طلایی که چه عرض کنیم؟

  ساندویچی طلایی

  میرزای شیرازی

همه می‌دونید‌ که من آدم خوش‌اشتهایی هستم! هر روز هوس یه چیزی می‌کنم و‌ نمی‌شه جاش چیز دیگه‌ای بخورم! باید همون چیزی که هوس کردم رو بخورم و ساندویچ و اینا هم که دیگه دائما مورد درخواست معده است. خلاصه کوتاه کنم که گفتم برم بگردم یه جای جدیدی برم که تا حالا نرفتم و اسمی در کرده! می‌دونید که کسب و کاری اگه دست ارمنی‌ها باشه حالا معمولی هم باشه می‌شه جاذبه توریستی! همه می‌رن و حالا هر مزه‌ معمولی‌ هم بده می‌گن که به‌به و چه چیزی خوردیم و خیلی باحاله و اینا. حالا خدایی هرچی من رفتم جز یک مورد خیلی معمولی بوده. دوستان گفتن بریم طلایی ساندویچ مغز و زبان بزنیم! تصورش هم آزاردهنده است! بابا مغز؟ تو باگت؟ چرا اذیت می‌کنید؟

اصرار کردن که خیلی خوبه و بخوری خوشت میاد و اینا. رفتیم طلایی و یک ساندویچی بسیار ساده بدون هیچ تشریفاتی بود. خلوت هم بود و ظاهر هیجان انگیزی هم نداشت که مشغول اون باشم تا ساندویچ‌ها بیاد. خلاصه یه گوشه پیدا کردیم و نشستیم و ساندویچ رو دست گرفتیم! اولش بگم که با لباس خوباتون اینجا نرید که کلا نون خشک می‌شن! با هر گاز یک عالمه براده نون ریخت روم و خوشمزه هم نبود و لعنتی از ساندویچ‌های مادرم هم خلاقیت کمتری داشت! یعنی مغز بود و خیارشور و گوجه و یک باگت خشک! واقعا نمی‌تونستم بخورم! و باور کنید مشکل من نبودم! چون اساسا تیتیش مامانی نیستم که کله پاچه نخورم و ایف و‌ پیف کنم. ولی واقعا خوشمزه نبود و خوشم هم نیومد. حالا دوستم هم که با اون همه اصرار منو آورده بود اینجا، خودش هم گفت که معمولی بود این سری! تو دلم گفتم فقط می‌خواستی اوقات منو تلخ کنی دیگه! هدف دیگه‌ای که نداشتی؟ به خودت هم نچسبیده. نصفه ساندویچ رو به زور و تو رودرواسی خوردم و نصف دیگه رو هم با بدجنسی دادم دوستم‌ و گفتم خودت بخور دوست داری و مقویه و اینا که هم از سر خودم باز کرده باشم و هم انتقامی از اون گرفته باشم. خلاصه اینجا والله ما نفهمیدم چرا و به چی معروفه؟ هیچ هم خوشمزه نبود و هیچ هم خوشمون نیومد. حالا از اونجا اومدیم بیرون و من باید یه قنادی می‌رفتم؛ دیدم رو‌به‌روی اینجا یه قنادی هست به نام طلایی. تعریف اینو دیگه خودم هم شنیده بودم. دوستم شیرینی‌های بله برونش رو‌ می‌گفت از اینجا گرفته بود. دوستم باز به به و چه چه کرد که چرا بری راه دور؟ همینجا بخر دیگه. دیگه این بار تقصیر خودم بود که باز به حرفش گوش دادم و رفتم شیرینی خشک خریدم و اونم اصلا هم خوشمزه نبود و به زور یه ظرف کوچیک تو یک هفته تموم شد. دیگه خود دانید.