم که فیسبوک یک قربانی است. آنچه در ماههای بعد متوجه شدم، در مورد انتخابات سال ۲۰۱۶، در مورد گسترش دروغهای برگزیت و در مورد فروش اطلاعات کاربران، به راستی مرا شوکه و ناامید کرد. مدتی طول کشید تا باور کنم که موفقیت چشمان زاک و شریل را کور کرده تا متوجه عواقب کارهایشان نشوند. من هیچگاه کسی نبودم که انگشت عسلی فیسبوک را گاز بگیرم. حتی در این نوشته، من هنوز سهم خود را در فیسبوک دارم. انتقاد من از کمپانی بر اساس اصولی است که دارم و همین که هنوز سهمم را در فیسبوک حفظ کردهام، گواه این مطلب است. من به یک فعال (سیاسی-اجتماعی) تبدیل شدم، چراکه من جزو اولین کسانی بودم که شاهد این فاجعه بوده، در حالی که اعتباری که بهدست آوردهام به همراه این کمپانی بوده است. این راهی است که در آن قدم گذاشتهام. این داستانی در مورد قدرت است. در مورد رجحان و اعتماد، و اینکه چگونه مورد سوءاستفاده قرار گرفتند.
موفقیت بزرگی از سوی فیسبوک، در نهایت به فاجعه ختم شد. مدل کسب و کار به تبلیغات بستگی دارد که به نوبه خود، آن هم به مهارت در جلب توجه کاربران از تبلیغاتی که میبینند، بستگی دارد. یکی از بهترین روشهای ماهرانه در جلب توجه کاربران مبتنی بر خشم، ترس و احساسات است که آنها را به شدت درگیر خود میکند. الگوریتمهای فیسبوک آنچه را که کاربران میخواهند به آنها میدهد، بهطوری که هر خبرخوان (News Feed) به یک واقعیت بیهمتا برای هر شخص تبدیل میشود؛ یک حباب فیلتری، که توهمی ایجاد میکند که کاربران از این القائات به یک درک مشترک برسند. به آنها پستهایی نشان دهد که با آن موافق و همراه هستند اما اخیرا محققان گفتهاند که این شیوه در دو قطبی کردن فضای جامعه آمریکا تاثیر بسزایی داشته و به دموکراسی آسیب زده است. فیسبوک برای تهیه خوراک الگوریتمش از هر کجا که میتوانست داده جمعآوری کرد. پیشتر برای مدت طولانی فیسبوک از همگان جاسوسی میکرد، حتی این شامل افرادی میشد که از فیسبوک هم استفاده نمیکردند. متاسفانه فیسبوک در محافظت از دادههای کاربرانش شکست خورده است. فیسبوک گاهی اوقات این دادهها را به منظور سودآوری بیشتر معامله کرده است.
این چیزها موجب افزایش کاربران فیسبوک شد اما نوآوری دیگری در حوزه تبلیغات موجب موفقیت بزرگ این کمپانی شد. از اواخر سال ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۷، فیسبوک یک ایده جدید – هک تکاملی- را تکمیل کرده بود که به موجب آن الگوریتمها، انواع دادههای جدید و تغییرات کوچک در طراحی مورد آزمایش قرار میگرفت و همه چیز را مورد ارزیابی قرار میداد. هک تکاملی یا رو به رشد فیسبوک را قادر میسازد به طرز موثری به اقیانوسی از دادهها دسترسی پیدا کند و امتیازاتی که از این هک به دست فیسبوک میرسد موجب شده است تا ملاحظات دیگر را در نظر نگیرد. در هک تکاملی، کاربران به چشم داده دیده میشوند نه افراد. هر حرکتی که یک کاربر انجام میدهد به فیسبوک فهم بهتری از آن کاربر و حتی دوستانش میدهد و به کمپانی اجازه میدهد روزانه تحول و بهبود در تجربه کاربر را درک کند. باید گفت که (فیسبوک) به این طریق بهتر میتواند در اداره و هدایت کردن توجه کاربران عمل کند. هر شرکت تبلیغاتی میتواند به راحتی با خرید این «تغییر و تحولات در رفتار کاربران» به دادههای آنها دسترسی پیدا کند. روسها در این زمینه به نحو احسن سوءاستفاده کردند. تاکنون در مکالمات داخلی فیسبوک ندیدهام که از مسوولیت مدنی سخنی به زبان آورده شود و به جرات میگویم هیچ شواهدی در این خصوص وجود ندارد. آدمهای کمپانی فیسبوک در حباب خودساختهشان زندگی میکنند. زاک همیشه میگفت که مهمترین ماموریت وی و کمپانیاش این است که همه افراد ساکن روی سیاره را به یکدیگر وصل کند و برای رسیدن به این هدف دست به هر کاری که لازم باشد، خواهد زد. زاک و کارکناش به علت اصالت دادن به ماموریتشان، در ظاهر به انتقادها گوش میدهند اما تغییری در رفتار آنها مشاهده نمیکنید. آنها تقریبا به هر مشکلی با رویکردی یکنواخت، بدون توجه به ریشههای آن پاسخ میدهند: هوش مصنوعی بیشتر، کد بیشتر و راه حلهای کوتاهمدت. فکر نکنید آنها چون آدم بدی هستند دست به این کارها میزنند. آنها به این دلیل دست به این قبیل کارها میزنند چون کسب موفقیت مانع دید درست آنها شده است. آنها نمیتوانند تصور کنند که مشکلات اخیر میتواند با طراحی و تصمیمهای تجاریشان مرتبط باشد. هیچگاه اتفاق نمیافتد که آنها به منتقدانشان گوش دهند؟ آنها خیلی کمتر به بازنگری در شیوه کسب و کارشان فکر میکنند. در نتیجه، زمانی که با مدارکی روبهرو میشوند که شاید به خاطر شیوه کسب و کارشان، نتیجه رفراندوم بریتانیا یا انتخابات ریاست جمهوری در ایالات متحده را تحت تاثیر قرار داده باشند، آنها به همان فرمول همیشگی که از ابتدای تاسیسشان از آن استفاده کردهاند، رجوع میکنند: تکذیب، تعلل، نادیده گرفتن و بهانه آوردن.
فیسبوک زمانی دست به شفافیت زد که تحت فشار قرار گرفت و تا حد امکان هم مقداری از اطلاعات را شفافسازی کرد. پس به راه دوم متوسل شد: «عذرخواهی و قول دادن به عملکرد بهتر در آینده». با تشکر از موفقیت فوقالعاده فیسبوک، نام تجاری زاک در دنیای فناوری، ترکیبی از شهرت یک ستاره راک و رهبر یک فرقه بودن است. او عمیقا متعهد به تولیدات خودش است و به باقی کسب و کارهای فیسبوک علاقهای ندارد و آنها را به سندبرگ میسپارد. بنابر چند گزارش ارائه شده، زاک به کنترل کردن ریزترین عملکرد تولیداتش اهمیت میدهد و برای او بسیار تعیینکننده به حساب میآید. او یک رئیس مقتدر است. زیردستان زاک برای او تحقیق میکنند و روی راهها و فنونی مطالعه میکنند که وی بتواند تاثیرگذاری بیشتری داشته باشد.
شریل سندبرگ نابغه، جاه طلب و بهطور خارق العاده آدمی سازمان یافته است. با توجه به وضعیت زاک بهعنوان بنیانگذار، تیم موجود در فیس بوک به ندرت او را به چالش میکشند و در زمانهایی که اوضاع بر وفق مراد نیست، ابدا کاری نمیکنند. (این در حالی است که سخنگوی فیسبوک میگوید افراد در فیسبوک عمدتا با او موافق نیستند).
شما فکر میکنید که کاربران فیسبوک از اینکه این پلتفرم موجب تضعیف دموکراسی، حقوق بشر، بهداشت عمومی و نوآوری میشود، عصبانی میشوند؟ برخی از آنها بله اما نزدیک یک میلیارد و ۵۰۰ میلیون نفر هر روز از فیسبوک استفاده میکنند. آنها برای اینکه با اقوام و خویشان دور از خود در ارتباط باشند، از آن استفاده میکنند. آنها دوست دارند که عکسها و اندیشه هایشان را با دیگران به اشتراک بگذارند. آنها نمیخواهند باور کنند که این همان پلتفرمی است که به یک عادت هر روزهشان تبدیل شده اما به آنها ضرر و زیان هم میرساند. فیسبوک اعتماد ما و دوستان مان را به دست آورد تا یکی از با ارزشترین کسب و کارهای دنیا را بنا بگذارد اما در فرآیند اجرایی اش نسبت به دادهها و اطلاعات بی اعتنا بود و نقایص دموکراسی ما را تشدید کرد و اجازه نداد که شهروندان مان قابلیت فکر کردن داشته باشند، به که اعتماد داشته باشند یا مطابق منافع خود عمل کنند. بازیگران خرابکار و بد هر روز از فیسبوک و گوگل استفاده میکنند، با کسب اعتماد کاربران اطلاعات غلط و سخنان نفرت انگیز را میپراکنند، را ی هایمان را مخدوش میکنند و جوامع را در دنیا به سوی دو قطبی شدن سوق میدهند. آنها به این کار خود ادامه خواهند داد مگر اینکه ما بهعنوان شهروندان حقوق خود را مجدانه دوباره فریاد بزنیم. ما نیاز داریم تا فیسبوک و غولهای فناوری را در این چند حوزه (به شرح ذیل) اصلاح کنیم:
دموکراسی
دموکراسی به حقایق و ارزشهای مشترک بستگی دارد. این امر به بحث و حاکمیت قانون اشاره دارد. دموکراسی مبتنی بر رسانههای آزاد و حضور نیروهای رقیب و تعادل بخش برای پاسخگو نگه داشتن قدرت است. فیس بوک (به همراه توییتر و گوگل) رسانههای آزاد را از دو جهت تحت فشار قرار دادند: ابتدا اقتصاد ژورنالیسم را از بین بردند و سپس به شکلی وسیع مروج اطلاعات غلط شدند. در فیس بوک اطلاعات غلط و درست یک شکل هستند و تنها تفاوت آنها این است که اطلاعات غلط سریع تر خلق و توسعه پیدا میکند. همچنین با اطلاعات غلط رفتار و استقبال بهتری میشود. برای فیس بوک حقایق مطلق نیستند، آنها در ابتدا در اختیار کاربران و دوستانشان قرار میگیرند اما سپس توسط سیستم الگوریتمی آن رشد و توسعه پیدا میکند.
حریم خصوصی
فیس بوک یک تهدید بزرگ برای حریم خصوصی به حساب میآید. تعهد این شرکت به سازمانهای اطلاعاتی برای رصد کردن مایه مباهات است اما آنها اطلاعات را دستکاری میکنند. در این زمینه نیاز به یک شبکه خبررسانی است که بدون دستکاری کردن، اطلاعات را در اختیار کاربران قرار دهد. نیاز است کاربران بر دادههای خود اشراف داشته باشند و خود تصمیم بگیرند چگونه از آن استفاده کنند. کاربران همچنین حق دارند تا بدانند که اطلاعات آنها دست چه سازمانها و اشخاصی است.
کنترل اطلاعات خود
کاربران باید همواره دادهها و ابردادههای خود را در اختیار داشته باشند. هیچکس حق ندارد از اطلاعات و دادههای آنها بدون توافق قبلی استفاده کند. حضور طرف سوم با آنچه در صورتهای مالی وجود دارد قابل مقایسه است، به این طریق میتوان میزان شفافیت آن را بالاتر برد. در این زمینه باید محدودیتی در حوزه جمع آوری اطلاعات و دادهها وجود داشته باشد، به این طریق که کاربران حق داشته باشند که محدودیت استفاده از اطلاعات خود را تیک بزنند یا اینکه اصلا اجازه ندهند کسی از حریم خصوصی آنها استفاده کند. این امر باید خیلی پیش از اینکه محصولاتی مانند آلکسا و گوگل هوم (اسپیکرهای هوشمند) پا به عرصه میگذاشتند لحاظ میشد. محصولات هوشمند خانه از حالا برای استفاده از دادههای شما وحشی و غیراهلی به حساب میآیند و به این طریق میتوانندکاربرانشان را با استفاده از دادههایشان، به شکلی گسترده مورد سوءاستفاده قرار دهند.
نتیجه
فیس بوک به سلامت جامعه لطمه زده است. دموکراسی، حریم خصوصی و رقابت موجب شده است فیسبوک و سایر پلتفرمهای مشابه فقط به فکر کسب و کار خود باشند و این شیوه باید تغییر یابد. بهعنوان کاربر ما بیشتر از آنچه فکر کنید قدرت تغییر در کارکردهای این پلتفرمها را داریم. ما میتوانیم رفتار خود را اصلاح کنیم. ما نیاز است که کسب و کارها و موسسه هایمان را اصلاح کنیم.
ارسال نظر