«آریل کوهن»، محقق شورای آتلانتیک و مدیر مرکز انرژی در موسسه «تحلیل امنیت جهانی»، در مقاله‌ای در «نشنال اینترست» در ۲۷ نوامبر ۲۰۱۷ می‌نویسد: «نفت در مرکز این تلاش‌ها است اما تنها مساله نیست.» وقتی قیمت نفت بالای ۵۵ دلار است و عربستان سعودی گرفتار جدی‌ترین بحران سیاسی از زمان تاسیس خود در سال ۱۹۲۰ است، همکاری محدود مسکو با تهران و ریاض این کشور را در نقطه ثقل تحولات منطقه‌ای قرار می‌دهد. با این حال، فعالیت جدید مسکو در خاورمیانه «ژئوپلیتیک» است و فراتر از مسائل اقتصادی و تجاری است. همچون دوران شوروی، کرملین بنا دارد تا کنترل دولت‌ها را به دست گیرد، پایگاه‌های نظامی را از نو تاسیس کند، مسیرهای دریایی را بگشاید و صادرات را توسعه دهد. این رویاهای قدرت بزرگ از یک تغییر بزرگ‌تر در توازن منطقه‌ای و نیز از بازگشت به رقابت استراتژیک قرن نوزدهمی و طرح پرسش‌های جدی در مورد آینده قدرت آمریکا حکایت دارد.

 بازگشت به عصر رقابت

از زمانی که تاریخ به یاد می‌آورد روسیه همواره خود را در کسوت قدرتی تعریف کرده که قدرتش هماره درحال افزایش است. طی تاریخ ۸۰۰ ساله این کشور، روسیه فقط سه بار آب رفته است: در اوایل قرن هفدهم طی «دوره مشکلات» که منجر به اشغال مسکو از سوی لهستان شد؛ پس از کودتای بلشویکی ۱۹۱۷؛ و در آخر، فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱ کوهن معتقد است: به‌دنبال فروپاشی شوروی، روسیه بیشتر پایگاه‌های نظامی خود در خاورمیانه را از دست داد هرچند برخی از مشتری‌های تسلیحاتی خود را حفظ کرد. امپراتوری بودن بسیار پرهزینه بود. سوریه (با دو پایگاه طرطوس و حمیمیم) تنها پایگاه‌ها و تنها کشوری بودند که مسکو به آن چسبیده بود. با افزایش قیمت نفت پس از حمله روسی- گرجی و به‌ویژه پس از حمله سال ۲۰۱۴ روسیه به اوکراین و جدا کردن کریمه (که قیمت نفت سال بعد از آن افت کرد)، روسیه شروع به «توازن دوباره روش‌شناختی» در خاورمیانه کرد. هدف این است: به چالش کشیدن آمریکا و شرکایش.

کوهن معتقد است برخی تحلیلگران بر این باورند که سوریه محلی برای چانه‌زنی در مورد اوکراین و تحریم‌های آمریکا است. با این حال، کاهش حضور منطقه‌ای آمریکا در خاورمیانه و اراده و میل روسیه برای پر کردن این خلأ از امیال و اهداف بزرگ‌تری نشان دارد که می‌توان آنها را چنین برشمرد:

* پیشگام مبارزه با جهادگرایی: اسلام‌گرایی رادیکال برای ۲۵۰۰ شهروند روسی جذابیت داشته است. آنها در عراق و سوریه به صف داعش پیوستند. همچنین صدها نفر هم از جمهوری‌های سابق شوروی به این گروه ملحق شدند. آنها یک تهدید جدی داخلی برای روسیه هستند. پس از استانبول، مسکو دومین شهر بزرگ جهان به لحاظ داشتن جمعیت مسلمان است.

* مرکز رقابت استراتژیک با آمریکا.:نخبگان حاکم – پوتین و حامیانش، ارتش و سرویس‌های امنیتی و تلویزیون روسیه- بر اساس شکست در جنگ سرد تعریف می‌شوند. دغدغه همه تلاش آمریکا برای تضعیف سرزمین مادری است.

* نفوذ قیمت نفت: به نفع روسیه است که تاثیر خود بر قیمت‌های نفتی را افزایش دهد به‌ویژه که این منبع برای اقتصاد روسیه حیاتی است. این تاثیر از دو عامل می‌تواند سرچشمه بگیرد: توافق بزرگان نفتی یا مشتعل شدن درگیری میان ایران و عربستان. هیچ چیز موجب پرش قیمت نفت نمی‌شود مگر چشم‌انداز جنگ یا بستن تنگه هرمز.* بازاریابی برای تسلیحات: درگیری‌های سوریه جان تازه‌ای به مجتمع‌های صنعتی- نظامی روسیه دمید و باعث شد هم این کشور بتواند جدیدترین تسلیحات را در این کشور آزمایش کند و هم به‌واسطه به رخ کشیدن قدرت نظامی‌اش، بازارها و مشتریان جدیدی برای محصولات خود بیابد.* عزم روسیه برای حمایت از متحدانش: جنگ سوریه عزم مسکو برای حمایت از متحدانش حتی با وجود بدتر شدن وضعیت را نشان داد. آنها تجارت می‌کنند درحالی که واشنگتن بیکار نشسته است.

 خلأ قدرت منطقه‌ای

دولت اوباما باور داشت که بهترین سیاست آمریکا بیرون کشیدن کشور از «جنگ‌های بوش» است. واکنش اوباما به بحران سوریه نشان می‌دهد که معامله هسته‌ای ایران و دور ماندن از بحران‌ها مهم‌تر از جلوگیری از بزرگ‌ترین فاجعه بشردوستانه از زمان جنگ دوم جهانی است. سیاست‌های دوره اول ترامپ هم نشانه‌ای از یک سیاست منسجم ندارد. واکنش آمریکا به چالش‌های روسیه در خاورمیانه نشان‌دهنده خلأ قدرت در منطقه است. اروپا نمی‌تواند، چین تا دهه‌ها از چنین قابلیتی برخوردار نخواهد بود. فقط می‌ماند روسیه که در نهایت این کشور وارد شد. «شالوم لیپنر» در یادداشت مورخ ۲۲ نوامبر ۲۰۱۷ در پولیتیکو می‌نویسد روزگاری تمام کارشناسان اتفاق نظر داشتند که آمریکا ضامن امنیت در خاورمیانه است. او می‌نویسد: هشت سال حضور اوباما و اکنون روی کار آمدن ترامپ محاسبات از خاورمیانه را دچار دگرگونی کرده است.

در سوریه، بی‌عملی آمریکا موجب خلأ قدرتی شد که روسیه آن را پر کرد. در سال ۲۰۱۳ اوباما آن خط قرمزی را که در مورد تسلیحات شیمیایی سوریه مطرح کرده بود زیر پا گذاشت و در عوض به طرح مسکو تن داد. پوتین همواره از در حمایت از اسد و وتوی قطعنامه‌ها درآمده است. ترامپ نسبت به اوباما قاطعیت بیشتری در خاورمیانه داشته است. لیپنر می‌افزاید میراث اوباما همان خلأ قدرتی بود که روسیه آن را پر کرد. از سوی دیگر، در بحران لبنان نیز این فرانسه بود که خلأ قدرت را پر کرد. در فضای پساداعش باز این روسیه است که با کمک متحدانش به رتق‌وفتق امور می‌پردازد. اگر صلح آمریکایی در منطقه مرده است به این دلیل است که آمریکا خود چنین خواسته است. کوهن بر این باور است که روسیه نیز همچون رهبران محافظه‌کار عرب و اسرائیلی‌ها، آمریکای اوباما را به منزله کشوری می‌نگریستند که به اخوان‌المسلمین بال و پر داده و متحدان خود را رها کرده است. این رویکرد موجب بحران در مصر، سوریه، اردن، غزه و جاهای دیگر شد.

روسیه نیز که ضعف آمریکا در رژیم‌های مستبد شبه‌سوسیالیستی در قاهره، بغداد، تریپولی و دمشق را دیده بود وارد میدان شد.  روسیه اکنون سوریه را به آوردگاهی برای قدرت خویش تبدیل کرده است. پوتین تاکنون توانسته اسد را بر خلاف میل ترامپ و اوباما بر سر کار نگه دارد. نشست‌های آستانه از تهران و مسکو هدایت می‌شود. ارتش روسیه نمایش قدرت موفقیت‌آمیز خود را در سوریه و فضای پساشوروی (و پس از شکست در افغانستان در یک دهه قبل) نشان داد. پوتین به محور تحولات در سوریه تبدیل شده است. در تمام توافقات، پوتین یک پای قضیه است. در توافق با ایران، ترکیه، اسرائیل و آمریکا این کرملین است که نقطه ثقل است. چنین است که «مایکل کرولی»، روزنامه‌نگار آمریکایی و تحلیلگر ارشد در پولیتیکو در تحلیل ۲۱ نوامبر ۲۰۱۷ خود در این نشریه می‌نویسد: با گذشت چند ماه از روی کار آمدن ترامپ اما آمریکا همچنان «ناظر» تحولات در سوریه است. او می‌افزاید: چنین به‌نظر می‌رسد که آمریکا شکل دادن به تحولات سوریه پساجنگ را به پوتین واگذار کرده و عملا شکست خود در سوریه را پذیرفته است. مقام‌های آمریکایی و تحلیلگران می‌گویند کشمکش قدرتی که در سوریه به راه افتاده آینده قدرت در خاورمیانه را روشن می‌کند. اکنون سه کشور روسیه، ایران و ترکیه درحال سروسامان دادن به سوریه هستند. این کشورها به سردمداری پوتین قدرت آینده در خاورمیانه خواهند بود، چراکه تحولات سوریه را نه واشنگتن که پوتین و متحدانش رهبری می‌کنند.