این تنش در جریان را می‌توان در هر موضوعی از جمله در مورد خانواده و جنسیت دید. درحالی‌که بیشتر اعضای راست افراطی الگوی کاتولیکی خانواده و اجتماع ‌پذیری را می‌پذیرند اما مارین لوپن سعی کرده تا یک ابتکار عمل و نوآوری را مطرح کند. او دوبار مطلقه شده و مدعی حمایت از سقط جنین است. اما موضع حزب در مورد مسائل جنسیتی و نقش‌های جنسی محافظه‌کارانه‌تر است. رویکرد «ضداسلامی» از سوی جناح‌های راست افراطی انتخاب شده است. این جریان جدید در راست افراطی همه را مجبور کرده که از موضعی له یا علیه جذبه قراردادن اسلام در بطن این مبارزه حمایت کنند.    

اگر مصاحبه‌ها را کنار بگذاریم، انتشار آثار از سوی شبکه‌های ضداسلامی همگی بر موضوع روسری به عنوان نماد اسلامگراها متمرکز است. [در قاموس این شبکه‌های ضداسلامی] کل تاریخ حقوق زنان و دستاوردهایشان به واسطه «یورش اسلامگراها» برچیده شده و بر باد می‌رود. سلطه مردان به منزله نشانه‌ای پراگماتیک از روابط اجتماعی خشن دیده می‌شود که گویی مبنای این دین است. در کنار این مسائل، مساله همجنس‌گرایی هم محور دیگری از اظهارات و سخنان ضداسلامی را تشکیل می‌دهد. این خصلت انتقادی دین اسلام [در مورد زنان و همجنس‌گرایی و مسائلی از این دست در اروپا] در مقایسه با کشورهای توسعه یافته می‌تواند با اَشکالی از «هوموناسیونالیسم» یا «همجنس‌ملی‌گرایی» [homonationalism: شکلی از ملی‌گرایی و توصیفی است از ارتباط دادنِ سودجویانه ایدئولوژی ملی‌گرا با افراد دگرباش یا حقوق آنها. این اصطلاح ابتدا توسط محقق مطالعات جنسیت «جاسبیر پوآر» در سال ۲۰۰۷ ارائه شد تا به فرآیندهایی اشاره کند که طی آن برخی قدرت‌ها، با ادعای حمایت از جامعه دگرباشان، موضع‌گیری‌های نژادپرستانه و بیگانه‌هراسانه‌ خود را به خصوص در برابر اسلام، توجیه کنند و آنها را بر مبنای این پیش‌داوری قرار دهند که همه مهاجران لزوما همجنس‌گراستیز هستند و جامعه غربی به‌طور کامل برابری‌طلب است. این نوع دیدگاه‌ها به‌طور فزاینده‌ای در میان احزاب راست افراطی و آمریکاییان سفیدپوست شایع است] ارتباط یابد که از سوی نویسندگان تاثیرگذاری مانند «پوار» یا «جودیث باتلر» محکوم و تقبیح شده است.

این مفهوم به همین ساز و کار متوسل می‌شود: اسلام یعنی تجلی یک وضعیت کهنه و متروک از جوامع. اشاره به قرون وسطی و توصیف و خصایل کهنه و تاریک‌اندیشانه یک مساله مداوم است. این چشم‌انداز به کنشگران اجازه می‌دهد تا مبارزه خود را به منزله کشمکش «مدرن‌ها» در برابر «مدافعان قدیم» جلوه‌گر سازند. این توضیح‌دهنده جنگ لفظی‌ای است که همواره برای توجیه مداخله‌شان اتخاذ می‌شود، راهی برای دفاع از جامعه مدرن در برابر تهاجم اسلام به اروپا. مسلمانان به خاطر «روح فاتحانه» فرضی‌شان محکوم می‌شوند. لازم است به تمام عبارت‌های مورد استفاده‌ مرتبط با لفاظی‌های جنگ مذهبی اشاره کنیم: «جنگ صلیبی»، «بازپس‌گیری» [Reconquista یا رِکُونکیستا (به‌معنای بازپس‌گیری): جنبش استرداد یا سقوط آندلس، مجموعه‌ای از لشکرکشی‌های طولانی‌مدت مسیحیان اسپانیا و پرتغال در قرون وسطی به منظور بازپس‌گیری سرزمین‌های خود از مسلمانانی که در اوایل سده هشتم میلادی بیشتر شبه‌جزیره ایبری را به اشغال خود درآورده بودند] و «تفتیش عقاید». [این راست‌های افراطی و شبکه‌های افراطی ضداسلامی بر این باورند که] باید با اسلام همچون سال‌های اخراجش از اروپای غربی – پس از عصر طلایی اندلس- رفتار کرد. فرد مسلمان نه تنها زن گریز نیست بلکه جنگجو و مهاجم است. مدرنیته باید همچنان «پاسخ» باقی بماند حتی اگر پیروزی در جنگ جدیدی لازم باشد.

دیدگاه منفی از اسلام نمی‌تواند تنها تبیین از نفرت و ترس مردم فرانسه و مزیتی باشد که راست افراطی با بازی در آن می‌کوشد به آن دست یابد. باید مخاطب رو به رشدش را در نظر بگیریم: تعداد مساجد، انجمن‌های اسلامی و مغازه‌های فروش کالای «حلال». این حضور عیان و عمومی و روزافزون آنها به گسترش احساس ناامنی در مواجهه با این حوزه اجتماعی جدید کمک کرده است. این حضور و این ناامنی به‌خاطر ممنوعیت فرانسوی‌ها بر انتشار آمارهایی در مورد مذهب و جلوگیری از آگاهی ملموس و عینی از جمعیت مسلمان در فرانسه تسهیل شده است. آمارهای غیررسمی در میان کنشگران به گردش در می‌آید («گاهی شما از آمار ۳ میلیون مسلمان خبردار می‌شوید اما همه می‌دانند و تمام محققان هم می‌دانند که آمار بیشتر است. شاید سه یا چهار برابر بیشتر از این رقم»). این استدلال جمعیت شناختی مبنای مساله جدیدی برای کنشگران اسلام هراس است که ترس از تغییر شدیدی را می‌پراکنند که در جمعیت فرانسه رخ خواهد داد و «ترس جدیدی» از فرهنگ‌ها و ادیان خارجی جایگزین آن خواهد شد: در اصل، بومیان «سفیدپوست» زیر موج این تازه‌واردان در حال ناپدید شدن هستند.  ترس از این تعداد رو به رشد از همان استدلالی استفاده می‌کند که در دهه‌های قبل از سوی جبهه ملی در مورد مهاجرت و تعداد مهاجران استفاده می‌شد. سخنان و کنشگری‌های ضداسلامی به این حیطه بسیار نزدیک می‌شود و برخی مشکلات سیاسی و اجتماعی دیگر مانند ناامنی، بزهکاری و مناقشان فرهنگی هم به اسلام نسبت داده می‌شود. این نشان می‌دهد که چگونه شبکه‌های ضداسلامی نیروهای خود را با راست افراطی کلاسیک به هم ملحق می‌سازند. اگر بسیاری از جوانب کشمکشی که به نام مدرنیته رخ داده را در نظر داشته باشیم، شباهت‌هایی وجود دارد که این تخصیص سریع از سوی کنشگران قدیمی راست افراطی را توضیح می‌دهد. همچنین به واسطه تاکید بر مسائل محافظه کارانه با اسلام نیز مبارزه می‌شود: گاهی به نام گذشته کاتولیک فرانسوی‌ها و گاهی در تعابیر قومی اهانت فرهنگی. اما یکی از مهم‌ترین گرایش‌ها همانا تقبیح «سستی » دولت است که متهم است نقش فعالی در رشد اسلام ایفا کرده است. روح تساهل و ضدنژادپرستی نخبگان به‌عنوان خط سیری از توزیع اسلام نفی و رد می‌شود.