بخش هفتاد و یکم
آفتابپرستهای چشم آبی
«کوزمانیچ» [Kuzmanić] استدلال میکند که در وضعیت یوگسلاوی سابق- که اسلوونی یکی از دولتهای زاده شده از دل آن است- ما باید میان جنبشهای ملیگرا از «جنبشهای پوپولیستی وُلکی» [Volkish populist movements: «ولکی» تفسیری است آلمانی از جنبش پوپولیستی که تمرکزی رمانتیک بر فولکلور دارد] تمایز نهیم. بدون اشاره بر اینکه در شرایط یوگسلاوی هیچ ملیگراییای وجود نداشت، کوزمانیچ استدلال میکند که این جنبشها کموبیش تحتالشعاع جنبشهای پوپولیستی وُلکی بودند که با یک رهبری خاص ارتباط داشتند مانند «جانسیسم» در اسلوونی، «تودمانیسم» در کرواسی و «میلوسوویچیسم» در صربستان به ویژه از دهه ۹۰ به اینسو. «پوپولیستهای از نوع وُلکی خواهان برقراری یک ملت یا دولت نیستند؛ آنها مردم را میخواهند.» رهبران قوی همچون «آشوبگران» تلقی میشوند که «اوباش» را در نشستهای عمومی بسیج میکنند. به عبارت دیگر، پوپولیسم بهعنوان یک انقلاب نومحافظهکارانه در منطقه بالکان اشاره دارد بر فقدان دولت و سیاست بنابراین تعجبی ندارد که فعالیتهای پوپولیسم بیاعتبار ساختن نهادهای قانونی باشد یا به تناوب، راهحلهای قانونی خود را که از حمایت از رهبری آشوبگران قدرتمند پوپولیست فراتر نمیرود، ارائه دهد. در نتیجه، منطقه شاهد برقراری «شبهدولتها» [quasi-states] بوده است، «یک نسخه رادیکال ولکی پوپولیستی غیردولتی یا حتی یک جامعه ملی» [Volksgemeinschaft]، نوعی از «دموکراسی شبهپارلمانی» که نتوانسته بر اساس اصول شهروندی، برابری حقوقی و حقوق بشر کارکرد داشته باشد. در عوض، «بهطور پیوسته تبعیض اعمال میکند، آزار میدهد، جداسازی برقرار ساخته و طرد میکند.»
به گفته ریزمان، پوپولیسم دست راستی، آنگاه که طبقه / کاپیتالیسم و دشمن امپریالیست غربی با فروپاشی رژیم نقش کمرنگی یافته بود، در این زمان به فهرست تازهای از دشمنان نیاز داشت. سنتی کردن دوباره [re- traditionalisation] اسلوونی پساسوسیالیستی از سوی پوپولیستها دشمنان جدیدی در میان مهاجران، یوگسلاوی سابق، رومانی، مسلمانان، دگرباشان و نیز متفکران دست چپی، کمونیستها و سیاستمدارانی یافت که اهمیتی به منافع ملی نمیدادند. دیگرسازی بازتولید شده از سوی پوپولیسم دست راستی در اسلوونی - با عنوان «پوپولیسم افراطی» به آن ارجاع میشود- ارتباط نزدیکی با روایتهایی در مورد ظهور اسلوونی بهعنوان دولتی مستقل دارد. این روایتها نشاندهنده ادبیات ضدبالکانی و ضدکمونیستی است که ملت اسلوونی را به منزله «مردم ما» برمیسازد؛ درحالیکه همزمان «دیگران» را با استفاده از معیار قومیت، منشأ جنسی، مذهب، جنسیت، پیوستگی سیاسی و ... طرد میکند. فرآیند تشکیل دولت مستقل موجب دو چارچوب کلی شد که در درون آن اکثریت «دیگرسازی»ها در ۵/ ۲ دهه گذشته رخ داده است. اولین چارچوب با تلاشهایی برای تمایزگذاری میان هویت ملی اسلوونی از هر چیزی مرتبط است که بالکانی (یعنی واپسگرا، بدوی) تلقی شده و در مقابل، آن را در چارچوب اروپا (یعنی ترقی، دموکراتیک) قرار میدهد. از اینرو، یک اساس مهم برای «دیگرسازی» در اسلوونی بر «خلق» و «پاکسازی» هویت جدیدالتاسیس اسلوونیایی مبتنی بوده است.
دومین چارچوب همانا «سنتی کردن دوباره» جامعه اسلوونی با بازیگران محافظهکار و مذهبی بوده که پس از سالها سرکوب زیر نظام سیاسی قبل، به قدرت دست یافتند. این امر موجب تلاشهایی برای ربودن حقوقی شد که از قبل بهدست آمده بود (مثل سقط جنین) یا موجب جلوگیری از گسترش آنها به گروههایی شد که محق آن نبودند (مانند دگرباشان). در اینجا، گفتمانها و اقدامات افراطی پوپولیستی مبتنی بوده است بر تفاسیر بیولوژیک از فرهنگ و مفهومسازی متداول از آنچه که نرمال بوده و (نتیجتا) و آنچه که نبوده است. این فصل دو وضعیت از پوپولیسم در نمونه اسلوونی را با کالبدشکافی ساختارهای پوپولیسم ملیگرایی قومی و مذهبی- قومی تحلیل میکند و بر روایتهایی از مصاحبههایی متمرکز است که با اعضای SDP، حامیان CIFRC و کنشگران حقوق بشر انجام شده است.
حزب دموکراتیک اسلوونی و پدیده جانسیم
در سال ۱۹۹۰ بود که احزاب سیاسی جدید در اسلوونی در تدارک اولین انتخابات چند حزبی پساجنگ جهانی دوم در آوریل همان سال ظاهر شدند. برخی گروههای اپوزیسیون «اپوزیسیون دموکراتیک» [Democratic Opposition (Demos)] را شکل دادند که استراتژی پیشاانتخاباتی خود را بر «ضد کمونیسم» قرار داده بود درحالیکه تمرکز آشکارش بر دستیابی به اسلوونی مستقل با دموکراسی پارلمانی بود. «دموس» بهعنوان پیروز بزرگ رخ نمود و «حزب کمونیست» سابق را با پیروزی ۵۴ درصد آرا شکست داد و استقلال اسلوونی را در ۲۵ ژوئن ۱۹۹۱ اعلام کرد. در سالهای بعد، چندین حزب سیاسی جدید تشکیل شدند. انتخابات پارلمانی ۱۹۹۲ دستاوردهای عمیقی برای «حزب ملی اسلوونی» [Slovenian National Party (SNP)] با رهبری «زماگو جلینچیچ» [Zmago Jelinčič] و «ملیگرایی افراطی» فراگیر او و حتی ادبیات «فاشیستیاش» نشان داد که از خلوص و پاکسازی ملت اسلوونی (یوگسلاو) حمایت میکرد. اوایل دهه ۹۰ موجب ظهور احزاب پوپولیستی دیگری مانند SDP با رهبرش «جانز جانسا» شد. پدیده پیچیده «جانیسم» به خوبی نمایانگر پارادوکسهای گذار در شرایط بزرگتر منطقهای است. جانسا- «که هرگز یک لیبرال و متفکر بدبین نبود اما نمونهای آشنا از یک مخالف اروپای شرقی بود، یک اقتدارگرای ضدکمونیست»- محکوم و از سوی دادگاه نظامی طی رژیم کمونیست زندانی و در ۱۹۸۸ پس از تظاهرات وسیع مردمی آزاد شد.
ارسال نظر