چالشهای نوشتن
همان حساسیت نسبت به تاریخ و فرهنگ که در داستانهایی از مجموعه پلها مثل «شیریان» و «گرفتگی» وجود داشت، در «سال سی» هم وجود دارد. از اساس بهگمانم «سال سی» برآمده از همان دغدغهای است که منجر به نوشته شدن داستان «شیریان» شد. یعنی مساله خانواده و زوال آن. بعد از اتمام «سال سی» حس کردم این اثر میتواند بخش دوم یک سهگانه یا چندگانه محسوب شود که بخش اول آن شیریان است. سهگانهای که میتواند «تریلوژی خاندان» نام بگیرد. فراتر از این نسبتهای مضمونی و حساسیتهای محتوایی، «سال سی» بهنوعی برآیند تجربیات فرمی من در «پلها» هم محسوب میشود. در برنامهای که برای خودم تعریف کردهام، داستان کوتاه محل تجربههای فرمی و زبانی و محمل تلاش برای بداعتورزی است و ترجیح میدهم رمانهایم کمتر از داستانهای کوتاه، فرمگرا و زبانورز باشند. صدالبته منظورم این نیست که رمانهایم و از جمله «سال سی» کاملا فارغ از دغدغههای فرمی و زبانی هستند، ولی دایره مخاطبی که برای رمانهایم تعریف میکنم وسیعتر از دایره مخاطبی است که مایلم برای داستانهای کوتاه تعریف کنم. بر این مبنا اگر در داستانهای مجموعه «پلها» گاه اولویت با یک تجربه خاص فرمی یا زبانی بوده است، در رمان «سال سی» اولویت با ارائه پرکشش روایت و قصهگویی است.
شکل دادن به یک قصه تودرتو و پر از جزئیات، از نوعی که من تلاش داشتم در «سال سی» ارائه بدهم، نیازمند دقت و محاسبه و رعایت نظمی بود که برای من تا حدودی تازگی داشت. از این منظر «سال سی» هم پیچیدگیهای خاص خودش را داشت. پیچیدگیهایی از آن جنس که به هنگام نوشتن داستانهای کوتاه کمتر تجربهشان کرده بودم. داستان کوتاه برای من تا حد بسیاری محل کشف بود و به همین خاطر چندان دغدغه پیچیده کردن قصه را نداشتم. همین باعث میشد که درباره انتهای کار اطمینان بیشتری داشته باشم.
ارسال نظر