بانکداری مرکزی به کدام نقطه میرود؟
بانکداران مرکزی جهان و محققانی که آنها را دنبال میکنند، نشست سالانه «جکسون هول» را گذراندهاند. اما موضوع نشست امسال، «چالشها برای سیاست پولی» ممکن است یک خود شیفتگی جزیرهای و خطرناک را تشویق کند. به بیان ساده، تنظیم اهداف تورم و استراتژیهای ارتباطی، پاسخ کافی به چالشهایی که اکنون اقتصادهای بزرگ با آنها مواجه هستند، نخواهد بود. میتوان گفت تورم در سراسر جهان توسعهیافته، ۱۰ سال زیر نرخ هدف و انتظار بازار بوده است. شکست کامل بانک ژاپن برای افزایش تورم نیز در همین راستاست. همه اینها نشان میدهند که آنچه قبلا به عنوان درمان به کار گرفته شده، بهطور بدیهی غلط است: بانکهای مرکزی همیشه نمیتوانند نرخ تورم را از طریق سیاست پولی تنظیم کنند.
اروپا و ژاپن در حال حاضر در چیزی گرفتار شدهاند که ممکن است یک گودال سیاه پولی نامیده شود، یک تله نقدینگی که در آن میدان مانور محدودی برای سیاست پولی انبساطی وجود دارد. ایالاتمتحده یک رکود اقتصادی با سرنوشت مشابهی در پیش دارد. هنگامی که رکود بعدی فرا میرسد، تقریبا هیچ فضای کافی برای کاهش نرخ سود وجود نخواهد داشت. با نرخهای ۱۰ ساله در محدوده ۵/ ۱ درصد و نرخ واقعی منفی، دامنه تسهیل کمی و ایجاد انگیزه افزایشی بسیار محدود است - حتی با فرض اینکه این ابزارها موثر هستند (که ما شک داریم).
به نظر میرسد که این تحولات حمایت بیشتری از مفهوم رکود بلندمدت (وضعیتی که رشد اقتصادی در یک اقتصاد مبتنی بر بازار وجود ندارد) دارند. در حقیقت این مساله بسیار عمیقتر از آن است که عموما احساس میشود. نسبت به زمانی که ما به دنبال احیای این مفهوم در سال ۲۰۱۳ بودیم، کسری بودجه و سطح بدهی ملی بسیار بالاتر است و نرخهای بهره اسمی و واقعی بسیار پایین و با این حال رشد تولید ناخالص داخلی بسیار کندتر شده است. این نشاندهنده مجموعهای از نیروها است که برای کاهش تقاضای کل عمل میکنند، که تاثیر آن فقط تا حدودی با سیاستهای مالی، تضعیف شده است.
ارسال نظر