مساله گفتوگو
گفتوگو بیانگر رابطهای بین دو یا چند نفر است که در آن افراد در تعامل با دیگران، دیگریها برایشان فی نفسه مشروعیت حضور دارند و حق دارند نظرشان را بگویند. مهمتر از همه آنکه در گفتوگو، کسی از پیش آگاه و صاحب منحصربهفرد حقیقت در باب امور نیست. در گفتوگو آدمها با هم حرف میزنند، تا حرفهای هم را بشنوند، در خلال این تعامل متقابل به درک مشترک از موضوعات برسند و در نهایت واقعیت جاری زندگی را از خلال همین تعاملات دوطرفه تجربه کرده و بسازند. به همین دلیل در واقع باید گفت؛ گفت و شنود. هر یک از طرفین همانقدر که حق حرف زدن دارد، وظیفه شنیدن هم دارد. اصولا بدون شنیدن حرف طرف مقابل، گفتوگو یا همان «گفت» و «شنود» رخ نمیدهد و ما با تکگوییهای تحمیلی مواجه خواهیم بود. اصولا در جامعه گفتوگو به دلایل زمینهای امر دشواری است: از یکسو نظام سلسله مراتبی سختی داریم که بهشدت و سرعت آدمها را در طبقهبندیهای سخت خودی/ غیرخودی قرار میدهد. در کنار این طبقهبندی، یک مفروضه کلیدی هم دارند: حقیقت و دانش واقعی نزد من/ ما هست. لذا دیگری تنها کاری که میتواند بکند، تبعیت از من/ ما هست. وقتی جامعه با این دو منطق طبقهبندیهای بسته افراد در یک سلسله مراتب اجتماعی و اخلاقی و همچنین قائل شدن به انحصار حقیقت نزد یک شخص یا گروه خاص باشد، اصولا گفتوگو در هر دو معنای آن، هم به مثابه یک امر ایجابی و اخلاقی و هم به مثابه شیوه زندگی و تعامل ما، امکان رخ دادن ندارد.
ارسال نظر