شاهنشاهی یخهای بایکال
تماشای «تغییر اقلیم» از نمای نزدیک
فوریه شلوغترین موقع سال برای بازدید از بایکال است. بنابراین لازم است برای رعایت ظرفیت تحمل دریاچه طبق برنامه مشخصی به گشت برویم. از اینجا به بعد باید با ماشینهای Uaz به بازدید برویم؛ ونهای بسیار قوی و کوچک که مناسب این مسیر یخبندان و ناهموار هستند. رانندههای Uaz محلیهای آموزشدیده و مسلط هستند؛ چراکه کوچکترین اشتباهی ممکن است در چشم بههمزدنی به قیمت جان گردشگرها تمام شود. به سمت جزیره ئوگوی راه میافتیم. یک معبد بودایی در این جزیره وجود دارد که مورد توجه پیروان این دین است. داخل معبد مجسمههای کوچکی وجود دارد که به مجسمههای مادر بودا معروفند. همه ساله بوداییان سراسر دنیا برای طواف معبد به اینجا سفر میکنند. بعد از آن به بازدید غارهای یخی میرویم. خارقالعاده بودن این غارها این است که حتی اگر هر سال به اینجا سفر کنید منظرههایی متفاوت از سال پیش خواهید دید؛ چرا که این غارها هر سال با تشکیل قندیلهای گوناگون به شکل جدیدی پدید میآیند.
«اوخا» با دستپخت راننده
مهماننوازی ایرانیها زبانزد خاص و عام است. حالا مسافران ایرانی در برابر مهماننوازی راننده روس غافلگیر شدهاند. راننده با مهارت خاصی آتش درست میکند و ما را به خوردن غذای محلی دعوت میکند؛ اوخا (آبگوشت ماهی) با نوعی ماهی به نام اومول. صید این نوع ماهی در حال انقراض قدغن است. فقط محلیها برای صید این ماهی آن هم به میزان مصرف شخصی سهمیه دارند. راننده از سهمیه خودش ما را میهمان میکند. خوردن آبگوشتی که روی آتش و بر روی دریاچه یخ زده پخته شده تجربه بینظیری بود. به کلبهها برمیگردیم. شام را در رستوران میخوریم و با گردشگرها و عکاسهای دیگر گپ و گفت میکنیم. صبح زود به سمت روستای اوزور که بسیار بادخیز و ایستگاه دائمی هواشناسی منطقه سیبری است، راه میافتیم. بعد از گذشتن از جنگلهای یخزده و مسیر بسیار سخت و ناهموار به این روستا وارد میشویم. جالب اینجاست که در این روستا به دلیل شرایط سخت جوی زندگی عادی جریان ندارد و فقط ۹ نفر در آن زندگی میکنند که همگی کارمندان مرکز هواشناسی هستند. در این روز پدیده شگفت انگیز و چشمنواز دیگری را تجربه کردیم که ارزش این مسیر سخت را داشت؛ یخهای پر از حباب! بخشی از دریاچه بایکال زیستگاه جلبکهایی است که گاز متان تولید میکنند؛ همینطور که حبابهای متان غلغلکنان به سمت سطح دریاچه بالا میآیند، به دلیل تغییر دمای زیاد و ناگهانی دریاچه قبل از رسیدن به سطح آب یخ میزنند و جلوههای عجیبی ایجاد میکنند. عمق یخهای شفاف سطح رودخانه که گاهی به سه متر نیز میرسید دیده میشد. در حال عکاسی از یخهای پر از حباب، ناگهان صدای وحشتناک ترک خوردن یخها را کمی آن طرفتر زیر پایمان حس میکنیم. احساس کردم تا چند ثانیه دیگر دریاچه خشمگین ما را میبلعد. تمام فکرمان در لحظه منجمد شد، بدینترتیب باز هم خطر تغییر اقلیم را با تمام وجود درک کردیم.
سه برادر فدایی عشق
روز بعد سوار بر Uaz تا شمالیترین نقطه جزیره الخون به نام خوبوی میرویم. افسانههای زیادی در این جا نسل به نسل و دهان به دهان چرخیده؛ میگویند در اینجا یک شامان با سه پسر و یک دختر زندگی میکرده. دختر دلبسته مردی غیرشامانی میشود و پدر به سختی با ازدواجشان مخالفت میکند. برادرها، خواهر خود را به همراه مرد رویاهایش فراری میدهند. پدر وقتی از این ماجرا مطلع میشود پسرانش را به سنگ تبدیل میکند و محکوم میشوند که تا ابد مراقب جزیره و رفت و آمد کشتیها باشند. بدین ترتیب برادرها جانشان را قربانی محبت خود به تنها خواهرشان کردند. افسانههای بایکال به قدری زیاد است که کتابی به زبان روسی چاپ شده و تکتک آنها را به رشته قلم آورده است. این افسانهها نشان از آن دارد که بایکال برای مردم محلی از هزاران سال گذشته تا امروز به شکل موجودی زنده که باورها و اعتقاداتشان را ساخته، وجود داشته است.بعد از عبور از صخره مرد سنگی به خووی میرسیم. در اینجا ترک بزرگی نزدیک جاده یخی ایجاد شده و میتوانیم ظرفهایمان را از آب زلال و شیرین پر کنیم. بازهم راننده به ما تجربه دلنشینی هدیه کرد. باز با مهارت خاصی آتش درست کرد، کتری بر روی آن گذاشت، یخهای شفاف را شکست، کتری را پر از یخ کرد و برایمان چای آتشی درست کرد، چایی که طعم دلپذیرش همیشه در خاطرمان میماند.
ارسال نظر