شیخ شارجه ایده‌آل داشت

با او که صحبت کردم گفت من اینجا گرفتاری‌ام این است که درآمدم کم است. من خیلی کارها می‌توانم برای این مردم بکنم، ولی درآمد ندارم‌. گفتم خب درباره نفت اینجا هیچ مطالعه‌ای شده‌؟ هیچ کاری کرده‌اند‌؟ گفت نه نکرده‌اند‌. گفتم روی نقشه نقطه‌هایی هست که همین الان ما می‌دانیم در آن نقطه‌ها حوزه‌های نفتی پیدا شده. آن موقع تازه در حوزه‌های فلات قاره «حوزه‌های نفتی» مال ابوظبی پیدا شده بود. مال دوبی هم هنوز روشن نبود‌. گفتم روی این حساب و با توجه به اینکه تمام این منطقه از نظر زمین‌شناسی همانند است شانس اینکه شما هم نفت داشته باشید، هست. چرا به این کار نرسیدید؟ گفت کسی نبوده که این کار را برای من بکند. یک شرکت هم یک موقع آمد اینجا و اظهار علاقه کرد؛ یک قراردادی هم با ما تنظیم کرد ولی امضا نکردند و گذاشتند و رفتند. بعد همان موقع بلند شد و رفت قرارداد را آورد و داد به من و گفت این قراردادش است. گفتم شما می‌خواهید که دولت ایران کمک بکند به شما؟ گفت من از خدا می‌خواهم، بیایید اینجا به هر صورتی که شما بگویید من حمایت می‌کنم، تو هم وکیل من باش. می‌خواهم بگویم آدمی بود که ایده‌آل داشت. در همان سفر هم وقتی که می‌خواستم بیایم، کتاب شعرش را که شعرهایش به عربی بود و البته من شعرهایش را نمی‌فهمیدم، امضا کرد و به من داد که در ایران داشتم و دیگر همان‌جا ماند، ولی می‌خواهم بگویم با یک چنین آدمی روبه‌رو شده بودم.